وزنیاک 71 ساله اما چندی پیش با انتشار یک ویدئو در یوتیوب اعلام کرد که یک شرکت فضایی به نام Private Space تاسیس میکند. ورود این پدربزرگ خوشخنده به صنعتی که ایلان ماسک خوشتیپ و جف بزوس کاریزماتیک در صدر اخبارش قرار دارند، کمی عجیب به نظر میرسد. اما آنطور که به نظر میآید، وزنیاک با توپ پر آمده! او در توییت خود نوشت: یک شرکت فضایی خصوصی در حال راهاندازی است، برخلاف بقیه! به بهانه این فعالیت جدید وزنیاک، میخواهیم نگاهی به زندگینامه استیو وزنیاک بیندازیم و بدانیم که استیو وزنیاک که بود و چه کرد؟
ابتدا
استیو وزنیاک در سال 1950 در سنخوزه، کالیفرنیا، به دنیا آمد. پدرش یک مهندس الکترونیک بود و احتمالا همین هم باعث شد که استیو کودک به این حوزه علاقهمند بشود. با آنکه او در مدرسه شاگرد متوسطی به حساب میآمد، اما در ساخت قطعات الکترونیکی ساده بسیار مستعد بود.
شوخطبع
وزنیاک 19 ساله و دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا از طریق یکی از دوستانش با نوجوان 14 سالهای آشنا شد که طبق گفته دوست مشترکشان «او هم به الکترونیک علاقه دارد و البته شوخطبع هم هست» و او کسی نبود به جز استیو جابز. از قرار، الکترونیک و شوخطبعبودن تنها چیزهایی بودند که همیشه برای استیو مهم بوده. این دوستی به ساخت «جعبه آبی» منتهی شد. دستگاهی برای هککردن شبکه تلفن عمومی و تماسهای راه دور.
سرگرمی
پس از آنکه دو استیو از تلفنزدنهای مجانی خسته شدند، وزنیاک به سمت ساخت رویای قدیمی خود رفت؛ یک کامپیوتر شخصی. آنها که عضو کلوپ کامپیوتر ماهبرو بودند، در سال1976 کامپیوتر ساخت دست وزنیاک را رونمایی کردند. نام آن هم Apple i بود و بیشتر به قصد نمایش برای خورههای الکترونیک و کامپیوتر مانند خودشان ساخته شده بود. اما زمانی پروژه شکل جدی به خود گرفت که از سوی یک فروشگاه محلی، سفارش ساخت 50 دستگاه Apple i را دریافت کردند. از همینجا بود که نقش استیو دوم، یعنی جابز شکل بیشتری به خود گرفت. جابز اکنون متوجه شده بود که بازار مناسبی برای این دستگاه وجود دارد.
اکنون اپل
همین بازخوردها از بازار و تفکر اقتصادی جابز بود که باعث شد وزنیاک به سراغ ساخت Apple ii برود. یک کامپیوتر شخصی با صفحه رنگی و کیبورد سرخود که انقلابی در صنعت کامپیوتر به وجود آورد. کامپیوتر دیگر وسیلهای غولپیکر مختص سازمانهای دولتی و کارشناسان سفیدپوش نبود. اکنون همه میتوانستند یک کامپیوتر در خانه خود داشته باشند. اتفاقی که به خلق شرکت اپل منتهی شد. هرچند دو نسل است که از چنین اتفاقی بسیار خرسند است، اما از قرار، چنین رشدی چندان با روحیه خود وزنیاک سازگار نبوده. نقل قولی از او هست که میگوید: «تنها رویای من داشتن یک کامپیوتر بود. اگر میدانستم این رویایم به راهاندازی یک شرکت و فروش کامپیوتر ختم میشود، احتمالا اصلا چنین آرزویی نمیکردم.»
همان که بود
هرچه اپل بزرگتر میشد و کامپیوترهای بیشتری میفروخت، دو استیو پولدارتر میشدند. اما با یک تفاوت کوچک. برای رسانههای عمومی، فقط یک استیو وجود داشت و آنهم استیو جابز بود. کمتر کسی در میان مردم عادی نام استیو وزنیاک را شنیده بودند و او را بیشتر، حرفهایهای الکترونیک میشناختند. چهره و نام استیو جابز همراه با شهرت اپل رشد میکرد، اما هیچگاه چهره وزنیاک روی تیشرتها چاپ نمیشد؛ اتفاقی که از قرار چندان هم وزنیاک از آن ناراضی نبود. زیرا به او این فرصت را میداد تا وقت خود را در آزمایشگاه اپل صرف کرده و محصولش را بهتر و بهتر کند. درایو فلاپی دیسک 3.5 اینچی برای Apple II، بهبود سیستم عامل آن و نرمافزارهای مختلف برای آن، بخشی از روند بهبود اپل از سوی وزنیاک بود.
طراح خوب، خلبان بد
در زندگینامه استیو وزنیاک، روند موفقیت او در سال 1981 متوقف شد. زمانی که در حال هدایت هواپیمای کوچک شخصی خود بود و با سانحه مواجه شد. تصادفی که برای مدتها او را به تخت بیمارستان دوخت و کلکسیونی از بیماریها را برایش به ارمغان آورد. از جمله بیماری فراموشی آسیبزا که توانایی ساخت خاطرات بلندمدت جدید را از او گرفته بود.
برخاستن از آتش
اما این انتهای مسیر استیو داستان ما نبود. او پس از 2 سال بهبودی خود را بازیافت و به اپل بازگشت و تا زمان بازنشستگی در سال 1987 به کار خود ادامه داد. در همان 2 سال هم بیکار نماند و مجموعه سرمایهگذاریهایی را انجام داد. روندی که پس از بازنشستگی هم ادامه داشت.
من را چرخ زئوس صدا کن
دوستانش او را woz صدا میزدند. همین هم شد که در سال 2001، شرکتی به نام Wheels of Zeus تاسیس کرد و نام تجاری WOZ را برای آن انتخاب کرد. وزنیاک در این شرکت به توسعه تکنولوژی جیپیاس بیسیم پرداخت. در سال 2006 این شرکت تعطیل شد و پس از آن بود که وزنیاک به سراغ نوشتن زندگینامه خود پرداخت. کتابی با نام iWoz: From Computer Geek to Cult Icon: How I Invented the Personal Computer, Co-Founded Apple, and Had Fun Doing It و با موضوع زندگینامه استیو وزنیاک که در سال 2008 منتشر شد.
آن یکی استیو شرکت اپل
غیرممکن است درباره اپل حرفی بزنیم و به استیو جابز نپردازیم. در این میان، شاید هیچ فردی در دنیا نباشد که به اندازه وزنیاک، جابز را بشناسد. نکته جالبی که از میان حرفهای وزنیاک درباره جابز میتوان فهمید، آن است که این دو، با وجود تمام همکاریهای نزدیکی که با یکدیگر داشتهاند، در دو دنیای کاملا متفاوت زندگی میکردند. و نگاهشان به زندگی صدوهشتاد درجه با هم متفاوت بوده است. وزنیاک درباره جابز پیش از اپل میگوید زمانی که با جابز آشنا شد، او به دنبال رفتن به کنسرت و مهمانی و تیپهای عجیب و غریب بود و «آن روزها کلی خوشگذرانی میکردیم.»
اما پس از سال 1977 که توانستند یک وام 250 هزار دلاری از بانک بگیرند و سرمایه لازم برای توسعه اپل به دست آمد: «او تغییر کرد. دیگر دوست نداشت جوک بگوید و خوشگذرانی کند. فقط و فقط میخواست درباره تجارت حرف بزند.» وزنیاک میگوید یک بار جابز درباره اهمیت چهرههای تاریخی مانند ویلیام شکسپیر حرف میزد که «بشریت را به معنای واقعی کلمه تغییر دادند.» وزنیاک افزود: «او میخواست یکی از آن چهرهها باشد و احساس میکرد انگیزه کافی برای این کار را دارد.»
نقطه مقابل جابز اما خود وزنیاک بود که میگوید کوچکترین علاقهای به شهرت و پول ندارد و میتوانست تا آخر عمر در شغل خود پیش از تاسیس اپل باقی بماند. یک مهندس کامپیوتر که در شرکت هولت-پاکارد(HP)، چیپهای محاسباتی طراحی میکرد: «عاشقش بودم و نمیخواستم آن را با ثروت هنگفت عوض کنم.» گویی میخواست بیشتر از هر چیزی، شبیه پدرش باشد. در همین راه هم قدم برداشت اما جابز با خانواده و اطرافیان او تماس گرفت و تلاش کرد وزنیاک را به پروژه تازهتاسیس اپل بازگرداند، که موفق هم شد.
وزنیاک در مصاحبهای گفت: «او همیشه طوری صحبت میکرد که انگار خود او در رأس اپل بوده است. البته این برای من خوب بود. من همان مهندس خجالتی بودم که میخواستم به آزمایشگاه بروم و به اختراع و ساخت چیزها مشغول باشم.»
خلبان بد، انسان خوب
در زندگینامه استیو وزنیاک اینگونه به نظر میآید که در عین حال که وزنیاک یک خوره تکنولوژی بوده و هست و اختراعات او هم همین نکته را ثابت میکند، صاحب یکی از رئوفترین قلبهای جهان نیز هست. او در مقطعی و پس از بازنشستگی از اپل حتی به دنبال آموزش کامپیوتر به دانشآموزان مقطع ابتدایی و به طور خاص مقطع پنجم تا نهم نیز بوده است. حتی این شایعات قوی نیز وجود دارد که پروژه فضایی وزنیاک، با هدف تمیز کردن فضا از زبالههای فضایی خواهد بود.
رازهایت را به من نگو
وزنیاک میگوید: «من هیچ وقت نمیدانستم که در شرکت چه میگذرد چون نیازی به دانستن آن نداشتم. بهعلاوه، من بسیار صادق هستم و زیاد حرف میزنم. برای همین آنها میترسیدند من را وارد کارهای داخلی شرکت کنند. که احتمالا تصمیم درستی هم بوده! البته آنها من را اخراج هم نمیکنند. یک سال پس از مرگ استیو جابز ، همسرم که در بخش آموزش اپل کار میکرد، متوجه شد من هنوز به استیو جابز گزارش میدادم. گفتم: خوبه، اخراج نمیشم!»
بخند
او میگوید: «بخشی از فلسفه من این بود که هر کاری که انجام میدهید باید یک عنصر سرگرمکننده در آن باشد. من به فرمول خوشبختی رسیدم. خوشبختی برای من لبخند است بدون اخم، H=S-F. لبخندهای خود را بیشتر کنید، کارهای سرگرمکننده زیادی انجام دهید، از سرگرمی لذت ببرید، با مردم صحبت کنید، شوخی کنید. این خلاقیت است.»
آیپد خوب نیست
در اکتبر 2013 و زمانی که وزنیاک اولینبار آیپد ایر را دید، اصلا از آن راضی نبود. او گفت: «وقتی بالاخره آیپد به دستم رسید، متوجه شدم نیازهایم را تامین نمیکند. بله، نازکتر است، اما من حافظه میخواستم. من پهنای باند در خانه ندارم و نمیتوانید در هتلها پهنای باند عالی داشته باشید، بنابراین من تمام فیلمها و سریالهایم را در آیپد میریزم. برای همین هم امیداور بودم اپل یک آیپد 256 گیگابایتی داشته باشد تا فضای ذخیرهسازی بیشتری به من بدهد و بتوانم همه قسمتهای سریال بیگبنگ تئوری را روی آیپد خود بگذارم. همین شد که به همسرم ایمیل زدم و نوشتم نه، از اینا نمیخوام!»
به دنبال نکسوس
یک ماه از مرگ استیو جابز گذشته بود که وزنیاک به دنبال یک محصول اندرویدی میگشت! او در توییتی نوشت: دنبال یه گوشی گلکسی نکسوس میگردم اما احتمالا هنوز اینجا نیومده! برای همین هم به دفتر گوگلپلکس در مانتین ویو رفت و از تیم سازنده این گوشی اندرویدی، یک گلکسی نکسوس گرفت، عکس یادگاری هم گرفت و برگشت!
او گوشیهاي اندرویدی ساخت گوگل را بسیار کاربردی میداند. در مصاحبهای در سال 2013 با بیبیسی گفت: «گاهی میگویم برو به Joe’s Diner اما {سیری} نمیداند کجاست. ولی خیلی وقتها متوجه میشوم که اندروید میداند!»
حقیقت ندارد
در فیلم سینمایی استیو جابز با بازی مایکل فاسبندر و ست روگن که بر اساس زندگی استیو جابز ساخته شد، صحنه بحثبرانگیزی وجود دارد که نشان میدهد پیش از رونمایی از آیمک، وزنیاک از جابز میخواهد از تیم Apple II در رونمایی تشکر کند که جابز نمیپذیرد و جلوتر در فیلم، همین نکته باعث جدل میان آنها میشود. اتفاقی که وزنیاک در واکنش به این فیلم، تکذیب کرد و گفت هرگز چنین مکالمهای میان آن دو نبوده است. نویسنده هم البته تلویحا خیالیبودن این مکالمه را تایید کرد.
کارمند اپل
از نکتههای جالب زندگینامه استیو وزنیاک این است که هنوز هم کارمند اپل به حساب میآید و هفتهای 50دلار به او پرداخت میشود.