برخی اعتقاد دارند که شتابدهندهها در ایران شکست خوردهاند و انتظارات را برآورده نکردهاند. سرمایهگذاران اشتیاق سابق برای سرمایهگذاری در این زمینه را ندارند و برخی از شتابدهندهها با یکدیگر ادغام شدهاند و دیگر نامی از آنها نیست. یکی از شتابدهندههایی که طی سالهای نخستین شکلگیری اکوسیستم استارتاپی ایران راهاندازی شد، شتابدهنده تریگآپ بود که در حال حاضر هم فعال است.
سیدحمیدرضا علوی، مدیرعامل تریگآپ معتقد است که آنها توانستهاند روند موفقی را طی کنند.
او همچنین در مورد شتابدهندههای شکستخورده میگوید که احتمالا به معنای واقعی کلمه شتابدهنده نبودهاند و پول و فضا و فشار دولتی و عدم توجه به کیفیت و تمرکز بر کمیت را دلیل شکستشان میداند. علوی میگوید که آنها در تریگآپ تاکنون 40تیم را شتابدهی کردهاند و مشخصا 19تیم را از بهمنماه سال98 تا بهمن ماه سال99، پذیرش اولیه کردهاند و با 8 تیم از این جمع، قرارداد شتابدهی بستهاند.
ضمن اینکه طبق تحقیقاتی که انجام دادهاند و نیازسنجیهایی که کردهاند، فرایند شتابدهی را از 6 ماه به 9 ماه افزایش دادهاند. همچنین یک برنامه پساشتابدهی دارند که به نوعی دور بعدی شتابدهی است که تا 300میلیون تومان سرمایه نقدی به تیمها تزریق میشود و این علاوه بر سرمایه دوره شتابدهی است.
در گفتوگو با مدیرعامل تریگآپ، از ادغام یا عدم ادغام تریگآپ در شناسا، دلایل شکست شتابدهندهها، روندهای جهانی در راهاندازی شتابدهنده، نقد عملکرد ارکان مختلف اکوسیستم – از ویسیها گرفته تا منتورها – تعریف تیم و ایده خوب، اینکه نسل بعدی بنیانگذاران استارتاپ جانسختی بچههای فعلی را ندارند و… صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
حین صحبت درباره سابقه کاریتان، اشاره کردید که از سال96 برای یکپارچگی حوزه نوآوری در گروه مالی، شتابدهنده تریگآپ به شرکت شناسا منتقل شد؛ این منتقلشدن همان ادغامشدن است؟
نه. در حقیقت تریگآپ یک شرکت حقوقی با هویت مستقل است که سهامدار آن فناپ بود و شرکت شناسا این شتابدهنده را به طور کامل خریداری کرده؛ بنابراین تریگآپ در شناسا ادغام نشده است. الان هم تریگآپ بهعنوان یک شتابدهنده به کارش ادامه میدهد و ماهیتش هیچ تغیيری نکرده و فقط مالکیت آن از فناپ به شناسا منتقل شده است.
میگویید که تریگآپ کماکان بهعنوان شتابدهنده فعالیت میکند؛ یک شتابدهنده روند کاری مشخصی دارد و طی فواصلی به لحاظ ورود و خروج استارتاپها، نتایج ملموسی را تجربه میکند. الان این روند در تریگآپ به چه صورت است و مشخصا بفرمایید که مثلا در مدت زمان بهمن98 تا بهمن ماه99، روی چه استارتاپهایی سرمایهگذاری کردهاید؟
برخی از شتابدهندهها سایکلبیس هستند؛ یعنی طی یک سایکل استارتاپ جذب میکنند و در پایان این سایکل که دوره شتابدهی تمام میشود، سایکل دیگری را شروع میکنند و استارتاپهای دیگری جذب میشوند. اما از ابتدای سال96 ما در تریگآپ دیگر سایکلبیس نیستیم و همیشه آمادگی لازم برای پذیرش تیمها در شتابدهنده را داریم. این کار برای ما دشوار و سخت است اما برای تیمها این روند تسهیل شده است.
در تریگآپ تاکنون برای 40تیم روند شتابدهی را داشتهایم. یک دفتر هم در شهر مشهد داریم که در دانشگاه فردوسی واقع شده و در آنجا هم کار شتابدهی را انجام میدهیم. در واقع ما 19 تیم را از بهمن ماه98 تا بهمن ماه99 پذیرش اولیه کردهایم و با 8 تیم از این جمع، قرارداد شتابدهی بستهایم. ضمن اینکه طبق تحقیقاتی که انجام دادهایم و نیازسنجیهایی که کردهایم، فرایند شتابدهی را از 6 ماه به 9 ماه افزایش دادهایم. همچنین یک برنامه پساشتابدهی داریم که به نوعی دور بعدی شتابدهی است که تا 300میلیون تومان سرمایه نقدی به تیمها تزریق میشود و این علاوه بر سرمایه دوره شتابدهی است.
گفتید که تاکنون تریگآپ روی 40 تیم فرایند شتابدهی را انجام داده و خدمات شتابدهی به آنها ارائه کرده است؛ از طرفی فرایند پساشتابدهی را هم دارید که رقم سرمایهگذاری بیشتری اختصاص میدهید. میزان سرمایهگذاری روی این 40 تیم به چه میزان بوده است؟
عدد سرمایهگذاری 2 جنبه دارد؛ یکی سرمایهگذاری نقدی و دیگری خدماتی است که به آنها ارائه میشود.
میزان سرمایهگذاری نقدی را بفرمایید.
ما طی سالهای قبل 25میلیون تومان برای فرایند شتابدهی پرداخت میکردیم؛ بعد این رقم به 40میلیون تومان رسید و از ابتدای سال99 این عدد به 50 میلیون افزایش پیدا کرده است. مهم این است که طبق آمار، این نکته اثبات شده که بیش از یکونیم برابر پولی که نقدا به تیمها میدهیم، هزینههای شتابدهی است که به آنها ارائه میکنیم؛ یعنی علاوه بر 50 میلیون تومان سرمایه نقدی، تا 100 میلیون تومان هم خدمات شتابدهی به آنها عرضه کردهایم.
تاکنون تیمی از شما سرمایه پساشتابدهی دریافت کرده؟
چندین تیم این رقم را دریافت کردهاند. حدود 4 تیم بین 100 تا 300 میلیون تومان در فرایند شتابدهی دریافت کردهاند.
تریگآپ جزو نخستین شتابدهندههایی بود که شکل گرفت. آن زمان آواتک شکل گرفته بود که در ادامه همراه با شزان در همآوا ادغام شد. خودشان هم این ادغام را اعلام کردند. با ادغام آواتک و شزان در همآوا، انگار که بحث شتابدهی با آن فرایند سابق به نوعی شکست خورد. بعد از آن این تلقی ایجاد شد که به طور کلی مبحث شتابدهندهها در ایران یک مبحث شکستخورده است؛ شما میگویید که تریگآپ در شناسا ادغام نشده و هویت مستقل خود را دارد. همچنان تیمهایی وارد آن شده و از آن خارج میشوند یا اگزیت میکنند. حتی فرایند پساشتابدهی را هم راهاندازی کردهاید؛ یعنی خودتان را موفق میدانید یا حداقل جزو شکستخوردهها به حساب نمیآورید. دلیل کناررفتن امثال آواتک را چه میدانید و شما برای اینکه موفق باشید، چه کردهاید؟
اول باید به این نکته اشاره کنم که من جزو آن دسته از افرادی هستم که بحث شتابدهی در ایران را یک بحث شکستخورده نمیدانم. دلایل من هم برمیگردد به عملکرد خودمان. اما در مورد دیگر مواردی که در این سوال مطرح کردید، باید بگویم که آواتک، آواگیمز و شزان در هم ادغام شدند و همآوا تشکیل شد. اما ما تنها یک شتابدهنده بودیم و صرفا مالکیت سهام آن از فناپ به شناسا آمد. پس ادغام در شتابدهنده یا شتابدهندههای دیگری در مورد تریگآپ رخ نداده است.
همچنین باید به چند نکته اشاره کنم؛ بچههای آواتک قول و قراری را با معاونت علمی ریاست جمهوری داشتند که 100 رویداد برگزار کنند و 100 استارتاپ ایجاد شود و… ما هیچگاه از این برنامهها نداشتیم. ما روی کیفیت تاکید داشتیم و نه روی کمّیت. بنابراین چنین قراردادهایی را هم با معاونت علمی نبستیم. این نکته بسیار مهمی است که تفاوت ما با امثال آواتک را نشان میدهد. ما دائما به فکر بهبود فرایندها، سرویسها، توجه به ترندهای روز، نیازهای تیمها و شکلگیری تیمهای جدید بودیم و دائما خودمان را در معرض رشد قرار دادیم. همین بحث سایکلبیس نبودن فرایند خیلی سنگینی است که هر شتابدهندهای زیر بار آن نمیرود، اما ما این کار را کردهایم.
گفتید که بحث شتابدهی در ایران را شکستخورده نمیدانید و دلیلتان هم برمیگردد به عملکردتان در تریگآپ؛ ولی عملکرد مثبت یک مجموعه، اصل قضیه را عوض نمیکند؛ یعنی نمیتواند دلیلی بر موفقیت کل یک فرایند به نام شتابدهندگی در ایران باشد.
من اعتقاد دارم که شتابدهندهها صرفا یک بخش از اکوسیستم استارتاپی هستند. بنابراین اگر ناموفق عمل کرده باشند، به خاطر ماهیت شتابدهندهبودنشان نیست بلکه عوامل متعددی موجب این امر شدهاند. میتوانیم دوي امدادی را مثال بزنیم که موفقیت در گرو همکاری بهموقع همه ارکان است.
عملکرد خود شتابدهندهها قابل دفاع است؟
در این زمینه باید به نحوه شکلگیری شتابدهندهها در ایران بپردازیم؛ دستهای از شتابدهندهها با حمایت دولت یعنی با پول و فضای دولتی شکل گرفتند و منویات حاکمیت را جلو بردند و سرنوشتشان مشخص است و الان نامی از آنها نیست. نمونه بارزش هم آواتک است. دولت میخواست کمک کند تا این فضا شکل بگیرد اما در تعریف این فضا و در شکلگیری آن و نوع کیپیآی که در نظر گرفتند، پاسخ نداد چون کیپیآی کمّی چیدند و نه کیفی. آنها عدد تعیین کردند؛ یعنی 100 رویداد و 100 استارتاپ و… اما ما وارد چنین قراردادی با دولت نشدیم. ما فضای خالی داشتیم اما فقط با تیمهای باکیفیت آن را پُر کردیم.
طبق آخرین اخباری که من دارم، الان 180 درخواست مجوز شتابدهی وجود دارد و 60 شتابدهنده در اکوسیستم استارتاپی ایران داریم! اما ما حتی نامشان را هم نمیدانیم. این امر نشان میدهد که حاکمیت در این زمینه شوآف کرده و کیفیت از بین رفته است. البته الان رویهها تا حدودی اصلاح شده است؛ یعنی مجوز شتابدهنده میدهند اما آنها را تایید 100 درصدی نمیکنند. خود ما هم الان زیر نظر معاونت علمی کارهایی را پیش میبریم اما نه به این صورت که اعدادی تعیین شوند که حتما باید به آنها برسیم. الان من از نبودن اسم آواتک ناراحت هستم. همچنین نبودن شزان ناراحتم میکند. شزان با مشارکت مستقیم معاونت علمی شکل گرفت و الان وجود ندارد.
بهنظر میرسد که شما با حضور دولت در امر شتابدهی یا راهاندازی شتابدهنده موافقید اما نحوه حضورش را درست نمیدانید.
بله. زمان حضور خوب بود اما نحوه حضور خوب نبود، چون آن شتابدهندههایی که با حمایت مستقیم دولت ایجاد شدند و کمیت را سرلوحه کارشان قرار دادند، در نهایت از بین رفتند.
الان در تریگآپ، چند تیم اگزیتکرده دارید؟
از 40 تیم واردشده به تریگآپ، در حال حاضر 20 تیم زنده هستند؛ یعنی اگزیت کردهاند و در حال فعالیتند. از بین این 20 تیم، 14 تیم سرمایه جذب کردهاند. بقیه هم جذب سرمایه نکردهاند ولی در حال کار هستند.
به چند نمونه از کسبوکارهای زنده تریگآپ اشاره کنید.
مثلا میتوانم به لینکاپ اشاره کنم که شتابدهی شده و الان یک شرکت است که در حوزه صادرات کار میکند. ابر آروان را داشتیم، تریدیفست و… که فروشهای بالای چندین میلیارد توماني در سال دارند. فناسا که قاشقی برای بیماران دارای لرزش دست مانند پارکینسونیهاست. استارتاپ سهامیباش هم جذب سرمایه کرده است. همچنین استارتاپی چون آسانیسم را داریم که یک سال به صورت بوتاسترپ کار کرده و حدود 4 میلیارد تومان هم فروش داشته و الان در شرف جذب سرمایه قرار دارد.
آنچه تاکنون اتفاق افتاده، این است که سرمایهگذارانی از بخش خصوصی هم در کنار شتابدهندهها حضور داشتند، اما بعد از اینکه تیمهای موفق زیادی در بخش خروجی شتابدهندهها قرار نگرفت، انگار آن دسته از سرمایهگذاران دچار سرخوردگی شدند. به نظر شما چه اشکالی در روند بیزینسمدل شتابدهندهها وجود دارد؟
شتابدهندهها باید تیمهایی را که ارزش واقعی دارند، تربیت کنند. یکی از مشکلاتی که در مورد تیمهای حاضر در شتابدهندهها وجود داشت این بود که حباب ارزشگذاری ایجاد میکردند و سرمایهگذاران هم از این امر سرخورده شدند. چون اغلب ارزشگذاریها غیرواقعی و حبابدار بود. به این دلیل که تیمها از شتابدهندهها بیرون میآمدند و دیگر تاریخچهای از فعالیتها و کارهایی که کرده بودند در اختیار دیگران نبود و نیست که بتوان بر اساس آنها ارزشگذاری واقعی انجام داد.
ما سعی کردیم به تیمها یاد بدهیم که اورولیو موجب از بین رفتنشان میشود. همین امر موجب شد تا تیمهای ما ارزش واقعی ایجاد کنند و تعداد زیادی از آنها توانستند جذب سرمایه داشته باشند.
سرمایهگذار وقتی در حوزه استارتاپی سرمایهگذاری میکند، باید این نکته را بداند که اینجا بازار مسکن یا بازار سکه و طلا نیست. من از تجربیات واقعی خودم به شما میگویم که مثلا در مواجهه با سرمایهگذار به او گفتهام که باید پولش را بگذارد و برود و 7 سال دیگر بیاید. چنین سرمایهگذاری با تعجب به من نگاه کرده چون تجربه سرمایهگذاری در چنین حوزهای را نداشته است.
پاسخ من به چنین سرمایهگذاری این بوده که من روی 100 تیم سرمایهگذاری میکنم و تنها 10 تیم احتمالا موفق میشوند و این آمار سیلیکونولی است و چون من در سیلیکونولی نیستم، شاید پولت به طور کامل بسوزد. خود ما چنین روندی را با سرمایهگذارمان طی کردیم. امروز هم که در حال صحبت هستم، ارزششان روی کاغذ مثبت است و وقتی به پورتفوی تریگآپ نگاه میکنم، میبینم که ارزش مثبتی داریم و هنوز 7 سال هم نشده است. سرمایهگذار بایدها و نبایدهای این حوزه را باید بداند. بهعنوان مثال، در آخرین دمودی که سال گذشته برگزار کردیم، 4 تیم ما از بیرون از مجموعه سرمایه جذب کردند. بنابراین سرمایهگذار باید بداند که روی چه حوزهای سرمایهگذاری میکند.
تجارب زیادی از شکست بحث شتابدهی در اکوسیستم استارتاپی ایران وجود دارد و تعداد شتابدهندههای شکستخورده از موفقها بیشتر است؛ تا کجا میشود به سرمایهگذاران بگوییم که بیایید و پول بیاورید و 7 سال هم صبر کنید و آن زمان هم شاید چیزی نداشته باشیم به شما عرضه کنیم؟ چقدر میتوان از این دست سرمایهگذاران در کشوری که بازار مسکن و طلا و سکه دارد، پیدا کرد؟ آیا نباید مدل شتابدهی بهتر و جذابتر شود تا بتوان پول این سرمایهگذاران را به این حوزه آورد؟
از این دست سرمایهگذاران خیلی کم پیدا میشود و بهسختی میتوان آنها را به حضور در این حوزه و صبر چندساله راضی کرد. من سوالم این است که آیا آنهایی که شکل گرفتند و بعد شکست خوردند، واقعا شتابدهنده بودند؟ آیا با فرایند شتابدهی آشنا بودند؟ آیا سرمایهگذارانشان این حوزه را میشناختند و صبر لازم را داشتند؟ به نظر من آنهایی که شکست خوردند، به معنای واقعی کلمه شتابدهنده نبودند و با مباحث شتابدهی آشنایی نداشتند.
تجربه شتابدهی در سطح جهان نشان میدهد که وقتی شتابدهندهها راهاندازی میشوند، بعد از مدتی، مثلا بین 2 تا 3 سال، دولت هم وارد میدان شده و به این شتابدهندهها کمک مالی میکند که بتوانند به کارشان ادامه بدهند. در ایران اما شاهد مدلی هستیم که دولت خودش شتابدهنده راهاندازی میکند؛ این نوع شتابدهندهها هم شکست خوردند و از میدان بیرون رفتند. پس چاره کار چیست؟
پاسخی که میخواهم بدهم، حرفی علمی است و دنیا هم به همین سمت رفته و آن کورپریت اکسلریتور است. این اصطلاح جدیدی نیست و قبلا هم وجود داشته اما از حدود سال2016 به این سو، این حرکت در سطح جهان آغاز شده و مسیر شتابدهی به سمت تخصصیشدن حرکت کرده است؛ یعنی شتابدهندههای تخصصی برای کار روی حوزههای خاص شکل گرفتهاند. اما کورپریت اکسلریتور چیست؟ این اصطلاح به این معنی است که یک کمپانی بزرگ که در اقتصاد نقش و جایگاه پررنگی دارد و بازار را میشناسد و خودش هم بازار دارد و نیازها را هم میداند و با چالشها هم آشناست، در کنار شتابدهنده قرار بگیرد و به روش اپناینوویشن روی شتابدهنده سرمایهگذاری میکند و از شتابدهنده میخواهد که مثلا روی فلان حوزه خاص کار کرده و استارتاپها را جذب کند.
بعد، خود آن کمپانی بزرگ میداند که آن استارتاپ کوچکی را که وارد شتابدهنده شده و کمی رشد کرده، چگونه وارد بازار کند. ما الان در ایران یک تابو داریم که این اماندای اتفاق نمیافتد؛ اماندای یعنی اینکه یک شرکت کوچک در کنار یک شرکت بزرگ قرار بگیرد و شرکت بزرگ آن را خریداری کند. اما در ایران به اماندای به چشم تابو نگاه میشود. در حالی که این نگاه، یک نگاه حرفهای است و در سطح جهان هم این روش را در پیش گرفتهاند و موفق شدهاند. اما در ایران بهویژه تیمهای استارتاپی چنین پیشنهادی را توهین به خودشان میدانند. درحالیکه راه موفقیتشان همین است.
هزینههای راهاندازی یک شتابدهنده هم هزینههای سنگینی است و سرمایه زیادی لازم است. ما زمانی، با دلار هزار تا 3 هزار تومانی هزینههای راهاندازی یک شتابدهنده را محاسبه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر شرکتی گردش مالیاش زیر 700 میلیارد تومان در سال باشد، نباید وارد حوزه شتابدهی شود.
الان شتابدهندهای مانند وایکامبینیتور هم با کورپریتها قرار دارند. درست است که خودش یک شتابدهنده عمومی است اما برای یک شرکت بزرگ خاص هم تیمهایی را شتابدهی میکند. این مدل کار میکند و در کل دنیا هم کار کرده و در ایران هم اگر انجام بشود، جواب خواهد داد. بهشرطی که استارتاپها بدانند که باید در کنار کمپانیهای بزرگ کار کنند و قرار است که در آینده توسط آن کمپانی بزرگ بلعیده شده و در آن ادغام شوند. اما بالاخره درصدی از سهام برای استارتاپها و صاحبان استارتاپها باقی میماند یا در درآمد شریک میشوند. در هر صورت آنها میتوانند با قرارگرفتن در کنار یک کمپانی بزرگ، حیات خود را تضمین کنند.
مدل فعلی شتابدهندهها در ایران که یک استارتاپ را در ساختار خود میپذیرند، درصدی از سهامشان را میگیرند و منتظر مینشینند تا آن استارتاپ رشد کند و سهمشان بزرگتر شود، دیگر جواب نمیدهد.
چه زمینه و شرایطی لازم است که سرمایهگذارهای بزرگ به صورت گسترده به سمت اکوسیستم استارتاپی بیایند و در کنار استارتاپها قرار بگیرند؟
چه زمینه و شرایطی لازم است که سرمایهگذارهای بزرگ به صورت گسترده به سمت اکوسیستم استارتاپی بیایند و در کنار استارتاپها قرار بگیرند؟
اتفاقات خوبی تاکنون از سمت بخش خصوصی رخ داده، اما با توجه به فضای کنونی اکوسیستم استارتاپی، این میزان کافی نیست. از طرفی کمپانیهای بزرگ ایرانی، دولتی هستند و به همین دلیل است که اقتصاد ما یک اقتصاد دولتی است. در اقتصاد دولتی هم نوآوری جایی ندارد که بخواهند در حوزه نوآوری سرمایهگذاری کنند. در حال حاضر هم به خاطر تحریم و مسائل دیگر است که بعضا کمپانیهایی چون خودروسازها به سمت شرکتهای دانشبنیان آمدهاند تا بتوانند از خدمات و محصولاتشان استفاده کنند. در واقع چون گیر کردهاند و از روی ناچاری به سمت اکوسیستم دانشبنیان آمدهاند. اما در بخش خصوصی شرکتهای بزرگی داریم که به سمت نوآوری گرایش دارند اما خیلی آرامآرام به این سمت آمدهاند، چون ریسک آمدن به سمت اکوسیستم نوآوری بالاست و آنها میدانند که پولشان در درازمدت ممکن است برگردد یا اصلا برنگردد و به همین دلیل خیلی آهسته به این سمت میآیند. برخی از این کمپانیهای بزرگ در حال حاضر در حال راهاندازی شتابدهندههای تخصصی خود هستند اما فقط دغدغهای که الان من درباره آنها دارم این است که علم و دانش شتابدهی را ندارند.
چه اگر دانش شتابدهی را نداشته باشند احتمالا باز هم شاهد افزایش نرخ شکست شتابدهندهها باشیم، حتی آنهایی که توسط کمپانیهای بزرگ بخش خصوصی تاسیس میشوند. بنابراین باز هم انتظاری که از شتابدهی میرود، برآورده نخواهد شد؛ چه زمینه و سیستمی باید چیده شود که اگر این کمپانیها آمدند، شکست نخورند و دلسرد نشوند؟
این اتفاق الان به این صورت در حال رخ دادن است که معاونت علمی راهحلی در نظر گرفته که در ظاهر خوب است و باطن آن هم باید بهتر شود و عناصر و المانهای آن با دقت بیشتری چیده شود. حرف معاونت این است که یک نهاد علمی که مورد تایید خود معاونت هم باشد، باید در کنار کمپانیهای بزرگ قرار بگیرد تا دانش مورد نیاز برای راهاندازی و هدایت یک شتابدهنده را به آنها اضافه کند.
منِ نوعی الان درخواستهایي به سمتم وجود دارد که میگویند میخواهیم در فلان حوزه شتابدهنده راهاندازی کنیم اما آیا در عمل میپذیرند که به دانش من تکیه کنند یا در ادامه و در روند کار، مداخله خواهند کرد؟ این مسئله مهمی است که اگر به دقت و با سختگیری مدنظر قرار نگیرد، باز هم روند شتابدهی را با مشکلات زیادی مواجه خواهد کرد و عملا نتایج دلخواه بهدست نخواهد آمد.
آنچه الان معاونت علمی در نظر گرفته، اجازه میدهد که شرکت بزرگ کاملا مدیریت بکند و منِ شتابدهنده کاملا ساکت بنشینم؛ یعنی آنچه فعلا در معاونت علمی به عنوان راهکار دیده شده این مشکل را دارد که به شرکت سرمایهگذار این اجازه را میدهد که در روند کار دخالت کامل داشته باشد. مگر اینکه خود آن شرکت این روحیه را داشته باشد که به همکار صاحب دانشاش بگوید که من کنار مینشینم چون بلد نیستم و تو کار را مدیریت کن. اما احتمالا بیشتر با این مسئله مواجه خواهیم بود که شرکت بزرگ کار را مال خودش خواهد دانست و به شرکت صاحب دانش به چشم صاحب 10 درصد سهام نگاه میکند؛ یعنی الان نحوه مشارکت و آوردههای دوطرف و نقش دوطرف شفاف نیست. من این دغدغه را دارم که باز هم روند شتابدهی بد شکل بگیرد و نتیجه لازم به دست نیاید.
تا اینجای صحبتهایمان در مورد یکی از ارکان اکوسیستم استارتاپی ایران یعنی شتابدهندهها صحبت کردیم که بعضا روندی همراه با اشتباه را طی کردهاند و نتایج لازم به دست نیامده است. حالا میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا سایر اجزای اکوسیستم استارتاپی ایران زنده هستند و این اکوسیستم نفس میکشد؟
اکوسیستم زنده است اما نمیدود. شاید بهتر است بگوییم که اکوسیستم به حیات نباتی دچار شده؛ یعنی زنده است اما کارایی اندکی دارد. بهنظر من اکوسیستم ما بچهای است که آن نشاط و پویایی را که قرار بوده داشته باشد، الان ندارد. انگار به اصطلاح یک چیزیاش است. درست مانند کودکی که کز کرده و گوشهای نشسته و تحرکی ندارد.
مشکل چیست و به قول شما چه چیزیش است؟ چرا اکوسیستم استارتاپی ایران نشاط لازم را ندارد؟
این اتفاق به دلایل مختلفی رخ داده است؛ برخی از این دلایل به نقاط ضعف درونی اکوسیستم برمیگردد و برخی هم مربوط به تهدیدهای بیرونی است. مثلا کرونا آسیبهای وحشتناکی به اکوسیستم و اقتصاد و امید جامعه وارد کرده است. از طرفی تحریم و وضعیت اقتصادی فعلی کشور، آسیبهای بزرگی ایجاد کرد.
الان در تیمهای استارتاپی افراد توانمندی وجود دارند که اغلب آنها بنا را بر رفتن نهادهاند؛ یعنی اصلا کسی به فکر ماندن نیست. در حالیکه یک استارتاپ قرار است بماند و چیزی را خلق کرده و بسازد. اما وقتی بنای بچههای توانمند و بااستعداد بر رفتن است، اکوسیستم هم با چالش بزرگ منابع انسانی مواجه میشود. در حال حاضر، رفتن از ایران به یک اپیدمی آسیبزننده تبدیل شده است.
قوانین و مقررات موجود در ارتباط با کسبوکارهای استارتاپی هم بیشتر بر سر استارتاپها میزند و در اجرا هم بیشتر سلیقهای عمل میشود. کسبوکارها همین که کمی رشد میکنند، با قوانین متعددی مواجه میشوند که مانع رشدشان است.
در اکوسیستم چه مشکلاتی وجود دارد؟
وقتی قرار است یک اکوسیستم شکل بگیرد، یعنی المانها به درستی در کنار هم کار بکنند.
چه المانهایی؟
یک: دانشگاه. الان اثرگذاری دانشگاه در فضای اکوسیستم استارتاپی ایران به نوعی تعطیل است و نتوانسته نقش خودش را ایفا کند. اغلب به این صورت فکر کردهاند که در دل خود شتابدهنده راهاندازی کنند چون فکر میکردهاند که در این زمینه سودآوری وجود دارد و تصورشان این بوده که میتوانند از این حوزه تامین نقدینگی بکنند. این بزرگترین اشتباه دانشگاهها بوده است. اکوسیستم آموزشی ما از دبستان تا دانشگاه، دچار آسیب است. این سیستم آموزشی، خلاقیت را در بچهها بهطور کلی نابود میکند. در سطح جهان هم دانشگاهها بعضا نتوانستهاند نقششان را بهخوبی ایفا کنند اما در ایران درجه این نتوانستن بهطرز وحشتناکی بالاست.
در دانشگاهها چیزی به نام تیمورکینگ، روابط و… که المانهای اصلی تیمهای استارتاپی هستند، به بچهها آموزش داده نمیشود. علت شکست استارتاپها حتی در سطح جهان هم همین مسئله نبود دانش کار تیمی است. در دانشگاهها روی چنین مهارتهای نرمی کاری صورت نمیگیرد. شتابدهندهها را هم که وضعیتشان را تحلیل کردیم. الان دعوا بر سر این است که زنده هستند، شکست خوردهاند یا اشتباهی بودهاند یا… حرف من این است که الان اکوسیستم با سِرُم زنده است اما نباید تیر خلاص را به آن بزنیم. پس زندگی نباتی کنونی اکوسیستم نباید تیر نهایی بخورد.
بعد باید در مورد ویسیها و بحث حضور در بورس صحبت کنیم. در یک بازه زمانی بحث بورس داغ شد و استارتاپها هم قصد ورود به بورس را داشتند. از طرفی میبینیم که وضعیت شرکتهای بزرگ حاضر در بورس با نماد قرمز مشخص شده است. حالا یک استارتاپ در چنین شرایطی حضورش در بورس چقدر میتواند با موفقیت همراه باشد؟ و چه کسی برای خرید سهام استارتاپها اقدام میکند؟
ویسیها هم اوضاع خوبی ندارند. تعدادی ویسی داریم که معلوم نیست چکسایزشان چقدر است و روی چه استارتاپهایی سرمایهگذاری کردهاند. آیا ویسیهایی داریم که بتوانند 100 یا 200 میلیارد تومان روی کسبوکارها سرمایهگذاری کنند؟ احتمالا پاسخ منفی است. آیا در اکوسیستم، استارتاپی نداریم که به این میزان سرمایه نیاز داشته باشد؟ حتما داریم، اما چنین ویسیهایی با این حجم از سرمایه یا نداریم یا خیلی کم داریم. بنابراین میبینیم که این اکوسیستم برخی از المانهایش اصلا شکل نگرفتهاند و برخی از المانها عملکرد درستی ندارند. اکوسیستم اوضاع وخیمی دارد و باید این حقیقت را بپذیریم.
از طرفی چندین سال از اکوسیستم تعریف و تمجید کردهایم و توقعات را از آن بالا بردهایم و خیلی آن را بزک و شیک کردهایم اما چون المانها و ابزارهای مورد نیازش را تهیه نکردهایم، به نفسنفس افتاده است. البته اتفاقات خوب هم داشتیم اما به اندازه انتظارات، اتفاقهای خوبی نیفتاده است.
اشکالات در کار شتابدهنده، نبود سرمایه و… از جمله مشکلات اکوسیستم بوده طی یکی دو سال اخیر. حالا این سوال مطرح است که تیم خوب و ایدههای خوب چقدر داریم؟ در این زمینه با کمبود مواجه هستیم؟ تجربه شما به عنوان مدیر یک شتابدهنده چه میگوید؟
ورودیهای شتابدهندهها طی یکی دو سال اخیر به شدت کاهش یافته است؛ یعنی به لحاظ کمّی با کاهش مواجه بودهایم. ضمن اینکه کیفیت تیمها هم بهشدت کم شده چون اغلب بچههای بااستعداد در حال مهاجرت از ایران هستند. ضمن اینکه ایده خوب هم کم شده است. زمانی ما فراخوان میدادیم و مثلا 500 تیم میآمدند اما الان که فراخوان میدهیم نهایتا 100 تیم ثبتنام میکنند. تازه این وضعیت ماست که کسبوکارهای موفقی داشتهایم. حالا شما وضعیت سایر شتابدهندههایی که خروجی موفق هم نداشتهاند را برآورد کنید.
ایدههایی که به سمت شما میآید چگونه است و چقدر نو و جدید و ناب هستند یا چقدر تکراریاند؟
ایدهها بیشتر تکراری است و ایده ناب کمتر وجود دارد. در اکوسیستم ایران، ایدههای زیادی از کسبوکارهای خارجی کپی شده و برخی موفق هم بودهاند. اما اینکه ایدههای کپی ایدههای کسبوکارهای داخلی را هم میبینیم، اتفاق خوشایندی نیست. یا مثلا برخی از شهرستانها ایدههای کسبوکارهای مستقر در تهران را کپی میکنند! البته گاهی و بعضا بهندرت، تیمها و ایدههای خوبی هم میبینيم. به همین دلیل من هنوز ناامید نیستم.
تعریف شما از تیم خوب و ایده خوب چيست؟
تیمی که قبلا با هم کار کردهاند و شناختی از همدیگر دارند. اگر هر کدام جداگانه یا با همدیگر کسبوکاری را راهاندازی کردهاند، حتی اگر شکست هم خورده باشند، تیم خوبی هستند. ضمن اینکه از دیگر مشخصات یک تیم خوب، آموزشپذیری و هدایتپذیری یا به اصطلاح کوچابلبودن آنهاست. ایده خوب هم باید براساس یک نیاز مشخص در بازار شکل گرفته باشد.
در شهرهای مختلف ایران شتابدهندههایی در حال راهاندازی است، آیا به همان اندازه منتور هم داریم؟ یعنی به تعدادی که شتابدهنده راهاندازی میکنیم، افراد شتابده وجود دارد؟
منتور خیلی نداریم. من سال1387 شرکت خودم را راهاندازی کردم. پس با مسیر راهاندازی کسبوکار، حقوق دادن، اجاره دادن، عضو هیات مدیره بودن و… آشنا هستم. یکی از آفتهای این اکوسیستم این است که همه منتور هستند. بیآنکه تجربهای داشته باشند. ما در بحث منتورینگ با آفت مواجه هستیم و این حوزه را هم سختگیرانه اصلاح نکردهایم. ما خودمان از افراد صاحب تجربه و دارای سابقه کسبوکاری که در فناپ حضور داشتهاند و روابطی که در شناسا داریم، استفاده کردهایم.
الان هم در اکوسیستم به اندازه کافی منتور نداریم. از طرفی افرادی که قرار است شتابدهنده را اداره بکنند، باید تجربه داشته باشند. در این زمینه هم با فقر منابع انسانی مواجه هستیم. بعضا معاونت علمی در همکاری با امثال کیمیاکالج سعی کرده این خلأها را پوشش بدهد اما اینها خیلی کم است. در تهران بحث منتورینگ از شهرستانها بهتر است اما اگر در شهرستانها شتابدهنده راهاندازی میکنیم باید به این مسئله هم فکر کنیم که چه کسانی با چه تجربهای قرار است آنجا را اداره بکنند و چه کسانی قرار است خدمات منتورینگ بدهند، چون منتورینگ با روخوانی کتاب رخ نمیدهد.
چه پیشنهادهایی برای شتابدهندهها و ویسیها جهت خدمات منتورینگ دارید؟
پیشنهاد من برای شتابدهندهها و ویسیها این است که روی تعامل اعضای تیم با همدیگر وقت و انرژی صرف کنند. در این زمینه بهشدت با کمبود مواجه هستیم و در نهایت همین کمبود به فروپاشی تیمها منجر میشود. هر تیم به آدمی نیاز دارد که کار را با چنگ و دندان رو به جلو ببرد. باید افرادی باشند که چنین روحیهای دارند. این افراد باید در شتابدهندهها و در کنار تیمها قرار بگیرند و رفتهرفته به عضوی از آن تیمها تبدیل شوند. چنین نقشی، نقش راهبر تیم است. اگر منتورینگ را امری تخصصی بدانیم، راهبر مثل یک پزشک عمومی است که پرونده سلامت تیمها را در دست دارد و بعد از چکاپ تیمها، مشکلات را به منتورهای تخصصی ارجاع میدهد. بهویژه در لایههای اولیه شتابدهی، پس از شتابدهی و ویسیهای ارلیاستیج این امر خیلی مهم است که این مهارتهای نرم را به بچههای تیمها آموزش بدهند. تابآوری نکته دیگری است که باید به بچهها آموزش داده شود. الان خیلی از بچهها قدرت تابآوری ندارند. وقتی به زمین میخورند، بلند نمیشوند یا اصلا بلد نیستند که چگونه بلند شوند. از این رو، باید نگران نسل بعدی استارتاپها باشیم؛ یعنی نسل افرادی که جانسختی بچههای فعلی را هم ندارند. در آن صورت اکوسیستم با مشکلات بسیار جدیتری مواجه خواهد شد.
سیدحمیدرضا علوی مدیرعامل شتابدهنده تریگآپ
میگوید قبول ندارد که بحث شتابدهی در اکوسیستم استارتاپی ایران شکست خورده است. بلکه اگر شتابدهندهای هم از میدان بازی کنار رفته، احتمالا به این دلیل بوده که از ابتدا براساس اصول درستی راهاندازی نشده و شاید نتوان نام همه آن مراکزی را که با نام شتابدهنده میشناسیم، شتابدهنده گذاشت. سیدحمیدرضا علوی، مدیرعامل تریگآپ است و در این گزارش کوتاه، با او بیشتر آشنا میشویم و برخی از نقطهنظراتش در مورد شتابدهنده و بحث شتابدهی را میخوانیم.
بسیار پرانرژی صحبت میکند و بهخاطر تجاربی که دارد، نظرات کارشناسی ارائه میدهد. تجاربش موجب شده تا از بحث شتابدهی در معنای درست و اصولی آن بهشدت دفاع کند. ضمن اینکه روندهای جدید جهانی در زمینه شتابدهی را مثال میزند و معتقد است که پروژههای شتابدهی باید به سمت کورپریت اکسلریتر حرکت کنند؛ یعنی شتابدهندههای تخصصی در کنار کمپانیهای بزرگ اقتصادی شکل بگیرند.
میگوید اگر شتابدهی شکست خورده پس چرا کسبوکاری مثل تریگآپ کماکان در حال ارائه خدمات به تیمها و بچههای صاحب ایده است. علوی، مدیرعامل تریگآپ، روند کاری در این شتابدهنده را روندی اصولی میداند که هیچگاه وارد قراردادهایی با بخشهای دولتی نشده که زیر فشار آن قراردادها کیفیت را رها کند و به دنبال کمیت برود. او دلیل کناررفتن یا ادغامشدن برخی شتابدهندهها را پولهای دولتی و امکانات دولتی و در نتیجه فشارهای دولتی میداند.
از مدیریت پروژههای بزرگ تا راهاندازی تریگآپ
متولد شهریورماه سال1360 در شهر اصفهان است. لیسانس و فوقلیسانس در رشته صنایع تحصیلکرده و از سال83 بهصورت رسمی مشغول به کار بوده است.
در ابتدا در یک کارخانه که تجهیزات کارخانهای میساخته مدیر پروژه بوده است. بعد از آن در سال1384 برای خدمت سربازی به تهران میآید. همزمان با خدمت سربازی در شرکتی جهت مشاوره مدیریتی استخدام میشود. در این شرکت بحث مشاوره مدیریت استراتژیک با شرکتهای بزرگی چون شستا و شرکتهای زیرمجموعه آن، پلیاکریل، سیمان سپاهان و… را پیش میبردهاند.
تا سال1390 در این شرکت مشغول به کار بوده و بعد از آن به بخش معاونت اقتصادی سازمان تامین اجتماعی میرود و در آنجا بهعنوان مشاور و کارهای توسعه زیرساخت و استراتژی را برای شرکتهای زیرمجموعه شستا مثل هلدینگ خانهسازی، بانک رفاه و… انجام میداده و در واقع مسئول این حوزه در معاونت اقتصادی سازمان تامین اجتماعی بوده است.
سالی که فناپ آمدم
سال92 به شرکت فناپ آمده است برای انجام کارهای استراتژی و… از ابتدای سال93 از او میخواهند که زمینههای لازم را برای راهاندازی مرکز نوآوری فناپ ایجاد کند و به اتفاق آقای نقیپور این مرکز را راهاندازی میکنند. سپس شتابدهنده تریگآپ را ایجاد میکنند و در ادامه کافه آیتی راهاندازی میشود. همچنین پلتفرمهای سرمایهگذاری جمعی ایجاد میکنند.
علوی معتقد است که تریگآپ در شناسا ادغام نشده بلکه سهام آن بهطور کامل توسط شناسا از فناپ خریداری شده است. در این زمینه میگوید: از سال96 برای یکپارچگی حوزه نوآوری در گروه مالی، شتابدهنده تریگآپ به شرکت شناسا منتقل شد و الان مدیر شتابدهنده تریگآپ و معاون رشد شتابدهی شرکت شناسا هستم. از آنجایی که شرکت شناسا روی دو شتابدهنده دیگر هم سرمایهگذاری کرده است، آنها هم ذیل این معاونت اداره میشوند.
1 Comment