بیش از یک دهه پیش سرمایهگذاری بر روی استارتاپها آغاز شد؛ از بین دهها استارتاپی که در ابتدای این دهه بر روی آنها سرمایهگذاری شده بود، به تعداد انگشتان دو دست استارتاپهای موفق و بزرگ سرآمد شدند و صدها استارتاپ شکست خوردند. استارتاپهای بزرگ تبدیل به شرکتهای عظیمی شدند که برای توسعه نیاز به منابع مالی کلان داشتند. سرمایهگذاران سنتی هنوز به این باور نرسیده بودند و نرسیدهاند که این کسبوکارها پایدار و واقعی هستند. سرمایهگذاران خارجی هم به دلیل تحریمها امکان ورود نداشتند؛ تنها راه تامین منابع مالی از بازار سرمایه و ورود به بورس بود.
راهی که به بهانههای مختلف و به اصطلاح دغدغهمندی بر روی آنها بسته شد و استارتاپهای بزرگ ایران در کوچهای بنبست گرفتار و راه توسعه آنان سد شد. در حالی که رقبای منطقهایشان به سرعت در حال توسعه و فتح بازارهای منطقه هستند، آنها با دستانی بسته به حرکت حلزونی ادامه داده و بقا در دستور کارشان است تا شاید روزی و روزگاری این راه باز شود.
سدکردن راه استارتاپهای بزرگ تنها برای این شرکتها پیامدهای زیانبار نداشت بلکه استارتاپهای متوسط که برای بزرگتر شدند نیاز به سرمایه داشتند نیز به مرور دچار مشکل شدند. سرمایهگذاران با نگاهی به انتهای کوچه بنبست و عاقبت استارتاپهای بزرگ و قفل شدن سرمایه سرمایهگذاران این شرکتها، انگیزهشان را برای سرمایهگذاری در استارتاپهای متوسط از دست دادهاند. در ابتدای کوچه هم سرمایهگذاران فرشته و شتابدهندهها چون راه را بسته میبینند، تمایلی به سرمایهگذاری بر روی استارتاپهای بذری کوچک ندارند.
متوقف کردن و عدم ورود شرکتهای بزرگ استارتاپی به بازارهای سرمایه، قفل کردن اکوسیستم استارتاپی ایران است. در این مورد بارها نوشته و گفتهایم. تمرکز فعالان و دغدغهمندان زیست بوم هم متوجه حل مشکل تامین منابع مالی استارتاپهای بزرگ است. آنچه آینده اکوسیستم استارتاپی ایران را تهدید میکند، عدم توجه به سرچشمه و پایین دست است. در پایین دست در جایی که باید بذر کاشته شود، زمینها در حال خشک شدن هستند. دیگر کسی علاقمند به آموزش ماهیگیری نیست؛ شتابدهندهها هم با پیوت به سمت ویسیگری رفتهاند یا به تغییر بیزینس مدل، دل خوش کردهاند شاید بتوانند به جای پرورش، استارتاپی صید کنند.
شاید در ظاهر همانگونه که آمارهای دولتی نشان میدهد همه جا آرام است و وضعیت خوبی داریم و خطری اکوسیستم را تهدید نمیکند اما ۵ تا ۱۰ سال بعد نتیجه کشت نکردن بذر استارتاپها و تعطیلی پرورش استارتاپها را خواهیم دید. زمانی که برای جبران دیر است و شتاب ترندهای تکنولوژی چنان سریع است که دیگر به آنها نخواهیم رسید.
ای کاش یک نفر یا جمعی دغدغهشان ایران بود و قلبشان برای جوانان این مملکت میتپید. آنهایی که نگران و دغدغهمند هستند باید بدانند کشور و انقلاب، جوانانش هستند. افزایش جمعیت زمانی معنا دارد که جمعیتی را که به دنیا آمدهاند، از دست ندهیم.
حرف آخر:
دیگر از مهاجرت جوانان سخن نمیگوییم. دیگر از نیاز استارتاپهای بزرگ به تامین منابع مالی و ورود به بورس نمینویسیم. از یک زلزله عظیم تراژیک میگوییم. سیل ویرانگری که در راه است. سخن از یک خشکسالی عظیم در زیست بوم استارتاپی و کارآفرینی ایران است.
مطلب پیشنهادی: چرا استارتاپ های بزرگ باید وارد بورس شوند؟