انتخاب سردبیر مقالات اکبر هاشمی

برای آنهایی که باد می‌کارند!

سرمقاله 243 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

اکبر هاشمی

دستانش جوان بود؛ این را می‌شد از انگشتان باریک و‌ پوست روشن، شفاف و‌ تازه‌اش فهمید، انگشتانی که با باد هم‌آغوش بودند در ۲۳ تیرماه ۱۴۰۱.

تنها دست تازه‌ای نبود که از پنجره ماشین بیرون بود و هوای گرم تابستان را در اتوبان مدرس زیر پل طبیعت می‌شکافت.

با دیدن این همه تازگی زیبا آن ‌هم در روز ورود به نیمه دوم زندگی‌ام، برای لحظه‌ای پیری و زوال را حس کردم و فرصتی به نام زندگی که آن را از دست داده بودم. 

حسرتم این بود که ای کاش صاحبان این دست‌های زیبا و تازه می‌فهمیدند که زندگی را باید جور دیگری زندگی کنند. باید درک یا فهم می‌کردند که مغز انسان نه به‌سان هوش مصنوعی که هوش مصنوعی، مهندسی معکوس مغز و ذهن انسان است.

انباشت اطلاعات درست و هوشمند می‌تواند منجر به یک خروجی ارزشمند، باکیفیت و ‌مطلوب شود.

وقتی ۳۰ یا ۵۰ سال داده‌های نامربوط و‌ کم‌کیفیت به مغز بدهی، زندگی و روابط باکیفیت را تجربه نکنی، دانش مرتبط به آرزوها و رویاهایت را انباشت نکنی و… خروجی مغز هوشمند تو می‌شود زندگی و‌ کسب‌و‌کاری که از آن رضایت نداری.

رضایت به مفهوم اینکه می‌توانستم بهتر باشم، می‌توانستم تاثیرگذارتر یا احساس خوشحالی بیشتری کنم.

غمم این نبود که چرا وارد میان‌سالی شده‌ام و آنها جوان هستند، غمم این بود که صاحبان دست‌های جوان مراقب گوش‌ها، چشم‌ها و… تجربه‌های زندگی‌شان نیستند.

دلم می‌خواست در سن آنها این مفهوم را فهم می‌کردم یا آنها این منطق را فهم کنند که ذهن انسان برای هر تصمیم به مخزن اطلاعات ذخیره‌شده در مغز رجوع می‌کند و براساس تجربه‌های پیشین و اطلاعات داده‌شده تصمیم می‌گیرد.

تصمیماتی که وقتی اشتباه می‌شود، می‌سپاریمش به قضا و قدر، به اینکه جهان با ما سر ناسازگاری دارد و ما بدشانسیم.

اگر خوبیم، اگر بدیم، اگر خوشبختیم یا شوربخت نتیجه داده‌هایی است که به ذهن‌مان سپرده‌ایم یا چشم‌مان، گوش‌مان و احساسات‌مان را در مسیر ذخیره‌کردن آنها قرار دادیم.

حرف آخر:

شازده کوچولو آنتوان دوسنت اگزوپری هم فکر می‌کرد در جهان فقط یک گل سرخ وجود دارد؛ وقتی داده‌هایش دچار تعارض شد که در سفرش باغی از گل‌ها را دید.

می‌خواستم بنویسم نگذارید ذهن‌تان به روی حقایق بسته باشد و تغییرپذیر باشید، یادم افتاد چگونه می‌توان بدون آگاهی از دیتای ذهن‌تان از شما چیزی خواست.

ای کاش جوان‌های تازه این نوشته را بخوانند و فهم کنند و برای داده‌هایی که قرار است به مغزشان داده شود و تجربه‌هایی که خواهند کرد، برنامه‌ریزی کنند تا خروجی مطلوب‌تری از ذهن ماشینی‌شان دریافت کنند.

آنهایی که چند دهه زیسته‌اند، نمی‌توانند داده‌های ذهن‌شان را تغییر دهند؛ با آگاهی به کارکرد مغز هوشمند و تغذیه اطلاعات جدید و هدفمند، تا قدری می‌توانند خروجی مطلوب‌تری به دست بیاورند. آنچه را سال‌ها پیش در ذهن‌مان کاشته‌ایم، درو خواهیم کرد. آنکه باد کاشته، باد درو خواهد کرد.

تصور اینکه پنجاه سال بعد همه این دست‌های تازه در اتوبان مدرس کهنه می‌شوند بی‌آنکه بفهمند چرا خوشبخت، خوشحال و موفق نیستند، دردناک است.

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *