اگر با عبارت سرمايهگذاري خطرپذير شرکتي يا همان cvc آشنا شده باشيد، ميدانيد که در چند سال اخير، سرمايهگذاري خطرپذير شرکتي در جهان به ترندهاي اصلي اين بخش از صنعت تبديل شدهاند و رشد قابل توجهي داشتهاند. cvc زماني در يک سازمان رخ ميدهد که يک سازمان بخواهد براي از دست ندادن آينده و نوآوري دست به سرمايهگذاري خطرپذير بزند و با توجه به اهداف سازمان، شروع به سرمايهگذاري روي ايدهها و استارتاپها کند. اما نيما نامداري، مديرعامل مجموعه جوانه، اعتقاد دارد که cvcگري تنها محدود به سرمايهگذاري روي استارتاپها نيست و بسيار گستردهتر و پيچيدهتر است. از طرفي چالشهاي زيادي نيز همراه خود دارد که سازمانها و شرکتها بايد از آن آگاه باشند. در ادامه بخشهايي از ارائه آقاي نیما نامداری در یلدا سامیت را مطالعه خواهيد کرد.
امروز ميخواهم در مورد cvcگري صحبت کنم. چرا اين موضوع را انتخاب کردم؟
به دليل اينکه 6سال پيش من در شرکتي به نام ارتباط فردا آغاز کردم و اين شرکت، بخش آيتي بانک آينده بود. از من خواسته بودند که متولي توسعه و نوآوري در اين مجموعه باشم. يک صنعتي مانند صنعت بانکداري که در آن استانداردسازي پيشبينيپذيري و ثبات ارزش تلقي ميشود. در چنين صنعتي فضاي ذهني خلاف نوآوري است. همه چيز بايد استاندارد باشد و ريسک نکنيد. در چنين شرايطي از من خواسته بودند که به دنبال نوآوري باشم و اين نوآوري را به بانک مادر تزريق کنم. علاوه براين بانک آينده هم بانکي بود که مسائلي داشت و از دل يک اقدام پرچالش درآمده بود و مردم در اعتماد به اين بانک با مشکل روبهرو بودند. من در آن شرکت هيچ نيرويي نداشتم.
خودم تنها بودم. چه کار بايد ميکردم؟
من کتاب نوآوري باز آقاي چسبرو را چند سال قبل خوانده بودم و با کانسپت نوآوري باز آشنا بودم. نوآوري باز يعني اينکه شما بتوانيد با استفاده از منابع بيروني و با ايدههايي که بيرون از سازمان وجود دارد، تلاش کنيد مزيت رقابتي براي سازمان ايجاد کنيد.
در اين چرخه بيرون يا درون سازمان ايدهها خلق ميشوند و سازمان هوشمند سازماني است که بتواند، ايده را در زمان خودش ببيند و جذب خودش کند و اين چرخه را مدام تداوم دهد. من هم خيلي ساده گفتم که من هم اين کار را در ارتباط فردا انجام ميدهم. رفتيم کو ورک اسپيس راه انداختيم و فينووا را تاسيس کرديم و خيلي کارهاي ديگر. واقعيت اين است که در آن زمان درک من از نوآوري باز فقط سرمايهگذاري در استارتاپ ها بود.
در آن زمان کاري که انجام ميشد، از جنس کارهايي بود که اين روزها در خيلي از شرکتهاي بانکي هم انجام ميشود. استارتاپهاي مختلف را ميديديم و تلاش ميکردم روي آنها سرمايهگذاري کنيم يا اينکه به ما سرويس دهند.
بعد از 5سال وقتي به مسير طيشده نگاه کردم، احساس ميکنم که خيلي از کارها را ميتوانستيم به شکل ديگري انجام دهيم. ضمن اينکه فکر ميکنم با توجه به وضعيتي که امروز ارتباط فردا و فينووا در اکوسيستم استارتاپي و فينتک کشور دارند، ميتواند نشان دهد که عملکرد خوب داشتيم. اما باز هم خيلي جاها فکر ميکنم که ميتوانستيم بهتر عمل کنيم.
من در اين ارائه ميخواهم روي درسهايي که تجربه کردهام تمرکز کنم تا مخاطبان ارائه و اشتباهات ما را تکرار نکنند يا اينکه کارهايي که ما بهخوبي انجام دادهايم را خوبتر انجام دهند.
ميخواهم کمي بيشتر روي چرخه نوآوري باز تمرکز کنم. خوشبختانه آقاي چسبرو سال پيش کتاب جديدي با نام نتايج نوآوري نوشته که اخيرا هم توسط انتشارات آريانا منتشر شده و آقاي دکتر باقري ترجمه بسياري خوبي از اين کتاب ارائه دادهاند. فکر ميکنم دوستاني که به اين موضوع علاقهمند هستند، حتما اين کتاب را بخوانند؛ چراکه من در اين ارائه از اين کتاب بسيار استفاده کردهام.
در اين چرخه ايده يک جايي از سازمان خلق ميشود و شما بايد جايي در سازمان بنشينيد که بتوانيد اين ايدهها را ببينيد و شناسايي و بعد جذب کنيد. من در گذشته فکر ميکردم کار من در يک مرکز نوآوري اين است که در نقطه عرضه بنشينم، ايونت برگزار کنم، شتابدهنده راه بيندازم و کوورکينگ اسپيس داشته باشم که ايدههاي مختلف را در زمان مناسب ببينم. تا تيمش هنوز بزرگ نشده و استارتاپ خيلي بزرگ نشده است زود سهامي با قيمت کم ازش بخرم و به سبد استارتاپهاي شرکتي که من مسئولش هستم، اضافه کنم. تجربه 5ساله من ثابت کرد که اين نگاه اشتباه است و اين مثلث همهاش بايد درست کار کنند. فقط بخش عرضه مهم نيست. عرضه هم فقط سرمايهگذاري نيست. اسپيناف هم بخشي از عرضه است و خيلي از ايدهها درون شرکت هستند. درون سازمان هستند. گير کردن درون بوروکراسي که درون شرکت وجود دارد. خيلي از وقتها هم نياز به سرمايهگذاري نيست و شما نياز به شراکت داريد، بدون نياز به سرمايهگذاري.
يک بحث خيلي مهم در خلق ايده وجود دارد. اساسا داستان نوآوري باز، داستان يک تعارض است. آدمهايي در يک سازمان در حال کار هستند و سازمان هم موفق است و مدل کسبوکار درست کار ميکند.
چه دليلي دارد در چنين شرايطي يک گروه ديگر که ميگويد کسبوکار تو ممکن است از بين برود و ميخواهد اين سيستم موفق را به هم بزند، بپذيرند؟
اين يکي از مهمترين چالشهاي نوآوري باز است؛ چراکه در حرف همه مشتاق نوآوري هستند، اما در عمل نظر مخالف زير سوال ميرود و اين ايده نوآورانه بعيد به نظر ميرسد و محکوم به عدم واقعبيني ميشود. اين اتفاق همين روزها در مورد بلاکچين در حال پيش آمدن است. هر کس در مورد بلاکچين حرف ميزند، سازمانها استقبال مي کنند اما در عمل تکنولوژي بلاکچين را به عنوان يک فناوري برهمزننده شرايط فعلي نامحتمل ميدانند.
يک چالش ديگر اين است که حتي اگر در عمل هم نوآوري پذيرفته شود، بدنه سازمانها آمادگي کار با تيمهاي چابک استارتاپي را ندارند. به اين دليل که بدنه به يک سازمان بزرگ عادت کرده و معمولا کند است. از طرف ديگر استارتاپ چابک است و علاقه ندارد در 100جلسه براي يک تصميمگيري درگير شود. اين تعارضها باعث ميشود که اساسا آدمها ترجيح ميدهند ايده را مطرح نکنند. چه درون سازمان و چه بيرون سازمان ايدهها لابهلاي اين چرخدندهها گم ميشود.
در جذب سرمایه، چالش بزرگتري است. يک سندرمي وجود دارد به نام NIH ا(not invented here) که ميگويد، بيشتر سازمانها اعتقاد دارند که خودشان ميتوانند کارها را بهتر از هر کس يا تيم ديگري انجام دهند. بدون اينکه ظرفيت سازمان را در نظر بگيرند. قرار نيست هر کاري که ميتوانيم را حتما انجام دهيم.
يک سندرمي وجود دارد به نام fear of looking foolish ترس از احمق به نظر رسيدن. خيلي وقتها يک ايدهاي توسط استارتاپ وارد يک سازمان ميشود، اما چون اين ايده چند سال قبل ممکن است وارد سازمان شده باشد و تصميم جمعي گرفتهاند که چيز جالبي نيست، رهايش کنيد. حالا بعد از 3سال بخواهند روي همان ايده به صورت يک استارتاپ سرمايهگذاري کنند؟ آيا به چشم يک آدم ساده به آنها نگاه نميکنند که يک تصميم اشتباه گرفته؟ همين باعث ميشود که ايدهها و استارتاپها مورد قبول واقع نشود. و يکي ديگر از مشکلات اساسي فقدان زيرساختهاي سرويسهاي باز در سازمانها است. شما ميتوانيد نسخه کامل ويديو اين ارائه را در سايت شنبه مگ مشاهده کنيد.
سرمایهگذاری جسورانه شرکتی
مزیتها و چالشها برای شرکت اصلی
- توان کنترل استارتآپ و تاثیرگذاری استراتژیک
- مزیت اطلاعاتی برای تصمیمهای آینده
- چالش چابکی و مقیاسپذیری
- چالشگیر کردن بین تحقق اهداف استراتژیک شرکت و تحقق انتظارات مالی
مزیتها و چالشها برای استارتآپ
- دسترسی به بازار یا زیرساخت شرکت
- بهرهمندی از اعتبار و برند شرکت
- چالش قربانی شدن در صورت تغییر استراتژی شرکت
- چالش محدودیت در Pivot یا تغییر استراتژی رشد
مشارکت بدون سرمایهگذاری
مزیتها و چالشها برای شرکت اصلی
- صرفهجویی مالی
- امکان ایجاد رقابت میان استارتآپها
- کاهش ریسکهای ضدانحصار
- چالش کیفیت تیمها و وابستگی به شرایط کلی اکوسیستم
- چالش آمادگی زیرساخت محصولی
- چالش چابکی و انعطافپذیری
مزیتها و چالشها برای استارتآپ
- تداوم کنترل بنیانگذاران بر کسبوکار و آزادی عمل بیشتر
- دسترسی به بازار یا محصول شرکت اصلی
- چالش انفعال شرکت اصلی
- چالش تامین مالی و نقدینگی
- چالش کوتاهمدتنگری شرکت اصلی
استارت آپ استودیو و Spinoff
مزیتها و چالشها برای شرکت اصلی
- توان کنترل استارتآپ و تاثیرگذاری استراتژیک
- ایجاد جزیرههای استارت آپی در دل بوروکراسی شرکت
- تعیین تکلیف سریعتر ایدههای False Positive
- چالش سهلگیری بر استارت آپ Spinoff شده
- چالش گیر کردن بین تحقق اهداف استراتژیک شرکت و تحقق انتظارات مالی
مزیتها و چالشها برای استارتآپ
- رها شدن از محدودیتها و قید وبندهای شرکت مادر
- بهرهمندی از اعتبار و برند شرکت مادر
- چالش عادت به مدل کسب و کار قبلی و ترس از Disrupt کردن شرکت مادر
- چالش محدودیت در Pivot یا تغییر استراتژی رشد
درسهایی که من آموختم
تنها مسير نوآوري باز سرمايهگذاري نيست.
اگر زيرساخت محصول شما آمادگي ارائه سرويس به بيرون ندارد در نوآوري باز عجله نکنيد.
اگر فقط دنبال بازده مالي هستيد در يک VC شريک شويد CVC نزنيد.
به عنوان CVC وقتي روي يک استارتآپ سرمايهگذاري کنيد که کنترل مهم است کنترل وقتي مهم است که استارت آپ در حوزهاي کار ميکند که Core Business شماست يا حدس ميزنيد Core Business شما خواهدشد.
اگر قصد داريد با محصول موجود در بازار جديد کار کنيد به مشارکت هم فکر کنيد.
اگر قصد داريد با محصول جديد در بازار موجود کار کنيد به Spinoff هم فکر کنيد.
مطالب پیشنهادی : دلایل شکست cvc ها