چطور شد كه به فكر راهاندازي كسبوكارهاي بومي در ديجيكالا افتاديد؟
عليرضا: ماجرا از يك سال و نيم پيش شروع شد. در حال گپزدن در مورد محورهاي فعاليتهاي مسئوليت اجتماعي در ديجيكالا بوديم كه به اين نتيجه رسيديم كه مسئوليت اجتماعي يك سازمان بايد همسو با مأموريت آن و نزديك به هسته اصلي كسبوكار باشد و دياناي آن كسبوكار خاص در مسئوليت اجتماعي شركت نهفته باشد. به شكلي كه حتي بتوانيم از نوع مسئوليت اجتماعي يك شركت بفهميم كه حوزه فعاليت آن شركت چيست. از اين نقطه شروع كرديم و با خودمان گفتيم رسالت ما به عنوان يك ماركت پليس ، اين است كه نيازهاي مشتريان و فروشندگانمان را از طريق ارائه راهحلهاي فناورانه در حوزه تجارت الكترونيك برطرف كنيم. پلتفرم ماركتپليس يك پلتفرم دوسويه است. از يك طرف فروشندگان نياز دارند به بازاري به اندازه كل ايران دسترسي پيدا كنند. از طرف ديگه مشتريان انتظار دارند در هر نقطه از ايران به تمام كالاها به صورت برابر دسترسي داشته باشند. همين موضوع را وارد بحث مسئوليتهاي اجتماعي كرديم و بهجاي اينكه روي حوزههاي ديگر سرمايهگذاري كنيم و فعاليتهايي مانند ساخت مدرسه يا كارهايي از اين جنس بكنيم كه تخصص كمتري در آن داريم، تمركز خود را روي توانمندكردن فروشندهها يا گروهي از كاربراني بگذاريم كه به دلايلي نتوانستهاند وارد ماركتپليس ديجيكالا بشوند. اين نقطه شروع ما بود و باعث شد تا پروژه توسعه كسبوكارهاي بومي ديجيكالا متولد شود.
افشين: يكي از جرقههاي اين ماجرا از نقشه روستاهايي كه ديجيكالا به آنها كالا فرستاده بود، خورده شد. ديجيكالا توانسته است به 12هزار روستا كالا ارسال كند. اين سوال براي ما ايجاد شد كه آيا ميتوان اين مسير را برعكس هم طي كرد؟ يعني جريان گردش مالي را برعكس كنيم و روستاهايي كه حالا خريداران ديجيكالا هستند، به فروشندههاي ما تبديل شوند؟ يعني پول از يك جايي مثل تهران برسد به روستا، آنهم با يك حاشيه سود بيشتري براي توليدكننده؟
همانطور كه گفتيد، اين پروژه از دل يك مسئوليت اجتماعي درآمده است. پس بايد انتظار داشت كه شرايط ويژهاي براي اين جنس از مشتريهاي شما ايجاد شده باشد.
عليرضا: بله دقيقا. من ميتوانم اين شرايط ويژه را در سه بخش طبقهبندي كنم؛ در زمينه «توانمندسازي براي ورود و پشتيباني فروشندگان»، «توسعه زيرساختهاي عملياتي و لجستيك» و بخش آخر «بازاريابي و فروش». در بخش توانمندسازي و پشتيباني، يكي از اصليترين كارهايي كه انجام ميدهيم، موضوع آموزش است. آموزشهاي اختصاصي براي اين فروشندگان برگزار ميكنيم. علاوه بر اين، افرادي تحت عنوان تسهيلگر از طرف مجموعههايي كه در اين مسير با ما همكاري ميكردند معرفي شدند كه در نقش تجميعكننده، خودشان آموزشها را دريافت كنند و به فروشندگان انتقال دهند.
اين آموزشها در سه مرحله انجام ميشود.، در مرحله پيش از ثبت نام، تمركز روي چرايي ورود به دنياي تجارت الكترونيك است. اينكه چرا شما بايد به چرخه تجارت الكترونيك وارد شويد و به سمت آنلاين شدن كسبوكارتان حركت كنيد. در مرحله دوم، بيشتر تمركزمان روي نحوه توليد محتوا و نحوه كار با پنل فروشندگي ديجيكالا است. مرحله سوم كه تازه روي آن تمركز كردهايم و در حال برنامهريزي روي آن هستيم، ارائه آموزشهاي اختصاصي به فروشندگاني است كه پس از ثبت نام به هر دليلي نتوانستهاند فروش قابلقبولي داشته باشند و كمك كنيم كه مقياس فروششان را افزايش دهند و پيشرفت كنند.
آموزشها براي فروشندگان ديجيكالا در حالت عادي به صورت ويدئويي و در قالب محتواي از پيش توليدشده و محدود به مرحله پس از ثبت نام است. اما در مورد فروشندگان بومي و محلي، اين آموزشها از پيش از ثبت نام تا بعد از آن و به اين دليل اختصاصي بودن محتواي آنها، به صورت حضوري يا آنلاين انجام ميشود.
علاوه بر آموزش، ما بحث اصلاح و سادهسازي فرايند ثبتنام و پشتيباني اختصاصي از اين فروشندگان را هم داشتهايم. همچنين اين تغييرات در مرحله پذيرش كالا هم اتفاق افتاده است.
ما عادت داريم كه محصولات ديجيكالا معمولا با يك ادبيات خاصي نام برده شوند و پيشوند ديجي را يدك بكشند. اما در مورد كسب و كارهاي بومي محلي اين ماجرا فرق دارد. دليل به نبود هويت مستقل اين محصول برميگردد و يا نوع مخاطبانتان؟
عليرضا: قبل از اينكه بخواهم به اين سوال پاسخ دهم بايد بگويم كه چرا اصلا تصميم گرفتيم كه اين پروژه را در لايه توسعه كسب و كار تعريف كنيم و نه در مسئوليت اجتماعي و يا بخشهاي ديگر. آرمان ما در اين پروژه اين است كه بتوانيم آن را به يك كسب و كار پايدار تبديل كنيم. به هيچ وجه به چشم يك پروژه صرفاً مسئوليت اجتماعي نديديم كه يك بودجه مشخصي داشته باشد و هزينهاي انجام شود و در اختيار گروهي از كاربران يا مردم قرار بگيرد و پس از مدتي پروژه به پايان برسد. ما اين موضوع را به عنوان يك كسب و كار و يك جريان درآمدي پايدار ميبينيم كه قرار است در مناطق كمتر توسعه يافته، چرخه موفق توليد ثروت ايجاد كند؛ و روي پايدار بودن اين مدل كسب و كار بسيار تاكيد داشتيم.
همانطور كه در ابتدا هم به آن اشاره شد، ما به يك دياناي متفاوت احتياج داشتيم. يك تيمي كه با اين گروه از فروشندگان زبان مشترك داشته باشد و بتواند با مخاطب خود ارتباط معناداري پيدا كند. تيمي كه حالا به رهبري افشين اين پروژه را جلو ميبرد از همين جنس است و خيلي خوب مشكلات و مسائل اين دست از فروشندگان را ميشناسند و بنابراين راحتتر ميتوانند با اين گروه از فروشندگان ارتباط برقرار كنند.
افشين: علاوه بر اين نكاتي كه عليرضا اشاره كرد، به نظر ميرسد هيچ اسم ديگري هم نميتواند آن منظور و هدف اصلي پروژه را به خوبي انتقال دهد. از طرف ديگر ما اگر بياييم اسمهاي ديگري هم از جنس اسمهاي رايج در اكوسيستم، مانند بوميبازار، بوميكالا و … بگذاريم هم از فضاي مخاطبان و هم فضاي فروشندههاي روستايي فاصله ميگيريم و آن ارتباط و ادبيات شكل نميگيرد. همين حالا هم خيلي از آژانسها و كسب و كارهايي كه در حال حاضر در اين فضا مشغول به كار هستند هم از اسمهاي اينچنيني استفاده ميكنند و من فكر ميكنم آن لايه از فروشندهها اين ادبيات را نميشناسند و حتي باعث ميشود پس بزنند و از دايره فعاليت ما دور شوند. شايد بعدا اسم خاصي پيدا شود كه به خوبي اين مفهوم را انتقال دهد اما در حال حاضر فكر ميكنم «كسب و كارهاي بومي محلي» به خوبي اين ماموريت را انجام ميدهد.
در بخش لجستيك و زيرساخت چه تغييراتي اتفاق افتاده است؟
عليرضا: ما براي فروشندگان بخش بومي محلي 5 هاب اختصاصي تا به امروز در شهرهاي كرج، ايرانشهر، سمنان، يزد و زنجان ايجاد كرديم كه مختص اين افراد است و در حال ايجاد مراكز جديد در ساير شهرها هستيم. علاوه بر اين، اين فروشندهها ميتوانند در شهرهاي ديگر هم مانند ساير فروشندگان ديجيكالا، كالاهاي خود را به مراكز دريافت كالا در همان شهر تحويل دهند. همچنين تلاش كرديم از طريق شركاي لجستيكمان، مسيرهايي را ايجاد كنيم كه اين فروشندگان بتوانند محصولات خود را به مراكز دريافت كالاي ما برسانند.
در مورد بازاريابي و فروش هم كه مورد سوم ميشود، اتفاقات زيادي افتاده است. به طور مثال، ما در 3 تا 6ماه اول فعاليت فروشندگان بومي محلي تخفيف 50 تا 100درصدي را در بخش سهم ديجيكالا از فروش در نظر گرفتهايم. يكي از مسائلي كه همان ابتداي كار با آن مواجه شديم، مسئله سرمايه در گردش اين گروه از فروشندگان بود. براي همين ما سعي كرديم با كوتاهكردن بازه زماني پرداختها نسبت به فروشندگان عادي اين مسئله را هم حل كنيم.
4 كمپين اختصاصي در سال1400 طراحي و اجرا كرديم كه محصولات اين گروه بهتر و بيشتر ديده شود و ترافيك بيشتري به سمت آنها منتقل شود. علاوه بر اين، ويدئوهاي اختصاصي توليد كرديم كه در واقع با هدف روايتكردن داستانهاي موفقيت اين فروشندگان بود تا باعث شناخته شدن هر چه بيشتر آنها و محصولاتشان در جامعه شود.
يك كار اساسي ديگر براي بهتر ديدهشدن محصولات بومي محلي، اضافهكردن اين محصولات در سايت ديجيكالا به عنوان يك كتگوري جديد و با يك نشان اختصاصي بود تا مشتري بهراحتي متوجه شود كه اين كالا در گروه كالاهاي بومي است.
افشين: همانطور كه عليرضا اشاره كرد، يكي از اصليترين كارها، اختصاصيكردن اين آموزشها براي فروشندگان بومي بود. ما روي بحث آموزشها، مبتني بر آدمي كه قرار بود از آن استفاده كند، انرژي و دانش زيادي به خرج داديم وخيلي از دستورالعملها را عوض كرديم. زبان انگليسي و كلمات تخصصي را تا ميتوانيم حذف كرديم. حتي ارتباط را به سمت چهره به چهره بردهايم. كلاسهاي حضوري برگزار كرديم و حتي در شبكههاي اجتماعي مختلف و پيامرسانها هم گروههاي مختلف تشكيل داديم و به صورت گروهي يا حتي پيامهاي دايركت آموزش چهره به چهره را دنبال كرديم.
همين حالا كه من در حال صحبت با شما هستم، در شهر زنجان با كمك جهاد دانشگاهي دوره آموزشي براي نزديك به 200 كسبوكار خانگي حضوري برگزار كردهايم. واقعيت اين است كه اين گروه به اين نوع از آموزش احتياج دارند و از ابتداي شروع فعاليتشان به يك همراهي حداقل دوماهه نياز دارند. قطعا چنين روشي سخت است و چيزي نزديك به 6 برابر يك فروشنده عادي انرژي ميگيرد. اما اين مدل جواب داده است. همين زمان گذاشتن و انرژي گذاشتنها باعث شده كه نتيجه قابل قبولي بگيريم.
براي تشويق كسبوكارهاي بومي ديجيكالا با چه چالشهايي روبهرو بودهايد؟
افشين: در اين بخش هم ماجرا كاملا با فروشندههاي عادي متفاوت بود. شما زماني كه با يك فروشنده عادي صحبت ميكنيد، انگيزههايي مانند فروش بيشتر و سودآوري ميتواند تشويقكننده باشد. اما اين مدل انگيزهدادن به يك فروشنده روستايي آنقدر تاثيرگذار نيست. براي همين در اينجا هم كاملا اختصاصي عمل كرديم. مثلا در يكي از كمپينهاي تبلیغاتی كه برگزار كرديم، با اين شعار جلو رفتيم كه «قهرمان روستاي خودت شو». يا شعارهاي مشابهي مانند «با محصولت روستات رو به همه ايران بشناس».
چراكه جنس مخاطب كاملا متفاوت است و اگر اين ظرافتها را به خرج ندهيم، اين جامعه را از دست خواهيم داد و با توجه به تجاربمان، داريم اين روش را كاملتر ميكنيم.
آماري از تعداد آموزشها داريد؟
تا اينجا كه 1500 پشتيبان آموزش داده شده است و نزديك به 1700 فروشنده تحت آموزش مستقيم قرار گرفتهاند. علاوه بر آنها با همكاري نهادها و ارگانهاي مختلف نيز برنامههاي مشترك برگزار كردهايم و اين مسير توانمندسازي را جلو رفتهايم. در كنار اينها بودند افرادي كه به صورت خودجوش به پروژه كسبوكارهاي بومي ديجيكالا اضافه شدهاند و فعاليت خود را به عنوان فروشنده آغاز كردهاند. در حال حاضر نيز در 3 استان سيستان و بلوچستان، سمنان و زنجان، دورههاي حضوري برگزار كردهايم.
از نظر شاخص هاي رشد، پروژه كسبوكارهاي بومي ديجيكالا در چه مرحلهاي قرار دارد؟
افشين: اگر بخواهم از نگاه ديجيكالا بگويم، بايد گفت اين روند خوب است اما بايد 10 برابرش كنيم. از نگاه خودم اين يك كار يك فرايند زمانبر است. شخصاً از روند كار و جذب فروشنده راضي هستم اما در زمينه ايجاد تغييرات لازم در زيرساختها و فرايندهاي ديجيكالا هنوز كار داريم. البته لازمه اين تغييرات مقياس پذيري پروژه فعلي است. براي اين كه سازمان بزرگي مثل ديجيكالا در فرايندها، استانداردها، پنلهاي مديريتي و حتي خود سايت تغييراتي ايجاد كند تا شرايط را براي حضور فروشندگان بومي بهبود دهد، نياز به گفت و گو در يك مقياس بزرگ وجود دارد.
از طرف ديگر ما اميد زيادي به سازمانهايي داشتيم كه رسالتشان فعاليت در زمينه كسب و كارهاي بومي محلي و توانمند كردن روستاها است. اميدوار بوديم به كمكشان بتوانيم فروشندههاي تحت پوشش آنها را در ديجيكالا فعال كنيم. معمولا ما عددهاي بسيار بزرگي در مورد سرمايهگذاريهايي كه اين نهادها در زمينه توانمندسازي كسب و كارها در نقاط كمتربرخوردار كردهاند ميشنويم. از 60 هزار ميليارد تا 200 هزار ميليارد تومان. اما عملا عليرغم دستاوردهاي مقطعي، نتيجه قابل توجهي در اين ابعاد شكل نگرفته است. چه از نظر پشتيباني و چه از نظر راهاندازي كسب و كارهاي محلي. در تجربيات اين سازمان ها، كمتر با فروشندههاي واقعي روبرو ميشويم و خيلي از افراد به دنبال دريافت وام و تسهيلات هستند تا راه انداختن يك كسب و كار بومي محلي.
اينها مسائلي است كه با ايدهآلهاي ما فاصله دارد. اما در مجموع از اهداف خود دور نيستيم و مسيري لب به لب را جلو ميرويم. همانطور كه پيشتر هم گفتم، كار، كار بسيار زمانبري است و چيزي نزديك به 6 تا 8 برابر يك فروشنده عادي زمان و انرژي لازم دارد. اما تصور ميكنيم كه با جلو رفتن كار اين دستاوردها به شكل گوله برفي افزايشي شود. يعني كساني كه به عنوان كسب و كار بومي وارد ديجيكالا شدهاند، به صورت چهره به چهره اطرافيان خود را تشويق به حضور كنند و جامعه فروشندگان، توليدكنندگان و هنرمندان ما افزايش پيدا كند. معمولاً ميگويند كه 2.5 درصد افراد تمايل بيشتري نسبت به تغييرات دارند و پيشگام هستند. اگر بتوانيم اين 2.5 درصد پيشگام را با خود همراه كنيم، ميتوانيم اميدوار باشيم كه مقياسپذيري خوبي شكل بگيرد.
ما در اين حوزه، بازيگر قدرتمندي به نام باسلام داريم كه اخيرا جذب سرمايه بسيار چشمگيري هم داشته. اين باعث نشده كه ورود به اين فضا اشباع شده يا سخت است؟ مزيت رقابتي كسبوكارهاي بومي ديجيكالا را در اين بازار چه ميدانيد؟
عليرضا: من از چندجنبه ميتوانم اين سوال را پاسخ بدهم. در گفتگويي كه با دوستان باسلام داشتيم، به اين نكته اشاره كردند كه كمتر از ده درصد فروشندگان آنها واقعا بومي و محلي هستند. درست است كه باسلام خود را به عنوان بازار خريد و فروش اجتماعي تعريف كرده، اما بخش عمدهاي از فروشندگان آنها شهري هستند و يك ماركتپليس است. درباره رقابت، ما ماموريت خود را اينگونه تعريف كرديم كه ما قصد نداريم با ساير پلتفرمها رقابت كنيم. منظور من، پلتفرمهايي است كه با عنوان بومي جا افتادهاند يا ماموريت خود را اينگونه تعريف كردهاند. بلكه ما مدلي را تعريف كرديم كه پلتفرمها بتوانند در نقش تجميع كننده در كنار ديجيكالا باشند و بخشي از ارتباط با فروشندگان بومي توسط اين استارتاپها انجام شود و بخش فروش را ديجيكالا انجام دهد. اين كار كمك ميكند كه اين زنجيره بهتر تشكيل شود.
خب چرا فكر ميكنيم ما ميتوانيم بخش بازاريابي و فروش را بهتر انجام دهيم؟ به اين دليل كه بيش از سي ميليون كاربر فعال ماهانه روي پلتفرم ديجيكالا هستند و به آن سر ميزنند. به اين دليل كه ابزار تبليغاتي و بازاريابي گستردهاي را در اختيار داريم و ميتوانيم تنوع كالايي فروشندگان بومي را براي مشتريانمان نمايش داده و معرفي كنيم و به همين واسطه، ميتوانيم براي اين محصولات برندینگ كنيم. مزيت ديگر ما، مزيت لجستيكي است كه افشين درباره آن توضيح داد.
اينها را كه كنار هم گذاشتيم به اين نتيجه رسيديم كه بخش عمليات و فروش را ما ميتوانيم بر عهده بگيريم و بخش ارتباط با فروشندگان را بهتر است در تعامل با ساير پلتفرمها انجام دهيم. اين مدل را انتخاب كرديم و واقعا هم تا اينجا مدل موفقي بوده است.
نكته ديگر اين است كه در اين حوزه، رقابت بيمعني است. ما واقعا خوشحاليم كه هركدام از پلتفرمها چه با ديجيكالا و چه بدون ما در اين مسير قدم بردارند و بتوانند آن رويا را محقق كنند. اگر اين اتفاق بيفتد، همه ما در اكوسيستم اقتصاد ديجيتال خوشحال ميشويم زيرا اكوسيستم يك ارزش بزرگ را براي جامعه خلق كردهاست. به نظر من در اين بازار هيچ كس رقابتي احساس نميكند. علت اصلي اينكه از روز اول رفتيم سراغ استارتاپها و از آنها خواستيم ما را در اين مسير همراهي كنند، همين بود.
فكر ميكنيد با توجه به مسير سختي زيرساختي و آموزشي كه داريد، چه چشماندازي از نظر رشد تا پايان سال داريد؟
عليرضا: از لحاظ شاخصهاي كليدي عملكرد اصلي، يعني ميزان فروش، تنوع كالايي و تعداد فروشندگان، تا انتهاي امسال بين هفت تا ده برابر خواهيم بود نسبت به سال گذشته.
در چند سال، فرهنگ استفاده از محصولات اورگانيك و محلي دارد جاي خود را در جامعه باز ميكند. شما چه برنامهاي براي گسترش اين فرهنگ داريد؟ آيا تمركزي روي آن داشتهايد؟
عليرضا: تمركز ما روي اين نكته است كه بتوانيم داستانهاي موفقيت اين كسب و كارها را روايت كنيم. ما فكر ميكنيم اين علاقه به صورت بالقوه در مصرف كنندگان هست؛ هم به واسطه اورگانيك بودن و كيفيت برخي توليدات محلي و هم به دليل اصالت برخي از اين محصولات كه به تاريخ و فرهنگ كشورمان گره خورده و خود به خود جذابيت بالايي ايجاد ميكند تا مصرف كنندگان در شرايط برابر يا حتي نابرابر با ساير محصولات، به اين نوع كالاها گرايش بيشتري داشته باشند. شايد تنها جاييكه ما ممكن است ضعف داشته باشيم و كمتر روي آن كار شده، شناساندن اين محصولات است. براي همين هم تمركز اصلي را گذاشتيم بر شناساندن صنايع دستي و محصولات بومي هر استان به مردم كل كشور و ميخواهيم اين شناساندن را از طريق به اشتراك گذاشتن مجموعهاي از داستانهاي موفقيت فروشندگان بومي انجام بدهيم. اين كار را هم با توليد محتواي ويديويي انجام دادهايم. سعي ما بر اين بوده كه از طريق ديجيكالا و شبكههاي اجتماعي، اين ويديوها را وايرال كنيم تا اين افراد و محصولاتشان بهتر ديده شوند. به دنبال راهحلهاي خلاقانهتري هم براي شناساندن محصولات بومي هستيم.
افشين: اين از دغدغههاي اوليه پروژه ما بود و يكي از كاركردهاي محصولات بومي محلي، همين است. ما هويت بصري در دستهبنديهاي محصولات ديجيكالا (بج) را تعريف كرديم تا با كمك آن به مخاطبمان همين پيغام را برسانيم. برنامه ما، ايجاد بازار براي اين محصولات است و اين كه كم كم براي اين بج، مزيتي قائل شويم. براي مثال وقتي يك شيشه عسل، اين بج را دارد نسبت به عسلي كه اين بج را ندارد، نشان ميدهد كه محصول اول سالمتر است، مواد نگهداره ندارد، صنعتي نيست و غيره. اين ويژگيها در حال حاضر براي جامعه مهم هستند. محصولات صنايع دستي هم در همين راستا هستند كه با ويديوها و رويدادهاي دورهاي، اين اتفاق را رقم خواهيم زد.
يكي ديگر از دغدغههاي ما اين است محصولات و صنايع دستي رو به فراموشي را احيا كنيم، تا جاييكه اينها لندينگ اختصاصي و جداگانهاي داشته باشند. براي مثال، چادر شبي كه در قاسمآباد بوده، يا مليلهبافي يا سفالسازي كلپورگان در حال فراموشي هستند زيرا مشتري خود را از دست دادهاند و هنرمندان توليد كننده آنها، ساخت اين محصولات را به نسل بعدي منتقل نميكنند.
از طرف ديگر، وقتي بازاري براي محصولات صنايع دستي در يك منطقه ايجاد ميكنيد به پايداري اكوسيستم آن منطقه ضربه ميزنيد. براي همين هم مرز باريكي دارد. البته در محصولات كشاورزي كمتر اين ديده ميشود. براي همين در حال پخش كردن بار توليد براي اين محصولات هستيم تا فشار بر روي اكوسيستم كمتر باشد. براي همين، ايجاد حجم بازار براي ما مهم است.
نكته ديگر، نقش و طرح است. پاسخ به اين پرسش كه آيا ميخواهيم نقش و طرحهاي اصيل را با زندگي روزمره گره بزنيم و براي آن بازار ايجاد كنيم، نقطه حياتي پروژه است. آيا ميخواهيم نقشهاي اصيل را به هر جايي منتقل كنيم و هويتش را از آن بگيريم؟ ما با اين قضيه مخالفيم و به دنبال تجاريسازي به آن معني نيستيم. به دنبال توليد و ايجاد بازار پايدار بنا بر ظرفيت محصول هستيم.
فكر ميكنيد كسبوكارهاي بومي ديجيكالا چه تاثيري بر مهاجرت معكوس بگذارد؟
عليرضا: اين خيلي آرزوي بزرگي است و شايد به آن نزديك نباشيم اما واقعا آرزوي ما هست و فكر ميكنيم اگر در دراز مدت بتوانيم اين پروژه را خوب توسعه بدهيم، دور از دسترس نيست. افشين به نسل دوم توليدكنندگان اشاره كرد كه عملا آن ميراث فرهنگي و تاريخي منطقه را دنبال نميكنند و طبيعتا در حال مهاجرت به شهرهاي بزرگتر، به تهران و حتي خارج از كشور هستند. اگر بتوانيم اين ميراث را احيا كنيم و آن را دوباره به مردم بشناسانيم و براي آن بازارسازي كنيم، فكر ميكنيم كه ميتواند به توليد ثروت منتهي شود در مناطق كمتر توسعه يافته اين توليد ثروت به خودي خود موجب كاهش مهاجرت خواهد شد و در يك نگاه بلند مدت حتي ميتواند به مهاجرت معكوس هم منتج شود.
يكي از خواستگاههاي اصلي محصولات بوم محلي، ايرانيان خارج از كشور است. آيا برنامهاي براي آن بازار داريد؟
عليرضا: اين نكته خيلي تابع يك برنامه خيلي كليتر و توسعه ديجيكالا به كشورهاي منطقه است. خب اين هميشه يكي از آرزوهاي ما بوده كه بتوانيم محصولات كشورمان را بيرون از مرزهاي ايران هم بفروشيم.
درباره همين موضوع هم زياد توضيح داده شده و طي سالهاي اخير هميشه بازار را رصد كردهايم. در سال 2018 كاملا آماده بوديم براي ورود به بازار عراق اما به دلايلي و با توجه به عدم ثبات سياسي عراق در آن زمان، اين اتفاق رخ نداد. همين الان هم بازارهاي منطقه را كاملاً مطالعه كردهايم و براي خروج از مرزهاي ايران آمادهايم. البته مشكلاتي كه در بخش جذب سرمايه وجود دارد هم خيلي تاثيرگذار بوده در به تعويق افتادن اين موضوع.
اعدادي كه به عنوان جذب سرمايه در ايران ميبينيم نسبت به كشورهاي منطقه قابل قياس نيست. همين مساله هم رقابتپذيري را تحت تاثير قرار ميدهد اما ما واقعا خوشبينيم و همچنان به دنبال بازارهاي منطقه هستيم.
افشين: يكي از ظرفيتهاي جدي صادرات كشورمان، اين محصولات است. براي مثال در سيستان چندين توليدكننده سوزندوز هستند كه محصولاتشان را در ايران نميبينيد. محصولات اينچنيني در ايران زياد داريم و ظرفيت بالايي هست كه فكر ميكنم يكي از مزيتهاي ما در صادرات، احتمالا همين محصولات است.
از طرف ديگر، خيلي از افرادي كه در تهران و شهرهاي بزرگ ساكن هستند، مهاجريني هستند كه از مناطق مختلف آمدهاند و دسترسي به اين محصولات ندارند. همين افراد مشتريان بالقوه ما در ديجيكالا هستند. مثلا فردي كه از سيستان به تهران مهاجرت كرده، سالي يك بار به سيستان ميرود و كشك زرد ميخرد. اينكه روي ديجيكالا كشك زرد باشد، آن فرد را به خريدار تبديل ميكند.
و فكر ميكنيد اين پروژه از يك دسته در ديجيكالا به يك كسب و كار جدا تبديل شود؟
عليرضا: به اين صورت كه كاملا مستقل باشد خيلي احتمال بعيدي است. خب اين محصولات روي ماركتپليس ديجيكالا عرضه ميشوند و ترافيك آنجاست و جدا كردنش شايد تصميم درستي نباشد. اما هدف ما اين است كه اين محصولات را از يك دسته به يك ورتيكال تبديل كنيم و وزن بيشتري به آن بدهيم، تنوعش را بيشتر كنيم و به اندازه يكي از پنج ورتيكال اصلي ديجيكالا (شامل موبايل، وسايل الكترونيكي، لوازم خانگي، مد و پوشاك و كالاهاي تندمصرف) مهم باشيم و حتي تبديل به يكي از ورتيكالهاي اصلي بشويم. ضمنا دوست داريم محدود به پلتفرم خود ديجيكالا نباشيم و در ديگر پلتفرمهاي گروه ديجيكالا هم قابل عرضه باشد؛ از جمله در ديجيكالا جت و كمدا. حتي علاقهمنديم كه اين فروش در مدل B2B رخ دهد و كالاهاي بومي و محلي را به سازمانها هم عرضه كنيم.
نكته آخر؟
افشين: فعاليت زنان در اين پروژه، خيلي جذاب بوده براي من. به نظر ميرسد فضاي تجارت الكترونيك براي فعاليت زنان توليدكننده فضاي امني است. اين افراد براي رفتن به بازار سنتي و ارائه محصولاتشان احتمالاً با برخي ناامنيها مواجه ميشوند. تمام اين ناامنيها در فضاي تجارت الكترونيك از بين ميرود زيرا فضايي جنسيتزدا است. درصد خيلي خوبي از فروشندههاي فعال ما، زنان توليدكننده هستند و تا الان با اتفاقات خيلي خوبي مواجه شدهايم.
عليرضا: اين كار را ديجيكالا به تنهايي نميتواند انجام بدهد زيرا كار بسيار بزرگ، پيچيده و البته ارزشمندي است. ما اين رويا را داشتيم و اين مسير را آغاز كرديم و با نهادهاي مختلفي هم كار كرديم و انصافاً خيليها در اين مسير با ما همراهي كردند. اما اين كار يك اتفاق خيلي بزرگ است و بنابراين نياز دارد كه همه فعالان اكوسيستم استارت آپي، NGOها و نهادهاي دولتي و حاكميتي دغدغه خودشان را در اين حوزه نشان بدهند. ما دست ياري به سمت همه افراد و سازمانهايي كه دغدغه محروميتزدايي از مناطق كمتر توسعه يافته دارند دراز ميكنيم و اميدواريم با كمك هم اين رؤياي بزرگ را محقق كنيم.