پیامرسان اسنپ پیامهای کاربران و ارتباط یک به یک آنها را حفاظت میکند. این شرکت محتوایی را که برای مصرف عمومی منتشر می شود کنترل میکند و مدتها پیش تیمی را برای بررسی صحت مطالب به اشتراک گذاشته شده توسط کاربران ایجاد کرده است. امکانات واقعیت افزوده آن محدودیتهای کاربران را کم میکند و به آنها اجازه می دهد خودشان باشند.
اسنپ، در طراحی و عملکرد اصلی خود ، بسیاری از مشکلاتی را که اکنون رسانههای اجتماعی درگیرش هستند، مرتفع کرده است.
البته این ویژگیها برای اینکه اسنپ در صدر فهرست مبتکرترین شرکتها در سال 2020 قرار بگیرد کافی نیست. اشپیگل کار بزرگ دیگری نیز انجام داده و آن اینکه موفق شده در سال 2018 آنهم بعد از اینکه اسنپ 5 میلیون کاربر خود در طول یک سال از دست داد، بار دیگر اسنپ را به جایگاه اولیه خود بازگرداند.
از ماه مارس سال 2017 که سهام اسنپ عرضه عمومی شد تا آخرین هفتههای سال 2018، 17 نفر از مدیران این شرکت کارشان را ترک کردند. استفاده فیسبوک از برخی ویژگیهای اسنپچت ضربه بزرگی به این شرکت وارد کرد. بسیاری معترف بودند که شباهتهایی میان استوریها در اینستاگرام و اسنپچت وجود دارد.
برنامه تحت طراحی مجدد قرار گرفت. تا کریسمس سهام اسنپچت به 4 دلا رو 80 سنت رسید که کاهشی 84 درصدی از قیمت 29 دلار و 44 سنت محسوب میشد. نشریه فوربس در آن زمان نوشت سهام اسنپچت دیگر هرگز به گرد فیسبوک نخواهد رسید.
برخی دیگر از تحلیلگران حوزه تکنولوژی نظیر اسکات گالووی پیشبینی کردند که اسنپچت در مسیر مرگ تدریجی قرار گرفته است و به زودی تا پیش از سال 2020 توسط یکی از شرکتهای بزرگ نظیر آمازون خریداری خواهد شد.
اما دور از چشم همه کارشناسان و منتقدان و تحلیلگران، اشپیگل دست به کار شده بود و همه نقاط ضعف را شناسایی کرده و برنامه عملی برای برطرفکردنشان را به اجرا درآورده بود. او روی مهارتهای مدیریتی خود کار کرد و تیم اجرایی اسنپ را تغییر داد و ساختار مدیریتی را نیز متحول کرد تا شرکت را کارآمدتر کند.
اسنپ در نهایت به شرکتی تبدیل شد که توانایی اجرای ابتکارات را دارد. اسنپ کدهای نرمافزارش را برای سیستم عامل اندروید بازنویسی کرد. به این ترتیب اپلیکیشن اسنپ در انواع و اقسام موبایلهای اندرویدی از عملکرد بهتری در مقایسه با اپل برخوردار شد. علاوه بر این ابزار خرید تبلیغات را نیز سادهسازی کرد و به این ترتیب توانست افزایش 65 درصدی درآمد را در سال تجربه کند.
در سال 2019 اسنپ توانست 31میلیون کاربر روزانه جذب کند. به این ترتیب همه سرمایهگذارها توجهشان به اسنپ جلب شد، ارزش سهام اسنپ سال گذشته تا 250 درصد بالا رفت. البته اسنپ هنوز در حال پول از دست دادن است اما اسنپچت در عرصه بینالمللی در مسیر رشد قرار دارد.
بیشتر بخوانید: راه اندازی کسب و کار اینترنتی
گالووی اخیرا در مقالهای نوشت:«من دارم به این فکر میکنم که اسنپ را نصب کنم. فکر میکنم اسنپ به زودی نوشتن داستان سیندرلای خودش را تمام خواهد کرد».
اسنپ در حال حاضر در موج بعدی تکنولوژی جا خوش کرده است. در حالیکه برخی از غولهای تکنولوژی امیدوارند بتوانند ظرف یک دهه آینده واقعیت افزوده را به یک جریان اصلی تبدیل کنند، اسنپ قبلتر دست به این کار زده است. به طور میانگین بیش از 75 درصد از 218 میلیون کاربر اسنپچت هر روز با لنزهای واقعیت افزوده اسنپچت بازی میکنند.
یعنی بیش از 163 میلیون نفر هر روز از این تکنولوژی استفاده میکنند. سال گذشته، اسنپ تواناییهای لنزهای واقعیت افزوده خود را بیشتر کرده و سعی کرد غیر از صورت کاربرانش آنها را به دنیای بیرونی ببرد. این لنزها این قابلیت را داشتند که ساختمانها را به پیتزاهای بزرگ تبدیل کنند و محصولات را در صفحاتی قرار بدهند که بشود آنها را آنلاین خرید کرد.
اسنپ همچنین یک ایده فوق العاده مبتنی بر تولید محتوا را روی پلتفرم دیسکاوری خود راهاندازی کرده که چیزی شبیه به یک نتفلیکس کوچک موبایلی است که در آن ویدئوهای 5 دقیقهای آپلود میشود و کاربران میتوانند مشترک شده و هر مقدار بخواهند از آن استفاده کنند. در حال حاضر بیش از 450 کانال تولید محتوا در سراسر دنیا پخش میشود و در سه ماهه چهارم سال 2019 بیش از 50 کانال بینندگانی بیش از 10 میلیون نفر داشته است.
اولین فصل یکی از برنامههای مخصوص نوجوانان اسنپ که به عنوان «تابستان بیپایان» پخش شد بیش از 28 میلیون بیننده داشته است. اشپیگل میگوید:«اصلا دوست ندارم به دیگران نگاه کنم و نحوه کارکرد دیگران باعث بشود برای خودم محدودیت ایجاد کنم. من دوست دارم چیزهای جدید را تجربه کنم».
اشپیگل و بابی مورفی، همبنیانگذار اسنپ، در سال 2011 خیلی قبل از ساختن نخستین نمونه اسنپچت روی پلتفرمی به نام Future Freshman کار میکردند که به دانشجویان در ثبتنام و پرکردن فرمهای دانشگاه کمک میکرد. اشپیگل طراح بود و مورفی مهندس.
آنها در کنار با کار 18 ساعت در روز در طول چند هفته، دوشادوش هم، بدون مرخصی تمام مدت را در محل کار خود خوابیدند و کار کردند و در نهاد چیزی ساختند که کاملا شکست خورد. مورفی میگوید:«اگرچه آن کار به جایی نرسید اما ما از کار کردن در کنار هم خیلی خوشمان آمد.
کمی به این خاطر که دوست بودیم و بعدش به این خاطر که ما تواناییهای متفاوتی داشتیم که وقت کار کردن روی پروژه به درد میخوردند. من از تواناییهایم در کدنویسی توسعه نرمافزار استفاده میکردم و او از تواناییهایش در طراحی».
هماهنگی مهمترین بخش کار بود که اشپیگل میگوید خیلی راحت انجام میشد. او میگوید:«ما روی یک میز کار میکردیم و بدون اینکه تلاشی بکنیم با هم هماهنگ میشدیم. خودش اتفاق میافتاد». همین روند به هنگام ساخت اسنپ هم رخ داد. آنها آن زمان 2 نفر بودند. بعد که 20نفر شدند هم هماهنگی وجود داشت.
اما بین سالهای 2015 تا 2016 که کارکنان اسنپچت به 600 تا هزا رو 900 نفر رسیدند کار کمی مشکل شد. کارکنان جدید اگرچه باهوش و نخبه بودند اما هماهنگی شبیه به هماهنگی مورفی و اشپیگل را نداشتند. اشپیگل هم به سختی با آنها هماهنگ میشد و ناسازگار شد. آنطور که گزارشهای رسانهها در آن زمان حکایت کردهاند در آن زمان اشپیگل در لاک خودش فرو رفت.
او خیلی دوست داشت استیو جابز بعدی شود اما به نظر میرسد بدترین قسمت خصوصیات جابز را انتخاب کرده بود. اشپیگل خواستار نظارت استراتژیک و در عین حال حاکم شدن فرهنگ رازداری و مخفیکاری بود. در آن زمان اسنپچت همچنان یک نرمافزار خوشایند بود اما اشپیگل به ناگاه دریافت سازمانی ساخته است که خودش آن را نمیشناسد؛ سازمانی که رفته رفته در حال بدبختکردنش بود.
آن موقع اشپیگل 21 ساله بود و یک مدیر عامل جوان. برخوردش با خبرنگارها خیلی خوب نبود. اما خودش متوجه شد باید بیشتر روی خودش کار کند. خودش متوجه شد که باید خیلی چیزها را یاد بگیرد.
بنابراین اشپیگل شروع به بلعیدن کتابهایی کرد که درباره مدیریت نوشته شده بود. کتابی مثل Loonshots نوشته صافی باکال یا کتاب قدرت رهبری مثبت نوشته جون گوردون. بعد از اینکه کاربران به خاطر تغییر اسنپچت اعتراضات گستردهای به راه انداختند اشپیگل با نوشتن یک متن 6 هزا رو 600 کلمهای در سپتامبر سال 2018 ماشینش را به کار انداخت.
او نوشت:«جون گوردون مینویسد «ما مثبتاندیش نیستیم چون زندگی خیلی ساده است. ما مثبتاندیش میشویم چون زندگی میتواند خیلی دشوار شود». مثبتاندیشی چیزی است که ما از آن بهره برده و با استفاده از آن بر چالشها و منفیبافیها پیروز میشویم. برای مثبتاندیش بودن باید سخت تلاش کرد. مثبتاندیش بودن یک انتخاب است».
البته همه دوست نداشتند دست به این انتخاب بزنند. اگر این کار را نمیکردند اشپیگل به جایشان انتخاب میکرد. 10 مدیر ارشد اسنپچت از شرکت رفتند. البته 2 نفر از آنها به دلیل برقرار کردن ارتباط نامناسب با یک پیمانکار اخراج شدند. شرایط خیلی بد به نظر میرسید اما این کارها برای ترمیم شرکت لازم و ضروری بود.
اشپیگل برای فاز بعدی اسنپ یک تیم اجرایی جدید تشکیل داد که اعضایش تجربه بیشتری داشته باشند. اعضای این تیم عبارت بودند از جارد گروسد، مدیر ارشد استراتژی که سالها در هافینگتون پست و گوگل کار کرده بود. کنی میچل مدیر ارشد بازاریابی که سالها با مکدونالد و Gatorade همکاری کرده بود.
درک اندرسون مدیر ارشد مالی که تجربه کار با آمازون را داشت. جولی هندرسون مدیر ارشد ارتباطات که با کمپانی فاکس قرن بیستم و نیورکورپ همکاری کرده بود و مدیر منابع انسانی لارا اسویت که سالها با ای او ال همکاری کرده بود.
در خارج از این تیم همه به نتیجه شک و تردید داشتند اما در داخل تیم همه چیز روبهراه بود. رفته رفته اشپیگل دریافت کجای مسیر را اشتباه رفته و شروع به بازگشت از مسیر اشتباه کرده و اسنپ را از نو بازسازی کرد. او سعی کرده بود اسنپ را براساس روزهای ابتدایی اپل مدلسازی کند. زمانی که یک یا دو نفر با هم چیزی میساختند.
در نتیجه مدل اشپیگل این بود که او دستور میداد و دیگران اجرا میکردند. کسانی که اجرا میکردند هم مدیرانی بودند که او هرکدامشان را به صورت انفرادی ملاقات میکرد و هیچ کسی نمیدانست چه چیزی به دیگر گفته شده است و همه چیز در سطحی محرمانه در جریان بود. حالا که خودش به آن روزها فکر میکند میخندد و دلیلی پشت آن رویه نمیبیند.
شیوه جایگزین این بود که اشپیگل را به مثابه یک بنگاه بزرگ و کارآمد اداره کند. او میگوید:«سازمانهای بزرگ در اجرای امور بسیار موفق هستند. البته به طور معمول سلسلهمراتبی هستند و روندهای اداری زیادی دارند. اما این نوع از سازمانها در ابتکار و نوآوری خیلی موفق و خوب نیستند».
همزمان با اینکه اشپیگل روی خودش کار میکرد، مطالعاتی را هم درباره این موضوع آغاز کرد که چطور می شود ابتکار و نوآوری را در اسنپ حفظ کرد و در عین حال روندهای مناسبی را نیز در آن ایجاد کرد.
اشپیگل میگوید:«خیلی خوششانس بودم تعدادی زیادی از افراد با ملاقات کردن که به شکلی باورنکردنی در به اشتراک گذاشتن افکار و تجربیاتشان از مدیریت تیمهایشان و حل مشکلات، سخاوتمند بودند». در نهایت اشپیگل به این نتیجه رسید که راه حل برای اسنپ این است که حس خوب کارکردن با مورفی را با کارآمدی یک شرکت بزرگ ترکیب کند.
بیشتر بخوانید: تعریف کار گروهی چیست
کار تیمی؛ رمز موفقیت مدیرعامل جوان
حالا مدیر عامل نیمی از وقتش را به کار روی محصول و طراحی آن اختصاص میدهد. میز مستطیلشکل اشپیگل در انتهای یک اتاق عریض قرار گرفته است. هیچ دیوار یا شیشه عایقی بین او و همکارانش نیست. تیم نوآوریهای سریع او هر سهشنبه جلسه دارند. اینها گروهی 12 نفره از طراحان هستند که در قالب یک تیم هماهنگ روی آینده اسنپچت کار میکنند.
این جلسات را اشپیگل راهاندازی کرده و خودش هم در آن شرکت میکند. این جلسات الهام گرفته از کلاسهای مرکز هنری کالج طراحی پاسادنا بود که اشپیگل وقتی دبیرستانی بود در آنها شرکت میکرد. در این جلسات همه باید کارشان را نمایش دهند. حتی اشپیگل هم باید کارش را در هر جلسه نمایش دهد.
حتی کسی که تازه 2 روز است به تیم پیوسته نیز باید کارش را نشان دهد. اشپیگل درباره این جلسات میگوید:«از آنجایی که در این کار همه با هم هستند و یک تیم واحد را تشکیل میدهند خیلی مهم است که با هم صریح باشند و مستقیما ایدهها را با هم در میان بگذارند چون ممکن است فردا کسی ایدههای متفاوتی داشته باشند و نباید فضا طوری باشد که ایده خود را پنهان کند.
ترکیبی از سرعت فوق العاده بالا در کار ، سبک کلاسها در هنرستان ، به علاوه درک عمیق از انسان، نحوه کار تیم است». سپس تیم اجرایی جدید اشپیگل به اجرای این ایدهها در کل سازمان کمک میکند. اشپیگل میگوید: آدمها همیشه درباره فرهنگ خلاقیت و نوآوری حرف میزنند اما آنچه که شما واقعا به آن نیاز دارید یک ساختار مبتنی بر خلاقیت و نوآوری است؛ ساختاری که نوآوری خروجیاش باشد».
اشپیگل و اعضای ارشد تیم مدیریت پیشتر خیلی مرموز عمل میکردند و کسی نه آنها میدید و نه چیزی از آنها میشنید. اما به مرور شیوه تفکر اشپیگل تغییر کرد و گشادهرو و شفافتر شد. اشپیگل حالا میگوید اکثر جلسات تیمی هستند و دیگر از جلسات محرمانه خیلی خبری نیست. جلسات فردی فقط زمانی برگزار میشود که در مشکلات شخصی کسی به او کمک کند.
ایجاد تغییر در اسنپ خیلی بینظمی ایجاد کرد اما در عین حال خیلی سریع انجام شد. اشپیگل این تغییر را تنها ظرف 3 سال انجام داد. زمانی که اشپیگل مشغول این کار بود اسنپ سهامش را عرضه کرده بود. برای درک آینده کوتاهمدت و درازمدت اسنپ باید نگاهی دوباره به موضوع محتوا انداخت. امروز دو نوع محتوا در اسنپچت ارائه می شود؛ نخست ویدئوهایی که در اپلیکیشن دیسکاوری است. اسنپچت اخیرا سریالهای خودش را هم میسازد.
شکل دیگر محتوا افکتهای دیجیتالی هستند که کیفیت ارتباط بین دوستان را بهتر میکنند. این امکان از سرمایهگذاری اسنپ روی واقعیت افزوده محقق شده است. مثالهای اخیرش این است که شما میتوانید با اسنپچت خودتان را تبدیل به یک مرغ بکنید که در حال رقصیدن است و یا بازی به نام Snappables که شما برای پیدا کردن 8 شیء در محیط واقعی خودتان با استفاده ازدوربین موبایل به چالش میکشد.
بیشتر بخوانید: برندینگ چیست
عینکهای واقعیتمجازی جای موبایل را میگیرند
در آینده اسنپ در نظر دارد هر دو نوع محتوا را در هم ادغام کند. اشپیگل میگوید:«امروز محتوا استفاده اصلی واقعیت افزوده است. بیشتر واقعیت افزوده محتوایی است که رویه جهان و رویه صورت شما را پوشانده است».
شان مایلز که مدیر بخش تولید محتوای اسنپ است میگوید یکی از بزرگترین چالشهای او در سال جاری این است که واقعیت افزوده را به عنوان یک جزء اصلی به برنامههای سرگرمی اضافه کنم. در سال 2018 سریال تابستان بی پایان به طرفداران این فرصت را داد که یک پورتال واقعیت افزوده در داخل اسنپچت باز کنند که در آن ساحل در هر کجا که ایستاده بودند ظاهر میشد.
مایلز میگوید:« وقتی یک برنامه میسازم کنترل 100 درصد پیکسلها در اختیار من است اما وقتی یک برنامه واقعیت افزوده میسازید کنترل 80 درصد پیکسلها را به بیننده میدهید تا او خودش داستان را شکل دهد.
این اتفاق یک تجربه کاملا متفاوت است». اسنپ همچنین قصد دارد عملکرد واقعیت افزوده را از قرار دادن فیلتر روی چهره کاربران به قراردادن فیلتر روی محیط اطراف کاربران از طریق دوربین موبایل گسترش دهد.
سال گذشته شراکت جدید با کوکاکولا و مکدونالد نشانداد که برای نخستین بار برندها میتوانند با استفاده از قابلیت اسکن اسنپ تبلیغات خریداری کنند. این قابلیت به کاربر اجازه میداد دوربین اسنپچت روی قوطی کوکاکولا یا پاکت سیبزمینی مکدونالد بگیرد تا لنز مخفی را باز کند لنزی که یک خرس قطبی را روی میز ظاهر میکند.
به هیچ وجه اتفاقی نیست که اولین مشتریهای این خدمات دو برند بزرگ دنیا باشند.
مورفی میگوید:«چالش از نگاه کاربران اسنپچت این است که از کجا بدانیم تجربهای ناب در انتظارم است؟» پیشبینی مورفی این است که ما در حال حرکت به سوی جهانی هستیم که در آن هر شیء یک واقعیت افزوده در خود نهفته دارد و منتظر کشف شدن است. اما چطور باید قفلش را باز کرد؟
باید نوعی از توقع را بین کاربران ایجاد کرد که بدانند چه چیزی قابلیت اسکن دارد و چه چیزی قابلیت اسکن شدن ندارد.
اشپیگل مثل بسیاری از همکارانش معتقد است که بعد از گوشیهای هوشمند، شکل بعدی ابزار هوشمند چیزی شبیه به هدست خواهد بود. اما برخلاف اپل و فیسبوک عینکهای واقعیت مجازی کار میکنند، اسنپ همچنان به کار روی عینکهای آفتابی واقعیت مجازی ادامه میدهد.
عینکهای آفتابی Spectacles 3 که سومین نسل از تولیدات اسنپ است، دوربین دومی را به هدست میافزاید و به بیننده اجازه میدهد تصویر سهبعدی ضبط کرده و افکتهایی با عمق زیاد به آن بیفزاید.
اولین نمونه Spectacles که نوامبر سال 2016 چندان موفقیتآمیز نبود و برای اسنپ 40 میلیون دلار ضرر به بار آورد، اما اسنپ همچنان ناامید نشد و به روند تحقیقات روی این محصول ادامه داد. البته اشپیگل معتقد است که عینکهای واقعیت افزوده حداقل 10 سال طول میکشد تا مورد استفاده عموم مردم قرار بگیرند.
ظاهرا فیسبوک هم با این نظر موافق است. اما سوال این است که چرا اسنپ همچنان این عینکها را تولید میکند؟ چرا اسنپ کار را به مایکروسافت و اپل با آن بودجههای میلیون دلاری بخش تحقیق توسعهشان واگذار نمیکند تا در این خصوص تحقیق کنند و وقتی که موعدش فرا رسید و افکار عمومی برای استفاده از این عینکها آماده شد محصول خودش را وارد بازار کند و با تبلیغ روی لنزهای فوقالعادهاش مشتری جذب کند؟
اشپیگل میگوید:
« 3 تا 10 سال آینده کاملا در اختیار ماست، زیرا ما در حال حاضر جامعه عظیمی از مردم را داریم که همیشه با واقعیت افزوده ما کار میکنند». او یک کاغذ و قلم میگیرد تا حرف خود را نشان دهد. یک مستطیل رسم میکند که به صورت مورب به دو مثلث تقسیم شده است. در مثلث سمت چپ ، نام آیفون را مینویسد. روی مثلث دیگر که بهزودی مثلث اول را کنار خواهد زد مینویسد: Spectacles
اشپیگل میگوید:« طی 10 تا 20 سال آینده استفاده از موبایل به استفاده از عینکهای واقعیت مجازی تبدیل خواهد شد. بنابراین سوال این است که جدول زمانی این اتفاق چطور است؟ نکته جالب این است که اگر قمارمان را روی این عینکها ببازیم باز هم مشکلی نیست. چون ما پلتفرم دیجیتال واقعیت مجازی را داریم.
هنوز هم یک تجارت بسیار بسیار بزرگ داریم. اما اگر بتوانیم در رقابت سختافزاری عینکهای واقعیت مجازی هم پیروز شویم چه؟ چرا نباید تلاش کنیم؟» این نوع نگاه در بسیاری از تصمیمات اسنپ ساری و جاری است.
در حالیکه دفتر اشپیگل را ترک میکردم دوباره نگاهی به میز اشپیگل انداختم و او را تنها در حال کارکردن در این اتاق تصور کردم. در حالیکه طراحی خودش را برای اسنپ در نخستین ساعات روز و قبل اینکه تیماش از راه برسند، تکمیل میکند. پشت میزش دهها کپی و نوشته قاب شده هست.
روی یکی از این نوشتههای قاب شده جمله نوشته شده که شاید با خودتان فکر کنید یک میلیاردر 29ساله که یک کمپانی را به عظمت رسانده هرگز به شنیدنش نیازی نداشته باشد؛ کارت رو خوب انجام میدی.