انتخاب سردبیر چهره‌ها چهره‌های خارجی

عوضی هستی یا نه؟

 فرهنگ سازمانی که تراویس کلنیک در شرکت اوبر ساخته بود، چگونه باعث شد سرمایه‌گذاران او را از کمپانی چند میلیارد دلاری‌اش اخراج کنند؟

Are you a prostitute or not?

تراویس کلنیک، مدیرعامل سابق اوبر با قدرت سخنوری و شور و هیجانی که چاشنی حرف‌هایش می‌کرد و قدرت شگرفی که در داستان‌پردازی و قصه‌سرایی و ترسیم آینده داشت، سرمایه‌گذاری چون بیل گرلی از بنچمارک و حتی لری پیج -یکی از بنیانگذاران گوگل- را به پای میز سرمایه‌گذاری کشاند. سازنده ماشین‌های خودران را از چنگ گوگل درآورد، به کشورهای بزرگ دنیا وارد شد و جهان را فتح کرد. چه اهمیتی دارد که ایده اوبر ابتدا در ذهن تراویس جرقه زده باشد یا گرت کمپ؟ مهم این است که این مفهوم را تراویس ساخت. اما رفته‌رفته در سراشیبی سقوط افتاد. سقوط مفرط اخلاقی؛ هم اخلاق حرفه‌ای و کاری و هم اخلاق انسانی و رفتاری. او به کلکسیونی از اشتباهات مرگبار تبدیل شده بود؛ چه درون سازمان و چه بیرون از سازمان. تراویس و اوبر به نمادی از فرهنگ تخریب، تجاوز و بی‌وجدانی تبدیل شده بودند. در این مطلب درباره عوامل شکست تراویس کلنیک می‌خوانید.

چه عواملی باعث شکست تراویس کلنیک شد؟

فوق هیجان‌زده

سریالی در ارتباط با اوبر ساخته شده به نام سوپرپامپد. صحنه آغازین مینی‌سریال سوپرپامپد چند دیالوگ قابل‌توجه دارد؛ انگار کارگردان در همین سکانس نخستین می‌خواهد دست تراویس را برای‌مان رو کند. آنجا که تراویس در صحبت با دیگر مدیران اوبر می‌گوید: وقتی مسافران جذب ما شدند، می‌توانیم هر چیزی را بکنیم توی پاچه‌شان. سپس در مصاحبه با یک تازه‌وارد که برای استخدام آمده، می‌پرسد: آدم عوضی‌ای هستی یا نه؟

جمله بعدی را تراویس نمی‌گوید اما همچون خیلی درشت روی یک بک‌گراند مشکی ظاهر می‌شود: سال۲۰۱۱؛ یا رشد کن یا بمیر! به هر طریقی.

همچنین وقتی همکاران تراویس به او کارمزد سفر ایمن را پیشنهاد می‌کنند، بسیار برافروخته می‌شود و این کار را نابجا می‌داند اما وقتی گفته می‌شود که قرار است با انتخاب این گزینه، مسافران 1 دلار بیشتر بپردازند و برای اوبر یک دلار بیشتر درآمدزایی شود، از این ایده استقبال می‌کند: عاشق چیزی شدم که گفتی.

چقدر مایکل آیسنری شد. تو مایکل آیسنر (مایکل آیسنر، مدیر دیزنی است که یک سال بعد از اینکه پارک را به دیزنی اضافه کرد، برای هر جای پارک یک دلار پول گرفت. Michael Eisner) را می‌شناسی؟

تراویس: هی! نظرت چیست؟

همکار: کمی مشکل‌دار به نظر نمی‌رسد؟

تراویس: کدام مشکل؟ قرار است کلی پول نصیب‌مان شود!

حالاسوال مهم این است که آیا رشد یک کمپانی چیزی در حد تغییر عددهای مالی روی تابلوهای بورسی یا در دفاتر ارزشگذاری است؟ پرسش مهم دیگر این است که رشدهای درون یک سازمان چگونه اندازه‌گیری می‌شوند؟ رشدهای درون ذهن یک کارآفرین چطور؟ آیا متر و معیاری برای اندازه‌گیری‌شان وجود دارد؟ اصلا کسی به خودش اجازه می‌دهد که چنین سوالاتی را مطرح کند؟

درون سازمان‌ها چه‌خبر است؟

اما دنیای بی‌رحم کسب‌وکار دیگر به کسی اجازه نمی‌دهد که بی‌توجه به درون سازمان و فرهنگ سازمانی و سازوکارهایی از این دست، کمپانی‌اش را رشد دهد. کافی است که قدمی کج بگذارید. آنگاه اعداد روی تابلوهای بورسی و دفاتر ارزشگذاری هم با بی‌رحمی هرچه تمام‌تر سقوط می‌کنند. شاید می‌پرسید که چرا اینقدر مطمئن هستیم؛ کافی است که داستان صعود و سقوط مدیرعامل اوبر را بخوانید. یعنی آنچه در ادامه می‌آید. پس با ما همراه باشید تا با هم مرور کنیم که عوامل شکست تراویس کلنیک، مدیرعامل سابق اوبر از کمپانی چند ده میلیارد دلاری‌اش چه بود؟

همان‌طور که خود تراویس بعدها در گفت‌وگو با رسانه‌ها عنوان کرد، او ۱۰سال با اوبر زندگی کرد،۱۰سال حرص خورد و ۱۰سال به زمین و زمان چنگ زد و با عالم و آدم جنگید؛ از شهرداری‌های شهرها گرفته تا دولت‌های مختلف در سطح جهان! اما در نهایت این جنگندگی‌ها زیر غبار بی‌اعتمادی، بی‌اخلاقی و فرهنگ بد درون و بیرون سازمان رنگ باختند. تراویس سهام و رأی غالب را در شرکت داشت و فکر می‌کرد که نمی‌توانند اخراجش کنند اما هیات‌مدیره دست‌به‌یکی کردند و کنارش گذاشتند. سال 2009 آمد، سال 2017 از اوبر اخراج شد و در سال 2019 حتی از هیات‌مدیره اوبر هم کنار گذاشته شد.

در سریال سوپرپامپد،گرت کمپ، هم‌بنیانگذار و صاحب اصلی ایده اوبر، در جلسه‌ای که برای مجبورکردن تراویس به استعفا برگزار شده بود، گفت: تراویس باید برود؛ هرچند او انقلاب کرده و اوبر را به‌وجود آورده، اما الان خودش به یک انقلاب ویرانگر برای اوبر تبدیل شده است. او هیولایی پرریسک و گزنده است که باید از سر راه برداشته شود. گرت همان‌جا اضافه کرد که تراویس زیادی اهمیت می‌دهد؛ به رشد، به نابودن‌کردن رقبا، به پیش‌رفتن بدون اینکه برایش مهم باشد که با چه ابزاری به پیش می‌رود. همین هم باعث شکست تراویس کلنیک شد.

تراویس کلنیک که روزی تصویرش به‌عنوان یک کارآفرین جسور روی جلد نشریات مطرح قرار می‌گرفت، در نهایت به‌عنوان یک نابغه شیطان‌صفت به زیر کشیده شد. او مجبور شد نامه استعفا را امضا کند. این کار را به شرط خروج بیل گرلی یعنی سرمایه‌گذارش از بنچمارک انجام داد.

 ضربدر قرمزرنگ سهمگین

اما او هنوز عضو هیات‌مدیره بود. فردای استعفا به دفتر اوبر رفت. درست مانند گذشته، نطق غرایی سر داد و از برنامه‌های آینده اوبر گفت و از فتح‌های دوباره و دوباره. انگار روی صحنه‌ای سینمایی قرار گرفته باشد؛ همچون یک تانگوباز پرمهارت. اما خبر نداشت که آن، آخرین تانگویش بود؛ آخرین تانگوی تراویس در اوبر.

روز بعد که به دفتر اوبر رفت و کارت فول‌اکسس (دسترسی کامل) خود را روی دستگاه ورودی شرکت قرار داد، تنها چیزی که نصیبش شد، یک‌ ضربدر سرخ‌رنگ سهمگین بود و تمام. تراویس از اوبر اخراج شده بود. دارا خسروشاهی، مدیرعامل بعدی اوبر، روی یکی از اسلایدهای ارائه‌اش در حضور هیات‌مدیره و سرمایه‌گذاران اوبر نوشته بود: یک شرکت نمی‌تواند 2 مدیرعامل داشته باشد.

روزنامه نیویورک‌تایمز خبر اخراج تراویس را منتشر کرد و نوشت که 5 تن از سرمایه‌گذاران و سهامداران اصلی اوبر خواستار اخراجش شده بودند. بعد از آن، اتاق جنگ اوبر به اتاق صلح تبدیل شد. 

معصومیت از دست رفته

کاراکتر تراویس کلنیک، مدیرعامل اوبر وقتی در مینی‌سریال سوپرپامپد از مدیران شرکت‌های بزرگ تکنولوژی همچون فیسبوک، آمازون، گوگل و… یاد می‌کند، آنها را خدا می‌نامد؛ خدایانی که هیچ قدرتی توان تغییر موقعیت‌شان را ندارد. همین تصور را هم در مورد خودش داشت؛ آنجایی که می‌گوید: اوبر منم و من اوبرم و دنیا زیر پای ماست!

همه چیز از بالای برج ایفل آغاز شد

تراویس از جوانکی خوش‌سیما که بر فراز برج ایفل به شهر نگاه می‌کرد و با دوستش گرت کمپ غر می‌زدند که چرا نتوانسته‌اند به‌موقع تاکسی گیر بیاورند، بعدها با قرارگیری در سمت مدیرعاملی اوبر، این اپلیکیشن تاکسی آنلاین را به یک کمپانی بزرگ تبدیل کرد که تا 120میلیارد دلار ارزشگذاری شد. هرچند در عرضه عمومی سهام، ارزش واقعی‌اش را تا 69 میلیارد دلار برآورد کردند. این اعداد هنوز هم دیوانه‌ کننده‌اند. فکرش را بکنید! 69 میلیارد دلار. اما جوانی جسور، قاطع، شجاع و نترس توانست با ارائه یک خدمت نوآور، جهان را تکان بدهد. بعد از اوبر، جهان تاکسیرانی دیگر به دوره قبل از خود برنمی‌گردد. چیزی برای همیشه تغییر کرده است؛ چیزی در جهان و چیزهای زیادی در ذهن مردم.

تراویس همراه با تغییراتی که اوبر می‌کرد، خودش نیز به سرعت در حال تغییر بود. او دیگر به تصرف یک شهر راضی نبود. مثل یک بولدوزر از روی شهردارهای شهرهایی چون نیویورک و سانفرانسیسکو عبور می‌کرد و هیچ‌کس جلودارش نبود.

حالا اوبر کشورها را یکی پس از دیگری فتح می‌کرد، اما U بزرگی که بر فراز تاکسی‌های این شرکت خودنمایی می‌کرد، مثل داسی برنده، هر چیزی و هر کسی را از سر راهش برمی‌داشت. اما چگونه؟ آیا اوبر همه سنگلاخ‌های کوهستان فتح و پیروزی را با سلاح اخلاق طی می‌کرد؟

تراویس در حال تغییر بود، اما رفته‌رفته تغییرات منفی‌اش بر مثبت‌ها چیره شد. برای او هدف، وسیله را توجیه می‌کرد. بازار رقابت برایش یک میدان جنگ تمام‌عیار بود. در دفتر شرکتش، اتاق جنگ تشکیل داده بود. با چهره‌ای برافروخته از هیجان و دستانی گشاده به پهنای جهان، وارد شرکت می‌شد، نطقی شورانگیز سرمی‌داد و با هیجانی مثال‌زدنی از فتح خیابان به خیابان شهرهای جهان می‌گفت.

جوی خون راه افتاده بود

اما در زیر لایه‌های این فتح‌ها و پیروزی‌ها، جوی خون راه افتاده بود. بیش از 200 مورد از رفتارهای غیراخلاقی، تعرض‌های جنسی، عدم برابری جنسیتی، رفتارهای دور از شأن تراویس که به مشاجره با رانندگان اوبر هم کشیده بود، دست‌درازی‌های تکنولوژیک، سرک‌کشیدن به گوشی رانندگان، تحقیر رقبا و… همگی باعث شکست تراویس کلنیک شدند.

هرچند او هنوز فرمانده قابل‌احترامی بود. به آدم‌های زیادی میدان داده بود و قدرت و پول و اختیار. هیچ ابایی نداشت که روبه‌روی سرمایه‌گذارانش بایستد و فریاد بکشد و با هر حرف و نظری مخالفت کند. او خودرأی، یک‌دنده و به‌شدت مغرور شده بود. از تحقیرکردن رقیب و زدن زیر میز مذاکره هم هیچ نگرانی‌ای نداشت. تلاش کرد به حلقه ترامپ نزدیک شود و این کار را برای پیشبرد اهداف اوبر مفید می‌دانست اما این کارش یک اشتباه استراتژیک بود که از اوبر برندی منفورتر می‌ساخت. در نهایت او از نزدیک‌بودن به ترامپ منصرف شد. تراویس می‌خواست خدا باشد، اما به دیکتاتوری غیرقابل مذاکره تبدیل شده بود.

همه آدم‌هایی که دست‌شان را گرفته بود و به آنها جسارت زندگی‌کردن بخشیده بود، همه آنهایی که سهام اوبر را داشتند و به واسطه‌اش مغرور بودند، دست‌به‌یکی کردند و تراویس را ریسک بزرگی برای اوبر تشخیص دادند؛ ریسکی که داشت اوبر را به لحاظ اخلاقی و مالی نابود می‌کرد.

اوبر در سراشیبی سقوط افتاده بود. بیش از 4 میلیارد دلار ضرر و معصومیتی که از دست رفته بود. مشکل رشد شرکت هم با فرهنگ درون سازمان و بازتاب گسترده آن در رسانه‌ها گره خورده بود. هر روز از گوشه‌ای از جهان خبری از اوبر به گوش می‌رسید؛ خبری منفی با تبعات زیاد. دیگر کار از تعرض جنسی و بداخلاقی‌های کاری گذشته بود. گاه و بی‌گاه اخباری در مورد قتل رانندگان اوبر هم شنیده می‌شد. دیگر حتی راست و ناراست این اخبار را هم کسی اندازه نمی‌گرفت و همین که نام اوبر به میان می‌آمد، هیچ چیزی بعید نبود. همین عوامل باعث شکست تراویس کلنیک شد.

تراویس باید برود

سرمایه‌گذاران و اعضای هیات مدیره اوبر به اتفاق معتقد بودند که فرهنگ سازمانی باید عوض می‌شد. این تنها چاره کار بود قبل از اینکه اوبر از دست برود. هیچ‌چیز را نمی‌شد با پول خرید. اوبر در اوج قدرت بود اما محبوب نبود، چون تراویس که حتی جذابیت ظاهری‌اش رسانه‌ها را مجذوب می‌کرد، دیگر محبوب نبود. جشن‌های پرزرق و برق و رفتن به کلوپ‌های استریپ و صدها مورد غیراخلاقی دیگر، باعث شکست تراویس کالانیک شد. همچنین تراویس رسوایی‌های غیرقابل جبرانی برای اوبر ایجاد کرده بود. اخبارش پیچیده بود و نمی‌شد به این راحتی‌ها جمعش کرد.

همه اوبر را با نام تراویس می‌شناختند و تا همیشه با نام تراویس کلنیک شناخته خواهد شد چون او بود که اوبر را با دست‌های گشاده‌، چهره‌‌ای برافروخته، سرسختی، جسارت و نترسی‌اش ساخت. هر چند خیلی آسان از دستش داد و حالا همه سهمش از این کمپانی 45 میلیارد دلاری، حدود 3 میلیارد دلار است. مفهوم اوبر با ارزش غیرقابل شمارش‌اش تا همیشه مال تراویس است. هر چند که ایده‌اش در ذهن گرت کمپ شکل گرفته باشد.

اما محبوب‌نبودن تراویس، داشت اوبر را به زیر می‌کشید. از نظر سرمایه‌گذاران و سهامداران، یک گزینه بیشتر روی میز نبود: تراویس باید برود. چون تراویس به بزرگ‌ترین ریسک برای اوبر تبدیل شده بود. هیچ کسی هم کنارش نایستاد چون دیکتاتورها تنها می‌میرند.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *