اولین مطلب پیشرو توسط یاریو گانور (Yariv Ganor) نگاشته شده است. آقای یاریو که روانشناس سازمانی است، به عنوان مشاور نیروی انسانی در کنار استارتاپهای مختلفی حضور داشته و در مقالهای با عنوان «آیا دوستان میتوانند همبنیانگذارانی خوب هم باشند؟» به واکاوی مزایا و آسیبهای حضور دوستان در کنار هم برای راهاندازی استارتاپ پرداخته است.
متن دوم با عنوان «تیم خوب» نیز به قلم سم التمن (Sam Altman) نوشته شده است. آقای التمن تقریبا برای همه کسانی که با سیلیکونولی و روند شکلگیری نخستین شتابدهندهها آشنایی دارند، چهرهای آشناست. او سابقه فعالیت به عنوان مدیرعامل وایکامبینیتور (Y Combinator) که از باسابقهترین و موفقترین شتابدهندههای دنیاست را در کارنامه خود دارد و در حال حاضر، مدیر پروژه معروف هوشمصنوعی ایلان ماسک یعنی اپنایآی (OpenAI) است.
سم التمن در کتابی با عنوان راهنمای استارتاپ (Startup Playbook) به واکاوی مولفههای شکلگیری یک استارتاپ موفق پرداخته که یک بخش از آن به «تیم خوب» اختصاص دارد.
واقعیتی نهچندان دلچسب
اما ماجرا به این سادگی نیست! واقعیت این است که همکاری در مراحل راهاندازی یک استارتاپ دارای جنبههای مختلفی است که تحمل آن شاید حتی برای صمیمیترین دوستان هم دشوار باشد! نگاهی گذرا به سابقه بسیاری از استارتاپهای موفق و ناموفق در سراسر دنیا نشان میدهد این همکاری در بسیاری از اوقات حتی به از بین رفتن دوستیها انجامیده است.
به همین دلیل، اگر به دنبال راهاندازی کسبوکاری با یکی از دوستان صمیمیتان هستید، پیش از هر کاری حتما باید به یک سری نکات مهم توجه کنید.
آیا دوستان میتوانند همبنیانگذارانی خوب هم باشند؟
بنیانگذاران بسیاری از تیمهای موفق و پیشتاز در دنیا در ابتدا با هم دوست بودند. داستان سرگئی برین و لری پیچ (گوگل) یا دیپندر گویال و پانکاج چاداه (زوماتو) گویای فقط چند نمونه از این تیمهای موفق است که با همکاری دوستان قدیمی شکل گرفتند.
بارها و بارها در رسانههای اکوسیستم استارتاپی با داستان دو یا چند دوست مواجه میشویم که به دنبال هدفی بزرگ بودند و ساعتها در یک اتاق کوچک به کار روی محصول خود پرداختند و در نهایت توانستند به موفقیتی بزرگ دست یابند. موفقیتهای چشمگیری که این شرکتها به دست آوردهاند، موجب شده بسیاری از افراد به این نتیجه برسند که همکاری دوستان قدیمی میتواند به دستاوردهایی بزرگ در دنیای استارتاپی بینجامد.
انتخاب بر اساس مهارتها و محدودیتها
استیو بلنک (از کارآفرینان و مشاوران معروف سیلیکونولی) میگوید تیم بنیانگذار یک استارتاپ باید مجموعهای از مهارتهای منحصربهفرد را در اختیار داشته باشد. داشتن حس تعهد کاری و درستکاری بسیار ارزشمند است. اما تواناییهای فنی، طراحی، بازاریابی و داشتن چشمانداز بلندمدت از جمله ضروریات برای مدیریت چالشهای روزمرهای است که یک استارتاپ با آن روبهرو میشود.
بهندرت میتوان کسی را یافت که همزمان حتی 3تا از این مهارتها را داشته باشد. به همین دلیل، قرارگرفتن دوستان با تواناییهای مختلف میتواند دایره مهارتهای تیم را گسترش دهد. به همین دلیل، شناخت مهارتهای دوستان و از آن مهمتر، شناخت محدودیتهای آنها و پذیرش این محدودیتها از اهمیت زیادی برخوردار است. پس از اینکه تیمتان را تشکیل دادید، لازم است برای تامین مهارتهایی که در تیمتان ندارید، به جذب نیرو بپردازید.
تاثیر گریزناپذیر بر رابطه دوستی
رابطه دوستی همه انسانها در طی زمان، با فراز و نشیبهایی روبهرو شده و در نتیجه، همیشه دستخوش تغییرات میشود. البته این پدیده اصلا عجیب نیست و همه ما، تجربه صمیمیترشدن (یا عکس آن) را در ارتباط با دوستان مختلف داریم. البته همکاری در استارتاپ میتواند روند این تغییرات را با سرعت بسیار بیشتری به پیش ببرد.
استیو وزنیاک (همبنیانگذار شرکت اپل) درباره ماجرای آشناییاش با استیو جابز میگوید:
«یک روز، دوستی به من گفت: حتما با استیو جابز ملاقات کن، چون درک خوبی از وسایل الکترونیکی دیجیتال دارد و البته عاشق سربهسر گذاشتن دیگران است! من خودم همیشه در زندگی، آدم خوشطبعی بودم... استیو جابز را دیدم. اندکی پس از شنیدن حرفهایش، به هم علاقهمند شدیم و البته تا سالها همچنان بهترین دوست برای همدیگر بودیم.»
اما همانطور که احتمالا میدانید، دوستی این دو نفر آنقدرها هم طولانی نبود. وزنیاک بر این باور بود که جابز هدفی متفاوت را دنبال میکند و به همین دلیل، به همکاری خود با جابز و اپل ادامه نداد.
وزنیاک در توضیح این اقدامش میگوید جابز هیچ نوع تخصص علمی نداشت و میخواست با تکیه بر استعداد و دانش او، معروف شود. وزنیاک به همین دلیل به این نتیجه رسید که بهتر است به این همکاری خاتمه دهد.
آدام گرنت در مطالعات خود به این نتیجه رسید که انسانها در تعاملات خود به 3 دسته اصلی «دهنده» (giver)، «گیرنده» (taker) و «مساواتطلب» (matcher) تقسیم میشوند. افرادی که «دهنده» هستند، بیش از امتیازات و کمکهایی که از دیگران به دست میآورند، به دیگران کمک میکنند و روحیهای بخشنده دارند. در مقابل افرادی که رویکرد «گیرنده» دارند، جاهطلب بوده و بیشتر به دنبال منافع شخصی و بهرهگیری از دیگران در راستای منافع خود هستند. استیو وزنیاک جزو افراد «دهنده» بود، ولی جابز با روحیه «گیرنده» میخواست از دیگران، پلی به سوی موفقیت خودش بسازد.
رابطهای بین یک همبنیانگذار که رویکرد «دهنده» دارد با دیگری که بیشتر روحیه «گیرنده» دارد، در کوتاهمدت شاید خیلی خوب پیش برود. اما در دنیای پرتغییر یک استارتاپ، ماهیت این رابطه به سرعت تغییر میکند. فردی که «جاهطلب» است، به دنبال کسب منافع بیشتر خواهد بود و در مقابل، فرد «بخشنده» هم احساس میکند مورد سوءاستفاده قرار گرفته و منفعت چندانی به ازای تلاشها و کمکهایش به او نمیرسد.
در این میان، به نظر میرسد فرد «دهنده» بیشتر آزار میبیند، زیرا به این نتیجه میرسد رابطه دوستیشان دیگر همانند گذشته نیست. افراد «دهنده» شاید بیشتر به رابطه دوستی توجه کنند و خیلی دیر به واقعیتهایی که در همکاری استارتاپی روی داده پی ببرند. اما اگر این افراد خیلی زود متوجه این تغییر شوند، میتوانند الگوی همکاریشان را با واقعیتهای موجود سازگار کرده و به این ترتیب به عنوان یک همبنیانگذار خوب در کنار دوست خود باقی بمانند. در اینجا نیز اولویتدادن به اهداف شغلی به دوستی، کلید حل بسیاری از مشکلات است.
مبنای دوستی چیست؟
چه چیزهایی سبب میشود یک نفر به دوست صمیمی برای ما تبدیل شود؟ ارزشهای مشترک، علایق مشترک یا تجربیات مشابه در زندگی از جمله این موارد هستند. به طور کلی، شباهتهای میان دو نفر موجب میشود احساس نزدیکی و صمیمیت بیشتری با هم داشته باشند. این شباهتها به تقویت اعتماد و احترام متقابل انجامیده و در نهایت این حس را به ما میدهد که فرد مقابلمان میتواند به خوبی ما را درک کرده و ما نیز او را درک کنیم.
سرگئی برین و لری پیج شباهتهای بسیار زیادی به هم داشتند. هر دوی آنها متولد سال ۱۹۷۳ بودند. والدین هر دوی آنها دانشگاهی بودند. هر دوی آنها در دوره کودکی و نوجوانی در مدارس مونتسوری درس خواندند و مدرک کارشناسی علوم رایانه را در بزرگترین دانشگاه ایالت خود دریافت کردند. در نهایت اینکه هر دو نفر برای دوره دکترا وارد استنفورد شدند.
وقتی کسی را میبینیم که شباهت زیادی به ما دارد، به طور طبیعی جذب او میشویم و به او اعتماد میکنیم. داشتن علایق و رویاهای مشترک سبب ایجاد ارتباط عمیق روانی بین دو نفر میشود و در نهایت به ایجاد یک حس مشترک تعهد و مسئولیت میانجامد.
این اشتراکات معمولا به همبنیانگذاران کمک میکند بتوانند از آمادگی روانی کافی برای مقابله با فشارهای مراحل اولیه شکلگیری استارتاپ برخوردار شوند. سطح استرس، اضطراب و ابهام در روزها و ماههای نخست شکلگیری یک استارتاپ بسیار زیاد است و به همین دلیل، همبنیانگذاران باید از توان روانی لازم برای تابآوری در برابر این فشارها برخوردار باشند.
اما مشکل وقتی ایجاد میشود که یک نفر، وابستگی بیش از اندازهای به دوست همبنیانگذار خود داشته باشد. برای مثال، اگر یکی از همبنیانگذاران برای تصمیمهای مختلف همیشه نظر دیگری را نیز جویا شود یا در موقعیتهای مختلف به مشورت با او نیاز داشته باشد و خلاصه اینکه از نظر روانی بهشدت به دوستش وابسته شود، میتوان انتظار داشت که آیندهای نهچندان خوشایند در انتظار این همکاری خواهد بود. این نوع رابطه (وابستگی بیش از حد یکی از همبنیانگذاران به دیگری) میتواند به اخلال جدی در فرآیند تصمیمگیری یا حتی عملکرد معمول استارتاپ بینجامد.
پذیرش مشکلات، بدون سرزنشکردن یکدیگر
با وجود اینکه ممکن است در ابتدای مسیر، رویاها و دیدگاههای مشترکی با دوستتان داشته باشید، خیلی زود در مسیر راهاندازی استارتاپ با چالشهایی روبهرو میشوید که میتواند روی رابطه دوستیتان تاثیر بگذارد. بسیاری از دوستان همبنیانگذار در مراحل رشد استارتاپ از هم جدا میشوند. در فهرست بلندبالای چنین استارتاپهایی به نامهای معروفی همچون توییتر، فیسبوک و مدرنهلث هم برمیخوریم!
البته برخی استارتاپها دچار این سرنوشت نمیشوند و به رشد خود ادامه میدهند. اما چالشهای پیشرو همچنان ادامه دارد. «نامناسببودن تیم برای حل مسئله موردنظر» و «عدم هماهنگی بین تیم/سرمایهگذاران» از جمله مهمترین دلایل شکست استارتاپها هستند. خلاصه اینکه در دنیای پرچالش استارتاپی، ارتباطات بین فردی و دوستیها ممکن است با آسیبهای فراوانی روبهرو شوند. همچنین سابقه دوستی همبنیانگذاران به هیچوجه نمیتواند تضمینی برای موفقیت یک استارتاپ باشد.
نکتهای که بسیاری از دوستان در ابتدای راهاندازی یک استارتاپ از آن غافل میشوند، این است که در این مسیر جدید، بیتردید با مشکلات و موقعیتهایی روبهرو میشوند که پیش از آن، هرگز در کنار دوستشان آنها را تجربه نکردهاند. در برخی از مراحل حیاتی فعالیت یک استارتاپ (مثل تغییر مسیر یا جذب سرمایهگذار)، معمولا باید مصالح حرفهای را به مصالح دوستانه اولویت داد. در چنین موقعیتهایی، همبنیانگذاران باید وارد گفتوگوهایی جدی با هم شوند که شاید در دنیای دوستانه هرگز تجربهاش را نداشته باشند. مخالفت یکی از همبنیانگذاران با تصمیم دیگری نهتنها ادامه حیات استارتاپ، بلکه تداوم دوستی آنها را با خطر روبهرو میکند. در چنین شرایطی باید تمام تمرکزتان را روی حمایت از همتیمیها و نیز توجه به راهحل قرار دهید. دقت داشته باشید که سرزنشکردن سایر اعضای تیم نهتنها هیچ فایدهای ندارد، بلکه بهشدت زیانبار است. در واقع، خودداری از سرزنش دیگران درست به اندازه تمرکز روی مسئله از اهمیت برخوردار است.
در موقعیتهای پرفشار و حساسی که دوستان همبنیانگذار با آن روبهرو میشوند، باید دوستی خود را کنار گذاشته و رویکردی جدی و حرفهای را برای پشت سر گذاشتن چالشها در پیش بگیرند.
تیم خوب
تیمهای معمولی نمیتوانند شرکتی عالی را ایجاد کنند. یکی از مواردی که خیلی به آن توجه میکنیم، میزان قدرتمندی بنیانگذاران است. در گذشته که به سرمایهگذاری در استارتاپهای در حال توسعه میپرداختم، همیشه میزان قدرتمندی و توانایی کارکنانی که بنیانگذاران استخدام میکردند را به طور ویژه مورد توجه قرار میدادم.
اما منظور از قدرتمندبودن یک بنیانگذار چیست؟ توقفناپذیری، تعهد، سرسختی در برابر مشکلات و نیز بهرهمندی از تواناییهای لازم در برخورد با چالشها از جمله مهمترین معیارهایی است که قدرتمندی یک بنیانگذار را نشان میدهد. البته هوش و همچنین علاقه نیز از اهمیت زیادی برخوردارند. همه اینها اهمیت بهمراتب بیشتری نسبت به تجربه کاری یا تجربه کار با فلان زبان برنامهنویسی یا فریمورک دارند.
ما به این نتیجه رسیدهایم که موفقترین بنیانگذاران، افرادی هستند که کارکردن با آنها استرس چندانی به اطرافیان وارد نمیکند، زیرا همه فکر میکنند قادرند از پس هر مشکلی برآیند. البته حل مسئله الزما همیشه نیازمند مهارتهای خاص نیست و گاهی اوقات، فقط داشتن یک عزم جدی برای حل مسئله کافی است.
بنیانگذاران خوب یک سری ویژگیهای ظاهرا متناقض دارند. برای مثال، سرسختی و انعطافپذیری را در نظر بگیرید که ظاهرا با هم کاملا در تناقض هستند. یک بنیانگذار خوب باید باوری جدی و خللناپذیر درباره اساس وجودی شرکت و ماموریت آن داشته باشد و در عین حال، از انعطافپذیری بالا و اشتیاق برای یادگیری چیزهای مختلف برخوردار باشد.
بهترین بنیانگذاران معمولا واکنشی به دور از تنش یا بدعنقی در برابر چالشها دارند. این ویژگی نشانگر جدیت، تمرکز و توانایی انجام امور و حل مشکلات مختلف است.
در مقابل، آن دسته از بنیانگذارانی که صحبتکردن با آنها کار دشواری است، همیشه در دسته «بنیانگذاران بد» قرار میگیرند. برخورداری از مهارتهای ارتباطی، از موارد بسیار مهم برای بنیانگذاران است. در حقیقت، فکر میکنم این مورد، مهمترین مهارت برای بنیانگذاران است که چندان به آن پرداخته نمیشود.
استارتاپهای حوزه فناوری حداقل باید یک بنیانگذار داشته باشند که بتواند محصول یا خدمت را طراحی کند و یک نفر بنیانگذار دیگر هم باید از توانایی خوبی برای فروش و مذاکره با مشتریان برخوردار باشد (یا اینکه این توانایی را به دست آورد). البته این امکان هم وجود دارد که هر دوی اینها (طراحی محصول و فروش) را یک نفر هم انجام دهد.
هنگام انتخاب یک همبنیانگذار باید به چند معیار مختلف توجه کنید. دقت داشته باشید که انتخاب همبنیانگذار از مهمترین تصمیمات تعیینکننده برای یک استارتاپ است که البته در بسیاری از موارد، افراد در این انتخاب چندان دقت نمیکنند.
باید کسی را انتخاب کنید که شناخت خوبی از او داشته باشید. اینکه صرفا در حاشیه یک رویداد استارتاپی یا کارآفرینی با کسی آشنا شده باشید، دلیل خوبی برای آغاز شراکت با او نیست. به طور کلی، هر قدر اطلاعات بیشتری درباره فرد مورد نظر داشته باشید، بهتر میتوانید او را مورد ارزیابی قرار دهید.
در دورهای از ابتدای حیات یک استارتاپ، ارزش آن ممکن است به زیر صفر برسد. اگر پیش از راهاندازی استارتاپ با همبنیانگذار دیگر دوست بودید، احتمال اینکه در میانه کار، آن را رها کرده و بیخیال شوید، تا حد زیادی کاهش مییابد. جدایی همبنیانگذاران از جمله دلایل اصلی شکست استارتاپها در مراحل اولیه راهاندازی است. بارها و بارها دیدهایم که بنیانگذاران پس از صحبت درباره انگیزه خود از راهاندازی شرکت، به عمق اختلافات خود پی میبرند و تصمیم به جدایی میگیرند.
بهترین حالت این است که همبنیانگذار(انی) خوب داشته باشیم. در درجه دوم به این میرسیم که استارتاپ فقط یک بنیانگذار داشته باشد. بدترین حالت نیز داشتن همبنیانگذار(انی) بد است. اگر دید اوضاع خوب پیش نمیرود، باید هر چه زودتر به فکر جدایی باشید.
یک نکته درباره تقسیم سهام: گفتوگو درباره الگوی تقسیم سهام و درصد هر یک از بنیانگذاران، قرار نیست با گذشت زمان آسانتر شود. به همین دلیل بهتر است هرچه زودتر درباره آن توافق کنید. تقسیم سهام به صورت تقریبا مساوی بهترین گزینه است. البته وقتی دو همبنیانگذار وجود دارد، بهتر است یک نفر یک سهم بیشتر داشته باشد تا در صورت اختلاف، بتوان بر اساس تعداد سهام به تصمیمگیری نهایی رسید.
مطلب پیشنهادی:در صورت انتخاب شریک نامناسب و شکست شراکت چه باید کنید؟
[sc_fs_multi_faq headline-0=”h2″ question-0=”آیا دوستان میتوانند همبنیانگذارانی موفق باشند؟” answer-0=”بله!اما باید به چند نکته مهم توجه کنید. راهاندازی یک استارتاپ، فرآیندی پیچیده و پرچالش است. وجود فردی با مهارتهای مکمل که مورد اعتمادتان باشد و بتواند به شما انگیزه دهد و در سختیها و موفقیتها کنارتان باشد، بسیار ارزشمند است. اما اگر دقت نکنید، این رابطه میتواند آسیب دیده و حتی نابود شود.” image-0=”” headline-1=”h2″ question-1=”آیا بهتر از دوستی که بتواند به رشد ما کمک کند، میتوان کسی را یافت؟ ” answer-1=”هنری فورد را میتوان یکی از سرشناسترین کارآفرینان استارتاپی دنیای مدرن دانست. جمله معروفی را به هنری نسبت میدهند با این مضمون که «بهترین دوست من، کسی است که زمینه را برای شکوفایی و بهتر شدن من فراهم کند». ” image-1=”” count=”2″ html=”true” css_class=””]
منبع: