کار ما فرهنگ سازی نیست؛ محتوای کاربردی است

گفت‌وگو با شهاب پاک‌بین و حسین کلهر، بنیانگذاران In 1 min

1

دنزل واشنگتن، بازیگر آمریکایی در مصاحبه‌ای می‌گوید: «خبرگزاری‌ها همیشه می‌خواهند اول باشند و دیگر حقیقت خبر برایشان مهم نیست. پس مسئولیت شما خبرنگارها این است که حقیقت را بگویید، نه اینکه صرفا نفر اول باشید. اما ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که اول‌بودن شرط است. چه کسی به حقیقت اهمیت می‌دهد؟ فقط یک خبر بیرون بده! برایمان مهم نیست به چه کسی ضربه می‌زنیم، مهم نیست چه کسی را تخریب می‌کنیم. فقط بده بیرون و به خورد ملت بده!» حال به نظر می‌رسد که در میان تمام این فریادها و عربده‌ها، یک گروه خلاق در گوشه‌ای از تهران نشسته‌اند و تلاش می‌کنند تا محتوای قابل اعتماد برای مخاطب تولید کنند، آن‌هم فقط در یک دقیقه!

استارتاپ تولید محتوا In 1 min یک مجموعه در حوزه تولید محتوای ویدئویی، صوتی و متنی است که تلاش چندانی برای جذب مشتری نمی‌کند. طبق آنچه خودشان می‌گویند، ترجیح می‌دهند آثار کمتر و برای گروه کوچک‌تری از مخاطب‌ خلق کنند تا آنکه محتوای زرد ارائه بدهند و به مخاطب دروغ بگویند. پی‌نوشت: این گفت‌وگو یکی از عجیب‌ترین تجربه‌هایم در میان تمام مصاحبه‌هایی بود که گرفته‌ام. صحبت با دو فردی که خود سابقه مطبوعاتی دارند، رک هستند و گاه نظراتی داشتند که کمتر می‌توان از زبان افراد شنید.

با معرفی خودتان شروع کنیم. چطور با هم آشنا شدید و به این کسب‌و‌کار رسیدید؟

من شهاب پاک‌بین هستم ۳۸ ساله، لیسانس مهندسی صنایع و ارشد MBA دارم. بعد از فارغ‌التحصیلی، در حوزه مهندسی صنایع و بازاریابی کار می‌کردم.  سال‌ ۸۷ شرکت خودم را با محوریت ارزیابی شرکت‌ها در حوزه بهره‌وری تاسیس کردم. با آنکه درآمد خوبی داشتم، از آن کار خسته شدم و در یک چرخش ناگهانی در سال ‌۹۵ به طنز‌نویسی روی آوردم. از سال ‌۹۶ به صورت رسمی در روزنامه‌هایی مثل بی‌قانون، ایران، همشهری جوان و شهروند می‌نوشتم. اواخر سال‌ ۹۷ با حسین آشنا شدم. او ایده in 1 min را خرداد ۹۸ با من مطرح کرد. ایده‌ای بود که از سال‌۹۶ آن را ثبت کرده بود. از اواخر مهرماه سال‌ ۹۸ هم استارتاپ تولید محتوا in 1 min به صورت رسمی کار خود را آغاز کرد‌ و با وجود اوضاع سخت راه‌اندازی کسب‌و‌کار و کرونا، خدا را شکر توانستیم کار را ادامه دهیم. 

حسین کلهر متولد سال ‌۶۶ هستم.  از سال ‌۸۷ یعنی حدود ترم هفتم دانشگاه با نوشتن در همشهری جوان به دنیای مطبوعات رفتم. تقریبا با اکثر رسانه‌های چاپی معتبر کار کردم. از برندهای همشهری و دنیای اقتصاد‌ یا حتی شرق و چلچراغ. تابستان سال‌۹۰ به عنوان نویسنده برنامه ماه عسل اولین دستمزدم را از تلویزیون گرفتم. بهمن ‌۹۴ برنامه‌سازی در فضای مجازی را به سفارش آپارات تجربه کردم. کلا عشق رسانه هستم، هم به عنوان مصرف‌کننده و هم به عنوان تولید‌کننده خودم را با دیدن یا ساختن محتوا خفه می‌کنم.

۴ سال پیش، به عنوان مصرف‌کننده به این نتیجه رسیدم که خیلی از محتواهای فارسی موجود را واقعا نمی‌شود با خیال راحت استفاده کرد. تولید‌کننده‌ها به خاطر الزامات سئو، مدام در مقاله‌ها مقدمه و موخره می‌گویند و بالا و پایین می‌کنند که تمام کلمات کلیدی را در صفحه بچپانند. انگار حواسشان نیست که منِ کاربر می‌خواهم سریع کارم راه بیفتد. مشکل اول این بود که وابستگی به الگوریتم‌ها، مخاطب را در سایت خیلی علاف می‌کند. به قول یکی از اساتید روزنامه‌نگاری، یک‌سوم تمام مطالب آن‌ها را می‌شود دور ریخت.

از سمت دیگر بازاریابی محتوایی هم باعث شده بود خیلی از مقاله‌ها به صورت تابلو و تیزی جهت‌دار و به نفع برند سفارش‌دهنده باشد که این هم حال آدم را می‌گرفت. البته از نگاه کسب‌و‌کاری، کانتنت‌مارکتینگ جواب می‌دهد، ولی کاربر متوجه می‌شود که نمی‌تواند با خیال راحت و صد‌در‌صد به مطلب جلوی چشمش اعتماد کند. مرور محتواهای رایج ما را به این نتیجه رساند که به عنوان کاربر خودمان به چیزی احتیاج داریم که ساده، استاندارد و کاربردی باشد. از وقتی شهاب آمد، ایده قشنگ روی کاغذ به یک کار خیلی کوچک در بیرون تبدیل شد. الان که در آستانه ۲ سالگی شرکت هستیم، مخاطبی که ما را می‌شناسد، بالاخره متوجه شده که ما دنبال چه چیزی بودیم و او هم از محتوا استفاده می‌کند.

شما سابقه کار رسانه‌ای و مطبوعاتی دارید. چطور با سازو‌کارهای تولید محتوا برای سایت یا شبکه‌های اجتماعی منطبق شدید؟

معتقدیم پیش از الگوریتم‌ها، این محتوای خوب است که جای خودش را باز می‌کند. از روز اول معتقد بودیم باید محتوای خوبی بسازیم که مخاطب هر جا لوگوی «این وان مین» را کنارش دید، مطمئن باشد که این حرف راست است و به دردش می‌خورد. خواه در تلویزیون فرودگاه، خواه در صفحه شبکه اجتماعی. برای همین تمرکزمان بیشتر از ساز‌و‌کارهای نگارش بهینه برای سئو یا ساخت بهینه برای سوشال مدیا، روی ۳ ویژگی محتوای این وان مین یعنی سادگی، استاندارد و کاربردی‌بودن است.

اصلا جریانی که باعث شد ‌صفحه اینستاگرام هم بزنیم این بود که می‌گفتیم ما محتواساز هستیم برای محتواسازها. بعد گفتیم مثل همه می‌خواهیم در همه جا کانال داشته باشیم، اینستاگرام، آپارات، یوتیوب و غیره. همه را ثبت کرده بودیم و کار خاصی روی آن نمی‌کردیم. در دی ماه ۹۸، دومین ماه شروع کارمان به تپسی رفتیم. ایده‌های خوبی برای ویدئو داشتیم و بچه‌های آنجا گفتند که ما مثل سایر روابط عمومی‌ها نیستیم که بخواهیم قرعه‌کشی کنیم و جایزه بدهیم. نگاه ما محتوایی است و دنبال فالوئر نیستیم. آخر جلسه به ما گفتند کاری که شما می‌کنید چند ویو می‌خورد؟ صفحه شما چند فالوئر دارد؟ خب از جلسه بیرون آمدیم! می‌دانستیم محتوای خوب کلیک می‌خورد ولی ترجیح می‌دادیم به جای غصه تعداد ویو، غصه محتوای خوب را بخوریم.

بعد از آن بود که تصمیم گرفتیم روی اینستاگرام کار کنیم. من دو تا گربه دارم. ساعت ۱۰، ۱۱ شب بود به حسین گفتم که من به عنوان کسی که گربه دارم، سوالاتی هست که وقتی از من پرسیده می‌شود اذیت می‌شوم، بیا این موضوع را تبدیل به محتوا کنیم. حسین گفت بنویس و تا فردا پست کنیم. مواردی را نوشتم و متن را به همراه حسین سر و سامان دادیم. بعدازظهر یکی از بچه‌ها گربه‌اش (پنبه) را به دفتر آورد و همانجا ضبط کردیم. قبلا دیدگاه ما این بود که راوی باید صدا را درست ادا کند و از این صداهای تیزری باشد. اما حسین گفت نه! چون این درد دل خود توست، اگر خودت بگویی بیشتر روی کار می‌نشیند. آن ویدیو با اینکه فقط ۷۰۰ فالوئر داشتیم، ۲۷۰‌هزار ویو خورد. محتوایی واقعی که نیاز خود آدم‌ها باشد، در هر رسانه‌ای راه خود را پیدا می‌کند و می‌چرخد.

چرا «در یک دقیقه» را برای اسم استارتاپ تولید محتوا انتخاب کردید؟

دنبال کوتاه‌ترین واحد زمانی آشنا بودم. یک ثانیه خیلی کم است یک ساعت هم زیاد است. پس یک دقیقه بس است. واقعا اگر یک سوال از کسی که به او اعتماد دارید بپرسید، بیشتر از یک دقیقه طول نمی‌کشد جواب بدهد. به شهاب هم گفتم اگر بحثی باز شود ولی در یک دقیقه نتواند جامع بیان شود، اصلا سراغ آن نمی‌رویم. بعد دیدیم حالا درست است اسم ما استارتاپ تولید محتوا in 1 min است، ولی عیب ندارد یک in 1 min prime هم ثبت کنیم که اگر محتوایی ۳ دقیقه شد، آنجا می‌گذاریم.

البته در یک سال و نیمی که کار کردیم تا الان فکر می‌کنم ۳ یا ۴ محتوای in 1 min prime تولید کردیم که هما‌ن‌ها را هم با لوگوی in 1 min منتشر کردیم. الزام یک دقیقه‌ای بودن پست‌های اینستاگرام هم بی‌تاثیر نبود. البته حتی در پلتفرم‌هایی که اجازه محتوای بلندتر را می‌دهند مردم بیشتر از یک دقیقه حوصله ندارند. خود یک دقیقه هم الان خیلی زیاد است. 

فرض کنید از شارژ موبایل شما یک یا ۲ درصد باقی مانده، اگر من به شما زنگ بزنم و سوالی را بپرسم، سعی می‌کنید در همان یک دقیقه اول و در همان زمان کوتاه جواب من را بدهید. اینکه یک محدودیت زمانی وجود داشته باشد کمک می‌کند که ما در آن از «همانطور که می‌دانید»، «در راستای نیل به اهداف»، «همانگونه که مستحضرید»، «امروزه» و غیره استفاده نکنیم و یک‌راست برویم سر اصل مطلب.

چون اگر بخواهید از من سوال کنید، من نمی‌گویم همانطور که می‌دانید مثلا کرونا چند وقتی است که همه را درگیر کرده است. شما به من می‌گویید که مثلا بین ۳ واکسن کدام را بزنم؟ من می‌گویم مثلا این واکسن به نظر من به این دلایل خیلی بهتر است. محدودیت زمانی خیلی کمک می‌کند. ضمنا اگر قرار باشد برای هر تصمیم روزمره‌تان لازم باشد بیشتر از یک دقیقه وقت بگذارید، نمی‌توانید زندگی کنید. چون ما تقریبا باید روزی نزدیک به ۲۰۰ تصمیم بگیریم. برای همین می‌گوییم خیلی از تصمیمات را با دیدن چنین ویدئویی یا مشورت با دوستی می‌توان گرفت. 

این یک دقیقه در این مدت چه تاثیری روی خود شما و کارتان گذاشته است؟ آیا تاثیری روی خلاقیت شما گذاشته است؟

یک بار پاسکال می‌خواست به یکی از رفقای خود نامه بنویسد. اول نامه از دوست خود عذرخواهی می‌کند و می‌گوید ببخشید من آنقدری وقت نداشتم که بتوانم نامه کوتاه‌تری بنویسم. برای همین کوتاه کردن خیلی سخت‌تر است. تاثیری که کوتاه نوشتن می‌گذارد این است که به مخاطب بیشتر دقت می‌کنید، یعنی مخاطب‌شناسی شما ناخودآگاه بهتر می‌شود. روی هر سطر و کلمه می‌گویید این را بگویم؟ لازم است که بگویم؟ تاثیر بعدی این است که متوجه می‌شوید حتی یک جلسه با یک برند بزرگ را می‌شود در ۱۰ دقیقه با نتیجه مطلوب جمع کرد. چیز جالب دیگری که بین من و شهاب ناخودآگاه اتفاق افتاده این است که حتی در گفت‌وگوهای بین خودمان، مخصوصا وویس‌های واتساپی که زمانش را کنارش می‌نویسد، اصرار داریم ۳۰ ثانیه‌ای تمام شود. چون می‌گوییم یک دقیقه حرف‌زدن باید کلی اطلاعات به مخاطب بدهد.

تاثیر کوتاه نویسی در جلسات کاری

متن کوتاه نوشتن خیلی سخت است اما برای خود ما چند آورده داشت. ما عملا جلسه نمی‌گذاریم! یعنی هر‌کسی می‌گوید جلسه داشته باشیم، نمی‌دانیم چه کار کنیم. برای کار خودمان، برای اینکه اگر کسی بخواهد با ما همکاری کند یک ویدئوی ۵۰ ثانیه‌ای ساختیم که شرایط همکاری ما این و قیمت کار هم اینقدر است. اگر کسی گفت جلسه می‌خواهد، اول این ویدئو را می‌بیند، همه چیز که اوکی بود با هم تلفنی صحبت می‌کنیم، اگر دیدیم در مکالمه تلفنی به نتیجه‌ای نرسیدیم یا لازم است که حتما جلسه بگذاریم، یک جلسه نیم‌ساعته هم می‌گذاریم. بالاتر از نیم ساعت هم دیدیم که جلسه اثربخشی ندارد.

نکته بعدی همین چانه‌زنی سر کلمات بود. چیزی که من می‌نوشتم و حسین می‌گفت برای چی این را نوشتی؟ که چی؟ حسین چیزی اضافه می‌کرد من می‌گفتم که چی؟ اینکه چی‌گفتن‌ها باعث می‌شد خیلی چیزها را کم کنیم. برای همین مخاطب ما ناخودآگاه حس می‌کرد که در این یک دقیقه قرار است چیزی به او اضافه شود. در دوره‌ای که طنز مطبوعاتی می‌نوشتم، قیمت ستون کوتاه ارزان‌تر از ستون بلند بود. این را با تمام مجموعه‌هایی که کار می‌کردم مطرح می‌کردم و می‌گفتم که خیلی اشتباه است. اگر بخواهید یک ستون ۱۵۰‌کلمه‌ای درست بنویسید، ۱۰ برابر یک ستون ۵۰۰‌کلمه‌ای از آدم انرژی می‌گیرد. تا بخواهید شروع کنید و میانه را بروید و تمامش کنید، داستان دارد. واقعا کوتاه و موجز‌ گفتن خیلی سخت است.

مخاطب در ۶ ثانیه اول تصمیم می‌گیرد که یک محتوا را ادامه دهد یا نه. در ۶ ثانیه اول نشد، نهایت در ۲۰‌ ثانیه تصمیم می‌گیرد که مطلبی را دنبال کند یا نکند. این نشان می‌دهد که باید همان اول سراغ اصل مطلب برویم. یک دقیقه بودن، تفکر خود ما را هم سراغ اصل مطلب برد. الان راجع به کار مثلا ۳‌ دقیقه با هم صحبت می‌کنیم ولی می‌خواهیم با هم خوش بگذرانیم ممکن است ۴‌ ساعت هم با هم بیرون برویم. می‌فهمیم خیلی از چیزهایی که به عنوان جلسه می‌خواستیم برگزار کنیم، برای این بود که می‌خواستیم با هم گپ بزنیم. 

گفتید که مخاطب در عرض ۶ ثانیه تصمیم می‌گیرد. در تئاتر هم می‌گویند در ثانیه اول باید کاری کنید که مخاطب میخکوب شود وگرنه راه می‌افتد و می‌رود.

برای قرار‌گذاشتن هم اولین برخوردی که در قرار اول دارید به اندازه تمام کارهایی که بعدا می‌خواهید انجام دهید، اثر دارد. 

با چه شناختی از مخاطب به سمتی می‌روید که او را میخکوب کنید؟

ما می‌گوییم چیزی که برای خودمان جذاب است، برای امثال خود ما جذاب است. 

یعنی فقط مخاطب هدف را امثال خودتان قرار می‌دهید؟

نه مثلا ۲۰ نفر شبیه خودمان.

از لحاظ اقتصادی این به‌صرفه می‌شود؟ یعنی آن حجم آدم شبیه شما هست؟ 

اصلا روی این موضوع ذره‌ای شک نداریم. 

با چه معیاری به این نتیجه رسیدید که همه آدم‌ها شبیه شما هستند که بعد از لحاظ اقتصادی به‌صرفه باشد؟

ما در استارتاپ تولید محتوا in 1 min اصلا دنبال آن همه آدم نیستیم. یک روز اعصابم خیلی خرد بود و به زمین و زمان فحش می‌دادم. چرا مردم بد قولند، چرا سخت متوجه می‌شوند، چرا همراه نیستند. دوستی دارم که از منتورهای خبره کسب‌و‌کار است. حسین گفت: تو جامعه‌ات خیلی بزرگه خب کوچیکش کن! حرفش واقعا به دلم نشست. روز اول به شهاب گفتم با جنس محتوایی که ما داریم، نه برای خاله‌خانباجی جذابیم، نه اشک‌هایی برای محمدرضا گلزار داریم، نه سه ترفند که پول موبایلت کمتر بیاید و نه هیچ چیز جالب دیگری. یعنی در هیچ حوزه‌ای ما عامه‌پسند نخواهیم بود.

پس بگذار ‌در همان کانالی جلو برویم که برای من و تو و ده دوازده نفر آدم دیگر مهم است. تلقی ما هم همین است که در کل فارسی‌زبانان، آدم‌هایی که این موضوع برایشان مهم باشد، ۲ میلیون نفر است که اگر ۲۰۰k فالوئر بگیریم یعنی ۱۰ درصد جامعه هدف را زدیم که خیلی خوب است. از اول بیشترین کسی که در تیم علاقه دارد مخاطب و فالوئرمان بالا برود، خودم بودم. ولی خودم معتقدم به قیمت جذب کاربر نباید هر طور محتوایی را بالا بیاوریم.

احساس می‌کنیم اگر یک گالری ساعت لوکس داشته باشیم با پاخور محدود ولی آدم حسابی، بهتر از این است که ۱۵‌خرداد بساط فلافل راه بیندازیم. آن فلافلی هم محترم است ولی ما چون دیدیم نمی‌توانیم مثل او شویم، گفتیم حداقل تلاش کنیم تالار مشاهیری داشته باشیم که بدانیم آدمی که در آن وارد می‌شود، شناسنامه دارد. اگر کسی متوجه نشود استارتاپ تولید محتوا in 1 min چیست، نمی‌شود به او فروخت. اگر کسی خودش متوجه شود و بیاید، هم کار کردن با او راحت‌تر است، هم اعتماد او بیشتر است، هم پولش را راحت‌تر می‌دهد و هم قیمت برای او ارزنده است. یعنی خودمان را جایی قرار دادیم که انتظار نداریم برای هر کسی مهم باشیم. 

بلد هم نیستیم این کار را بکنیم. واقعیت این است. من طنز می‌نویسم و حسین خیلی قبل‌تر از من طنز می‌نوشته و استندآپ کمدی اجرا می‌کرده است. با این‌حال در in 1 min وارد حوزه طنز نشدیم. برای اینکه دیدیم نمی‌توانیم. مثلا نمی‌توانیم محمد امین کریم‌پور یا حسن ریوندی شویم، بلد نیستیم. چون نمی‌توانیم این شویم، چرا باید دست و پا بزنیم که کپی فیک از آنها شویم؟ برای همین ما مخاطب خودمان را داریم. حالا ۲ میلیون نفر، حتی برآورد من ۵۰۰ هزار نفر است، ۵۰۰ هزار نفر مثل خودمان را می‌توانیم پیدا کنیم و این ۵۰۰ هزار نفر هم از لحاظ مالی برای ما ارزش‌آفرین هستند و هم اینکه آن‌ها در جامعه اثرگذار‌ند. اصلا وقتی در خیابان آن‌ها را می‌بینیم، ذوق می‌کنیم. 

بله، اینها در کسب‌و‌کارها اثرگذار هستند و می‌توانند برای ما مشتری بیاورند. ما در عرض این ۲ سال ۲ برابر مبلغی که کار کردیم، کار رد کردیم. به این دلیل که می‌گوییم مخاطب ما مخاطبی نیست که شما فکر می‌کنید. درست است که فلان ویدیوی ما ممکن است در دوران کرونا ۲۰‌میلیون نفر بیننده داشته باشد، ولی قرار نیست همه ویدئوهای ما ۲۰‌میلیون ویو داشته باشد. مثلا طرف با بدبختی می‌خواهد ۲۰‌میلیون تومان برای تبلیغات بگذارد و بعد من می‌گویم تبلیغ نیست، می‌گوید می‌دانم تبلیغ نیست ولی ته دلش تبلیغ است، پس پول را به کسی بده که برایش تبلیغ کند.

چرا پولی که کنار گذاشتید تا برای شما مشتری بیاورد را به من بدهید ولی اثربخشی نداشته باشد. هم شما دل‌چرکین باشید، هم من و هم مخاطب. پس سراغ کاری می‌رویم که می‌دانیم حداقل خود ما دوستش داریم. ممکن است چیزی که من و حسین و بقیه بچه‌های تیم دوست داریم را هیچ‌کس هم نبیند، ولی فکر می‌کنیم لازم است و باید ساخته شود. مثل چیزی که درباره خبر بد کار کرده بودیم. 

برداشت من از حرف‌های شما این بود که روند اقتصادی را در اولویت قرار ندادید، نمی‌گویم درویش‌مسلک هستید. می‌خواهم بگویم بین محتوا و توجیه اقتصادی، انگار سمت محتوا ایستادید، این درست است یا خیر؟

ما سمت اصول خود ایستادیم. اصل اولیه ما این است که محتوای ما ساده، استاندارد و کاربردی باید باشد. ساده به معنای اینکه مخاطب جامعه هدف، آن را بفهمد. استاندارد یعنی اینکه مبنای علمی یا پژوهشی داشته باشد. کاربردی به این معنا که فرد وقتی ویدیو را دید، از همان لحظه بتواند از اطلاعاتی که به او منتقل شده، استفاده کند. در تمام جلسات می‌گوییم برند از مشتری برایمان مهم‌تر است. البته خیلی پول دوست داریم، اما در حال سرمایه‌گذاری بلند‌مدت هستیم. یعنی می‌گوییم پول کوتاه‌مدت آنقدر اهمیت ندارد. پول بلند‌مدت خیلی مهم‌تر است. یعنی روی برند سرمایه‌گذاری می‌کنیم که برند ما بزرگ شود و براساس همین اصول بتواند به درآمد خیلی بیشتر از این برسد. 

خود شما هم در سوال، پاسخ را دادید. این از درویش‌مسلکی ما نیست که کاری را رد می‌کنیم. ما می‌دانیم اگر مثلا  آن ایکس تومان را از یک شرکت لبنیاتی بگیریم ممکن است فردا ۱۰ ایکس تومان را از دست بدهیم. اگر پول بگیریم ولی هزینه‌اش این باشد که اعتماد مخاطب را از دست بدهیم، اصلا نمی‌صرفد. 

آیا استارتاپ تولید محتوا in 1 min دغدغه ارتقای سلیقه مخاطب را دارد؟

نه. واقعیت این است که ما مسئول سلیقه مردم نیستیم. ما یک کار دیتایی کردیم. یک میلیون کامنت را هوش مصنوعی خوانده و گفتیم براساس کامنت‌های اسنپ‌‌فود درباره رستوران‌های زنجیره‌ای بالای ۵شعبه و فقط سفارش پیتزا، شیلا اول شد و پرپروک دوم شد. مردم آمدند و می‌گویند چرا مثلا میخوش در آن نیست، چرا فلان جا نیست؟ اسنپ‌فود دروغ می‌گوید. آیا کامنت‌هایی را که اسنپ‌فود حذف کرده را هم در دیتا‌بیس خود آورده است؟ حتی فرض‌های اولیه کار دیتا را هم نخوانده بودند ولی انتقاد داشتند. خب، چطور می‌شود اینها را ارتقا داد؟ وقت، تجربه، پول و جانش را نداریم. 

می‌خواستم تیتر پایان‌نامه ارشدم را به انگلیسی ترجمه کنم، کلمه‌ای در عنوان بود به اسم فرهنگ‌سازی. از چند نفر پرسیدم که فرهنگ‌سازی به انگلیسی چه می‌شود و آنها معادلی نداشتند. انگار انگلیسی‌ها چیزی به اسم فرهنگ‌سازی ندارند. فرهنگ‌سازی از این واژه‌های من‌در‌آوردی ایرانی است. فرهنگ را نمی‌شود ساخت، نه چنین چیزی نیست. ما می‌گوییم براساس این دیتاها، براساس این اصول و براساس این پژوهش‌ها، راه‌حل این است. حالا شما می‌خواهید استفاده کنید یا نکنید.

اوایل خیلی از بچه‌های سوشال از روی حسن‌نیت به ما پیشنهاد می‌دادند برای اینکه صفحه ما بالا بیاید هر کامنتی را جواب بدهیم و گل بگذاریم! یکی دو بار آمدیم این کار را بکنیم ولی بعد دیدیم انصافا نمی‌شود. بعد دیدیم که این فضایی که بخواهیم به ارتقای نظر مشتری بپردازیم، یا اینکه مشتری را شرمنده کنیم که به تو وفادار باشد، ما دیدیم که نمی‌توانیم فرهنگ را ارتقا دهیم، بلد نیستیم و جزو وظایف ما هم نیست. شاید حتی اگر مبلغ کلانی هم به ما بدهند نتوانیم این کار را بکنیم.

من در تلویزیون بودم، در تلویزیون شاید مجبور باشی چیزی بگویی که هم خوشایند عامه مردم باشد و هم اینکه سعی کنی در ارتقای فرهنگی همین مردم کمک کنی، در تلویزیون وظیفه شماست. ولی در رسانه خصوصی تنها وظیفه شما این است که از اصولی که برای مخاطب تعریف کردی، تخطی نکنی. مثال ملموس آن را هم در مورد واکسن دارید می‌بینید. ملت در حال مرگ هستند و درصد‌ زیادی حتی از رفقای خود ما می‌گویند که واکسن نمی‌زنیم و اعتقادی نداریم. چه فرهنگی را می‌خواهید بسازید؟ مثلا چه می‌خواهید بگویید؟ از مردن عزیزان که ضربه بزرگ‌تری وجود ندارد؟ برای این موضوع واقعا چه فرهنگی می‌شود ساخت؟ حداقل ما بلد نیستیم اگر کسی بتواند این کار را بکند، معجزه کرده است. 

فرآیند ساخت ویدئو در استارتاپ تولید محتوا in 1 min چگونه است؟

آیا توافق کردید یا دغدغه شخصی شماست که به این نتیجه برسید که چنین چیزی را می‌خواهید بسازید، فرآیند خلق آن به چه صورت است؟

اول موضوع فینال می‌شود و بعد به تحریریه می‌رود. شهاب چون مدیر تحریریه یا در حقیقت سردبیر است، به یک محتوای متنی می‌رسیم. متن نهایی به استودیو می‌آید، روی آن صحبت می‌شود. اگر نیاز به تولید یا تهیه اکسسوار باشد انجام می‌شود، ضبط و تدوین و بعد از آن باز دوباره یک چک نهایی با سفارش‌دهنده که اگر جزئیاتی رعایت نشده باشد، محتوا آسیب نبیند. اینها که اتفاق افتاد و نهایی شد، منتشر می‌کنیم. این روند تقریبا ۱۰ روزی طول می‌کشد. 

یک‌سری از کارها هم هست که دغدغه خود ماست. گفتن اینکه سیگار نکش برای سلامتی ضرر دارد، حرفی بیهوده است چون فرد خودش می‌داند. ولی کاری بود که بگوییم چطور سیگار بکشیم که بقیه کمتر اذیت شوند. این دغدغه شخصی خود من هم بود. عکس را آماده می‌کنیم، همه کارها را می‌کنیم و ویدئو را هم آماده می‌کنیم. زمانی هست که از دوستانمان، کسانی که با آنها کار می‌کنیم، می‌پرسیم چنین چیزی هست، آیا می‌خواهید یا نمی‌خواهید؟ اگر بخواهند که کار را با آن‌ها جلو می‌بریم.

معمولا کارهایی که خیلی خوب هستند و اتفاقا بعد خیلی خوب می‌چرخند، اول طرف می‌گوید نه اینکه به حوزه من ربطی ندارد. بعد از اینکه منتشر می‌شود و می‌بیند که خوب چرخید، می‌گوید ای‌کاش می‌آمدم. چیزهایی که فکر می‌کنیم باید ساخته شوند را می‌سازیم. حالا یا کسی برای آن پیدا می‌شود که اسپانسر باشد یا نمی‌شود. اصلا برای ما دغدغه نیست چون می‌گوییم همین چیزی که خوب ساخته شود و خوب بچرخد، کافی است. گفتم که ما سرمایهگذاری بلند‌مدت داریم. یعنی آورده آن بعدا برای ما می‌آید. یعنی اتفاقا اعتماد مجموعه‌ای که دفعه اول به ما گفت نه را خیلی بیشتر ترغیب می‌کند و دفعه بعد مثلا ۵‌ چیز دیگر را می‌خواهد. 

محتوایی که تولید کردید، حالت ویدئویی دارد و از تکنیک‌های مختلفی مثل انیمیشن یا چیزهای دیگر استفاده نمی‌کنید، درست است؟

کاری که می‌کنیم در دنیا خیلی رایج است. یعنی از المان‌های واقعی فیلمبرداری می‌شود و بعد در تدوین روی آن کار گرافیکی صورت می‌گیرد. در حقیقت یک ترکیبی از stop motion و motion graphic است. motion را از اول دوست نداشتیم چون خیلی باگ دارد، ولی در محتوایی که در حوزه رنکینگ می‌رویم، یعنی مثلا بهترین پیتزا کجاست و بهترین نمایندگی پس از فروش خودرو کجاست، چیزهایی را که مثل جدول پایان‌نامه دانشگاه صرفا  اطلاعات‌محور هستند و روند داستانی برای آن نمی‌توان تعریف کرد، همچنان با motion graphic انجام می‌دهیم.

ضمن اینکه به خاطر کرونا نمی‌توانیم فیلمبرداری برویم و فرم‌هایی مثل مستند و گزارش را فعلا بی‌خیال شده‌ایم.  ولی هیچ‌کدام به این معنی نیست که ما به فرمت خاصی چسبیدیم. با شرایط کرونا و وضعیت نیروی انسانی فرمت‌های دیگر که نیازمند حضور تعداد زیادی آدم می‌شود را فعلا انجام نمی‌دهیم. الان همین motion graphic را برای محتوایی که مربوط به رنکینگ و رده‌بندی است و object motion برای محتوای آموزشی. ان‌شاءالله اوضاع کرونا بهتر شود و فرم‌هایی که نیازمند جمعیت بیشتر است و رو به دوربین و حتی خیابانی است را هم اضافه می‌کنیم. 

همین بخش آخر، اینکه در واقع کرونا ما را به این سمت برد که از این فرم بیشتر استفاده کنیم. چون اواخر اسفند ۹۸ و فروردین ۹۹ به طرز عجیبی دورکار شدیم. یعنی کارگردان ما بند و بساطش را جمع کرد و به شهر خودشان در اطراف اصفهان رفت و پرسیدیم فرمی که در این فضا بتواند جوابگو برای تولید باشد، چیست؟ فرمی در‌آوردیم که این فرم به نوعی مثل شناسنامه ما شد و از آن استقبال هم شد. البته که تاکید داریم که باید فرم ما متنوع باشد. شناسنامه ما فقط فرم نباشد یعنی شناسنامه ما باید محتوای ما باشد. 

این سوال را پرسیدم به این دلیل که فکر می‌کردم یک زمانی جرقه ایده از سمت فرم می‌آید و به این دلیل که شما گفتید متن تایید نهایی می‌شود و بعد سراغ ساخت می‌روید. هیچ وقت از سمت فرم تصمیم نگرفتید که چه محتوایی داشته باشید؟

نه، محتوای ما غالب است. یعنی محتوای ما مهم‌تر از فرم است به این دلیل که می‌گوییم یک حرف ساده، استاندارد و کاربردی می‌خواهیم بزنیم. حالا ممکن است که اتفاقی که می‌گویید یک روز بیفتد یا ممکن است بچه‌ها فرمی در ذهن داشته باشند که بالاخره به یکی از محتواها بخورد که استفاده بکنند. اما اینکه براساس یک فرم بیاییم یک محتوا بسازیم، نه روندمان این نیست. فرم چیزی بود که مخاطب دید و پسندید. منتها در مشتری‌ها هم هر کسی که می‌آید و صرفا فرم نظرش را جلب کرده و متوجه نمی‌شود که ارزش محتوا چیست، با او کار نمی‌کنیم. 

کمی در مورد آمار و ارقام in 1 min بگویید.

چند تا کار تا الان انجام دادید. چند تا کار را به هر دلیل در وسط یا انتهای کار کنار گذاشتید و بیشترین ویویی که یک ویدئو خورده چقدر بوده و کدام ویدئو؟ 

بالای ۵۰۰ ویدئو تولید کردیم، تقریبا بین ۳۰ تا ۴۰ کار را هم به دلایل مختلف که مهم‌ترینش استاندارد نبودن ویدئو براساس معیارهای خودمان بود، کنار گذاشتیم. 

از لحاظ بازدید، اگر بر مبنای تعداد فالوئر حساب کنیم، کار «به کسی که حیوون خونگی داره چی نگیم» بیشتر از همه کارها بازدید داشت، چون با ۷۰۰، ۸۰۰ نفر فالوئر فقط در پیج خودمان ۲۸۰‌هزار تا بازدید داشت. از لحاظ بازدید فقط در پیج خودمان کار مربوط به تجاوز بیشتر از بقیه کارها بازدید خورد و از منظر چرخیدن در فضای مجازی، خرید نان در دوره کرونا بیشتر از ۱۰‌میلیون بار در اینستاگرام، تلگرام، واتساپ و… دیده شد. البته کارهای مربوط به قوانین جدید چک صیادی هم چون هر روز از تلویزیون پخش می‌شد، بازدید خوبی داشت ولی ما آماری از این دیده‌شدن‌ها نداریم. 

خود شما کدام یک از کارهایتان را دوست داشتید؟

حسین: من آخرین کارمان، پیتزا را انتخاب می‌کنم. 

شهاب: من کار معرفی خودمان را انتخاب می‌کنم. اینکه چه شد استارتاپ تولید محتوا in 1 min ساخته شد.

چه تصوری از آینده استارتاپ تولید محتوا in 1 min دارید؟

چیزی که می‌گویم برنامه‌ای برای آن ندارم و صرفا آرزو‌ست. یعنی هدف نیست. اینکه مخاطبان این وان مین چه صد میلیون نفر باشند، چه ۵ نفر، مطمئن باشند چیزی که in 1 min می‌گوید درست و فکر شده است. رویای من این است که کسی که in 1 min را فالو دارد و سابسکرایب کرده و می‌شناسد، این اطمینان را داشته باشد که استارتاپ تولید محتوا in 1 min حرف راست می‌زند و اگر احیانا به خاطر اشتباه محاسباتی یا تحقیقاتی جایی اشتباه بگوید، به سرعت اصلاح می‌کند.

می‌خواهیم فقط مخاطب بداند در این بازار محتوایی که هر رسانه‌ای در حال زور‌زدن است که بگوید یک جبهه بر‌حق است، یک رسانه‌ای است که از کار جبهه‌ای و فرقه‌ای کنار کشیده است. پیش آمده که کسی به عنوان سرمایه‌گذار عددهای مناسبی هم بیاورد، اما گفتیم اگر سرمایه‌گذار پس فردا بگوید ال‌جی بهتر از سامسونگ است، اما بهتر نباشد، هویت in 1 min از بین می‌رود. برای همین حتی سرمایه‌گذار هم قبول نکردیم، با اینکه پول‌های خوبی پیشنهاد شده. اما من دوست دارم به جایی برسم که آن فردی که ما را می‌شناسد قلبا مطمئن باشد ما به او دروغ نمی‌گوییم. ولی کار عجیب و غریب و سختی است، شاید رسیدیم و اگر نشد هم نشد. 

همین که بگوییم زیر پرچم فکت سینه می‌زنیم. حالا می‌خواهد دیتا باشد یا پژوهش انجام‌شده باشد. چیزی که من قلبا دوست دارم و حسین هم به نوعی اشاره کرد این است که بتوانیم در حوزه رسانه اعتماد جلب کنیم. چون الان بی‌اعتمادی یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های کشور ماست و اتفاقا در بحث کرونا این بی‌اعتمادی خیلی زیاد به قضیه دامن زد و به خاطر آن کشته زیاد دادیم.

خیلی از مردم درمان خود را دیر شروع کردند به این خاطر که اعتماد نداشتند. خیلی از مردم الان واکسن نمی‌زنند به این خاطر که اعتماد ندارند. خدا را شکر در بحث کرونا توانستیم اعتماد را جلب کنیم. سعی کنیم این را در سایر حوزه‌ها هم چرخ و بسط بدهیم که مردم بدانند حرف بیهوده نمی‌زنیم و به ما اعتماد کنند. آرزوی دیگری که برای خودم و مجموعه دارم این است که از اعتمادی که به ما می‌شود، سوء استفاده نکنیم.

۱ دیدگاه
  1. نادر می‌گوید

    اولین بار که ویدیوشان را دیدم واقعا شگفت زده شدم چون اینجور ویدیو درست کردن که بهش استاپ موشن میگویند خیلی سخت و زمانبر است
    امیدوارم همچنان با مطالب خوب و کاربردیشون براقرار و سلامت باشند

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.