انتخاب سردبیر یادداشت

متاورس، حقه یا حقیقت

تحلیل اتفاقات اخیر اکوسیستم اجتماعی فیسبوک از نگاه فرید مستوفی

اینکه یک خبر عجیب روی خبرگزاری‌های جهان و شبکه‌های اجتماعی قرار بگیرد و تمام جهان به آن واکنش نشان بدهند، خیلی چیز عجیبی نیست. عجیب آن بود که این خبر، هیچ ارتباطی به ایلان ماسک نداشت! خبری از جنس تکنولوژی که یادآور فیلم‌های علمی و تخیلی همین ده سال پیش بود. خبری به نام متاورس که مانند یک موج سهمگین، به دنیای تکنولوژی حمله‌ور شد و حتی تابلوی بزرگ و معروف جلوی ساختمان اداری فیسبوک را نیز به خود ختصاص داد. حالا دیگر فیسبوکی که عملا همه ما با آن با شبکه‌های اجتماعی آشنا شده بودیم، مانند WALL-E دوست داشتنی، به گوشه و کناری رفته تا شاید روزی با EVE مواجه شود.

اما دقیقا چه اتفاقی افتاده؟ آیا غول-برند فیسبوک، خود را طعمه اشتباهات مدیرعامل خود کرده؟ آیا تنها با یک توهم زودهنگام مواجه هستیم تا این شرکت بتواند از میان طوفان بحران‌های جدید خود، امان بیرون بیاید؟ دقیقا نمی‌دانیم.

اگر بخواهیم بدبینانه با این اخبار مواجه شویم، باید به سوالات بالا پاسخ مثبت بدهیم. فیسبوک با حاشیه غریبه نیست و سال‌ها و بارها مدیران مختلف این شرکت به دلایل مختلف در راهروهای دادگاه‌ها و کنگره امریکا در رفت و آمد بوده‌اند. اتفاقاتی آنقدر جذاب برای مخاطب که حتی به ساخت فیلم بر اساس این پرونده‌ها هم منتهی شده است. ادعای مالکیت، ارائه اطلاعات نادرست به کاربران و حالا، نحوه رفتار با کارمندان و به ویژه کارمندان زن، تنها بخشی از سیاهه مشکلات حقوقی و قانونی است که فیسبوک در تمام سال‌های عمر خود با آن مواجه شده است.

نگاهت را برگردان

رو کردن کارت متاورس و ایجاد ری‌برند در فیسبوک آن هم در این ابعاد، در نگاه اول می‌تواند به این تفکر ختم شود که فیسبوک می‌خواهد با این کار، لکه‌های ننگی که بر دامنش افتاده را پاک کند و با یک پروژه سنگین روابط عمومی، تبلیغاتی و بیزینس پلنی، خود را از لبه دره نجات بدهد. مخصوصا اینکه با تکنولوژی ملموسی مواجه نیستیم. هرچند مفهوم شبکه اجتماعی تا پیش از فیسبوک نیز وجود داشت و این زاکربرگ نبود که شبکه اجتماعی را تعریف کرد، اما فیسبوک در سال‌های ابتدایی قرن با ایجاد شبکه اجتماعی خود توانست تعریف جدیدی از آن را ارائه بدهد. یک نقشه موفق. شاید (و با کمی تردید می‌توان گفت حتما) فیسبوک به دنبال آن بوده که باز هم یک دنیای جدید مجازی بسازد و اگر این نباشد، مسلما در طول سال‌های بعدی فیسبوک نمی‌تواند به زندگی ادامه بدهد، چرا که حتما برای نسل‌های بعدی به یک پلتفرم خسته کننده تبدیل خواهد شد. پس اینکه فیسبوک به متاورس تبدیل شود، اتفاقی اجتناب ناپذیر بوده است.

اما همانطور که پیشتر اشاره شد، متاورس هنوز «چیزی» نیست. اتفاقی که بتواند همین امروز در خانه‌های کاربران را بزند و تجربه‌ای برای آنها باشد. پس از این نگاه، شاید به راحتی بتوان سناریویی با یک توهم توطئه‌ قدرتمند را نوشت.

توصیه دیگر این است که نباید هرگز با دنیای تکنولوژی به همین سادگی برخورد کرد. دنیایی که حتی از جهان سیاست هم پیچیده‌تر و عجیب‌تر شده است و پشت پرده‌های متفاوتی دارد.  آیا نکته آنجاست که افشاگری‌های جدید علیه زارکربرگ و فیسبوک، آنقدرها بزرگ و تاثیرگذار بوده که این شرکت متقاعد شود برای گذر از آن، بزرگترین برگ برنده خود در آینده را پیش از موعد رو کند؟ نمی‌توان از تاثیر این ری‌برندینگ بر اتفاقات منفی اخیر ساده عبور کرد، اما احتمال آنکه دلیل این ری‌برندینگ صرفا حواشی باشد، نزدیک به صفر است.

زندگی بر پرده سینما

با مروری کوتاه به فهرست مفاهیم، نرم افزارها و سخت افزارهایی که در داستان‌های علمی-تخیلی بزرگانی همچون ژول ورن و آرتور سی کلارک تا فیلم‌های گارگردان‌هایی مانند جورج لوکاس، می‌توان دید که برخی از افراد، جلوتر از زمانه خود بوده‌اند و اتفاقاتی را تصور کرده‌اند که به ذهن مردم آن دوره خطور نمی‌کرد؛ حتی بسیاری از مواقع، وقتی همان نسل با آن محصول مواجه می‌شدند، به سادگی از دیدن آن شگفت‌زده می‌شدند، انگار نه انگار که همین ده-بیست سال قبل از آن، در داستانی درباره آن خوانده بودند یا در یک فیلم سینمایی آن را دیده بودند. پس نمی‌توان به سادگی منکر آن شد. پس شاید مانند نسلی که انقلاب صنعتی را دید، آنقدر نسل خوش شانسی هستیم که قرار است باز هم یک تکنولوژی جدیدتر را ببینیم، شگفت‌زده شویم و از استفاده از آن لذت ببریم. کسی چه می‌داند، شاید آرزوی داشتن سفینه شخصی ارزان قیمت، به عمر ما هم قد بدهد! فقط ای کاش کار ما هم مانند آن نسل، به دو جنگ جهانی ختم نشود.

مخلص کلام، مارک زاکربرگ و تیم او سال‌هاست در حال تجربه اندوزی هستند و نباید به سادگی از کنار این تجارب گذشت. پس حتما «چیزی» در این ری‌برندینگ برای عرضه وجود دارد؛ چرا که آنها خوب می‌دانند که مخاطبان امروزی، مخاطبان بی‌رحمی هستند و کنار گذاشته شدنشان، مخصوصا در این بازار رقابتی، به راحتی آب خوردن است. دست کم برای خاطر خودشان هم که شده، بهتر است «چیزی» وجود داشته باشد.

1.4/5 - (10 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *