کار فرهنگی هم می‌کنیم

گفت‌وگو با بهرنگ کیائیان و پوریا عالمی، بنیانگذاران رادیوگوشه

0

تفکراتی هست که آنها را «فکرهای ترافیکی» می‌خوانم. با وجود نزدیک به یک دهه زندگی در تهران، هنوز دو چیز هست که برایم عادی نشده‌اند؛ یکی ترافیک است و دیگری بارش برف. برف که خب با خوشحالی و شگفتی همراه است، اما ترافیک… برای همین هم، بسیار به این نشخوارهای فکری نیاز است برای گذران زندگی روزانه. زمان تقریبا زیادی میان انجام این گفت‌وگو و انتشار آن گذشت. اما این دست معاشرت‌ها، کیفیتی در خود دارند که برای مدت‌ها می‌تواند ذهنت را به خود مشغول کنند. می‌توان به خوبی دید که هدف رادیوگوشه از محصولاتش، ارائه کتاب‌های صوتی هم همین است؛ قابل تحمل‌کردن لحظاتی از زندگی که هیچ کاری با آنها نمی‌توان کرد. هستند و ناگزیر به آنها هستیم، اما با شنیدن یک کتاب صوتی، می‌توان کمی با آن کنار آمد.

بنیانگذاران رادیوگوشه

بهرنگ کیائیان: من بهرنگ کیائیان هستم. حدود ۱۵سال است که مسئول بخش انتشارات نشر چشمه بخش تولید هستم. کار ما یک کار خانوادگی است و تمرکز من بیشتر روی تولید کتاب بوده است. از سه‌سال‌و‌نیم پیش برحسب نیازهایی که احساس کردیم، با دوستم پوریا، رادیوگوشه را راه انداختیم.

پوریا عالمی: من هم پوریا عالمی هستم، دوست بهرنگ!

ایده رادیو از کجا شکل گرفت و چند وقت است که کار می‌کنید؟

کیائیان: ابتدا براساس نیاز و انتقادی که به شکل بازار تولید کتاب‌های صوتی داشتیم، این ایده شکل گرفت. اینکه تولیدکننده‌های کتاب صوتی مانند هر کار استارتاپی و بر اساس تکنولوژی، یک‌باره چند نفر با هم شروع کردند و برای اینکه از همدیگر سبقت بگیرند، خیلی سعی کردند فروش‌محور و براساس ارزیابی‌هایی که بازار کتاب کاغذی را می‌کردند، کتاب تولید کنند. معیار آنها پرفروش‌بودن کتاب در بازار کاغذی بود و هیچ‌کدام هنوز هم به ناشر کتاب صوتی تبدیل نشده‌اند.

الان نمی‌توانیم بگوییم که یک ناشر کتاب صوتی داریم. ناشر کتاب صوتی به این معنی که ممکن است کتابی به صورت صوتی منتشر شود اما کاغذی آن حتی چاپ نشده باشد. یا اینکه نسخه کاغذی یک کتاب به موفقیتی که مورد انتظار بود، نرسیده باشد و نسخه صوتی آن موفقیت چشمگیری به دست آورده باشد. هنوز به آن معنی ناشر کتاب صوتی نداریم و تولیدکننده‌های کتاب صوتی خیلی با معیار فروش، کتاب تولید می‌کنند که البته اشتباه هم نیست اما برای ما که ناشر بودیم، کمی خوشایند نبود چون برخورد صرف کالایی با کتاب خیلی جذاب نیست.

این دغدغه را با پوریا در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم خود ما شروع به تولید کتاب صوتی کنیم که این هسته مرکزی کار بود و حواشی را بعدا به آن اضافه کردیم. اینکه بازار برای ما تعیین نکند که چه کتابی منتشر کنیم؛ ما تعیین تکلیف کنیم که چه کتابی می‌خواهیم منتشر کنیم. خوشبختانه در این ۳سال هم تقریبا اینطوری بوده، یعنی به شعاری که داریم «ادبیات خوب را خوب بشنویم» وفادار ماندیم و کمی هم از ادبیات فراتر رفتیم و امروز می‌توانیم بگوییم که شعار رادیوگوشه «کتاب خوب را خوب بشنویم» است. بالاخره هر تولید‌کننده یا ناشری ایراداتی دارد و می‌توانم بگویم تا ۹۵‌درصد کار ما قابل دفاع است که توانستیم واقعا کتاب خوب را خوب ارائه دهیم و فکر هم می‌کنم در مدت کوتاهی که نسبت به بقیه شروع کردیم، نتایج ما قابل قبول بوده است. 

  • شما وقتی با این ایده مواجه شدید، نظرتان چه بود؟

عالمی: من کلا این ایده را دوست داشتم. نکته این است که یک گپ خیلی دوستانه بود و اصلا قرار نبود تبدیل به یک کار واقعی شود. یک گپی بود که چه کار می‌توانیم بکنیم؟ ‌هنگام صحبت دقیقا نمی‌دانستیم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. فقط قرار بود یک کار باحال کنیم. اما وقتی شروع کردیم، هر روز کار بزرگ و بزرگ‌تر شد و نشستیم برای آن یک نقشه راه طراحی کردیم؛ نقشه‌ای که از پادکست و کتاب صوتی شروع می‌شد و به یک اپلیکیشن رادیویی آنلاین می‌رسید. روزهای اول نه اسم داشتیم نه جا! ایده همین بود؛ جای کتاب صوتی یک کتاب تولید کنیم که شنیدنی باشد. بعد برای اینکه موتور روشن شود، شروع به ضبط سه‌چهار پادکست کردیم. به قول بهرنگ، من کار را همیشه خیلی بزرگ می‌کنم! پس هدف این بود که با یک نگاه استارتاپی قدم به سمت یک کار زنده و پویا برداریم. برای گروه پادکست یک شورای مرکزی درست کردیم که روی یک سوژه متمرکز شویم.

محسن و مهدی و بهرنگ که یک موضوعی را در سینما و ادبیات باز می‌کردند، مثلا راجع به تنهایی، فقر و… بعد متن را می‌نوشتیم و پادکست را ضبط می‌کردیم.  نتیجه پادکست‌هایی شد با عنوان گوشه نان، گوشه رخوت، گوشه دانشگاه تهران و… که خوب هم شنیده شدند. در این فاصله مشغول تهیه مقدمات اولین کتاب صوتی بودیم. راه اول این بود که همان مسیری را برویم که همه می‌روند؛ یعنی با یک استودیو صحبت کنیم، زمان ضبط بگیریم، یک کتابخوان را دعوت به همکاری کنیم و کتابی را بخوانیم. منتها تجربه‌ای که در رادیوگوشه داشتیم، این بود که ما این کتاب صوتی را به هر قیمتی می‌خواهیم خودمان ضبط کنیم. نه استودیو داشتیم، نه میکروفون داشتیم، نه صدابردار، نه گوینده، هیچ چیز. من خوشبختانه تجربه نویسندگی و سردبیری در رادیو را داشتم و با پروسه تولید کار رادیویی آشنا بودم. در نتیجه کتاب «مغازه خودکشی» را انتخاب کردیم و با هوتن شکیبا در میان گذاشتیم. کتاب را از قبل می‌شناخت و برایش خیلی جذاب بود و قرار شد که کتاب را ضبط کنیم. حالا نکته این بود که کجا ضبط کنیم؟ اولین ضبط‌های ما با کمک و حمایت‌های بامداد افشار بود، حتی از میکروفون قرضی بامداد استفاده می‌کردیم یا از مشورت‌های کاوه عابدین در استودیو صبا استفاده کردیم. یک اتاق انباری در نشر چشمه قرض کردیم، خالی کردیم و وسایل آن را بیرون ریختیم. میز و صندلی گذاشتیم و بعد کم‌کم موقعیت را آگوستیک کردیم.

در همین پروسه‌ای که هوتن و بعدتر گلاره عباسی و مرجان شیرمحمدی مشغول کتاب خواندن بودند، ۳بار مجبور شدیم استودیو را خراب کنیم و از اول بسازیم. چون واقعا نمی‌شد داخل آن ضبط کرد. نه ددروم داشت، نه اتاق کنترل، هوتن یک گوشه می‌نشست و صدابردار و من کنار او می‌نشستیم. یعنی ما باید استاپ می‌کردیم و تکان نمی‌خوردیم به این دلیل که وضعیت ضبط ما مختل می‌شد. خیلی روند طولانی بود، اما چون گلاره و هوتن دوست بودند و کتاب‌هایی را که انتخاب کرده بودند دوست داشتند، در همان وضعیت ضبط کردیم. فکر می‌کنم تا ۲سال همه کتاب‌هایمان در همان استودیو ضبط می‌شد. عملا رادیوگوشه خرد خرد خود را گسترش داد؛ یعنی ما سعی نمی‌کردیم که آن را بزرگ کنیم. نیاز آن احساس می‌شد و برحسب نیاز خود را توسعه می‌داد. طوری که امروز ۴ استودیوی مجهز و استاندارد در یک فضای ۲۰۰متری داریم.

  • وقتی یک کسب‌و‌کار شروع می‌شود، یک نگاه به آینده وجود دارد، از حرف شما اینطور استنباط می‌کنم که کفه مسیر از کفه نگاه سنگین‌تر بوده.

عالمی: هم می‌شود گفت بله، هم خیر. چون زمانی که من و بهرنگ حرف زدیم، بهرنگ راجع به کتاب صوتی حرف زد و من راجع به یک اپلیکیشن رادیویی و یک رسانه صوتی بخش خصوصی صحبت کردم. من دلم می‌خواست یک رادیوی خصوصی باشیم. اینکه فکر کنیم فردا موج اف‌ام را مثل کشورهای دیگر اجاره دهند و ما موجی را بگیریم و رادیوگوشه را روی آن پخش کنیم. حالا اگر ما آن موج رادیویی باشیم چقدر خوب است که در آن کتاب صوتی هم داشته باشیم. در کنار کتاب صوتی باید پادکست و مصاحبه و گزارش ورزشی و گزارش هوا هم در آینده داشته باشیم. 

یعنی رادیوگوشه یک رسانه بشود.

عالمی: دقیقا. یعنی اصلا ایده اصلی همان است، هنوز هم به همان سمت حرکت می‌کنیم ولی نکته این است که اصلا مفهوم رسانه صوتی هنوز هم وجود ندارد، VOD معنی می‌دهد اما رسانه‌‌ صوتی معنای دقیقی ندارد. خیلی هم نمونه خارجی بخش خصوصی یا استارتاپی نداریم، چون اگر کسی کار رادیویی می‌کند روی یک موجی این کار را می‌کند. این‌طوری که یک موج را اجاره می‌کنند، یا آبونمان می‌کنند و از مردم پول می‌گیرند، یا به عنوان شبکه رادیویی آگهی می‌گیرند. از طرفی برای رسانه صوتی‌‌شدن همین الان خلأ قانونی در کشور وجود دارد. معلوم نیست کسی می‌تواند چنین چیزی راه بیندازد یا خیر. باید از صدا و سیما مجوز بگیرد یا از ارشاد؟ ولی ما دلمان می‌خواهد و دوست داریم به سمت یک اپلیکیشن رادیویی حرکت کنیم.

ولی الان برند رادیوگوشه بیشتر با کتاب‌های صوتی خود شناخته می‌شود؟

عالمی: بله. ما در مسیر آن آرزو هستیم.

  • تا الان چند کتاب صوتی شده است؟

کیائیان: حدود ۱۲۵‌کتاب را منتشر کردیم و ماهی ۷‌کتاب منتشر می‌کنیم. همچنین حدود ۶ تا پادکست را تهیه‌کنندگی کردیم.

  • در چه ژانرهایی؟

کیائیان: بیشتر ادبیات. عمده کارهایی که کردیم در ژانر nonfiction و ادبیات بوده است. 

  • پادکست‌ها چطور؟

کیائیان: ۲پادکست در حوزه موسیقی بوده، ۲پادکست ادبیات و یکی در حوزه هنر و دیگری در حوزه ادبیات عرفانی بوده است. پادکست‌های سگ‌سیاه، خرقه، رادیوسان، پیوست، بنگاه شادمانی و پادکست موزیکوفیل.

  • و بازخوردهایی که تا الان داشتید،‌ چطور بوده؟

کیائیان: خیلی متفاوت است؛ یعنی دو بخش جدا محسوب می‌شوند. 

  • چطور؟

عالمی: ببینید، سر کتاب خیلی خوشحال هستیم. تمرکز و عملا تخصص ما تولید کتاب صوتی است و می‌توانیم خودمان را طراح کتاب شنیدنی و صوتی قلمداد کنیم. بعضی از این کتاب‌ها را تلاش کردیم به یک اتفاق تبدیل کنیم. یک ارزش افزوده‌ای نسبت به یک کتاب صوتی معمولی دارد و نکته این است که الان جای خوشحالی است که رادیوگوشه تقریبا به یک سلیقه شنیداری تبدیل شده. سهم ما در تولید کتاب صوتی چندان زیاد نیست. کل کتابی که در این ۲ یا ۳سال منتشر کردیم، ۱۲۵‌عنوان است که سهم بزرگی از کتاب‌های صوتی بازار نیست اما همیشه بین محبوب‌ترین‌ها و پرفروش‌ترین‌ها و پرشنیده‌ترین عناوین پلتفرم‌های کتاب صوتی مثل فیدیبو و طاقچه آثار رادیوگوشه وجود دارد. 

  • ولی پادکست این موفقیت را نداشته.

عالمی: راستش فعلا ما تولیدکننده محتوای خوبی هستیم و تمرکزی در توزیع نداریم. در رادیوگوشه کتاب صوتی که منتشر می‌کنیم، آن را دنبال می‌کنیم؛ یعنی از قبل کتاب را انتخاب می‌کنیم، درباره آن فکر می‌کنیم، چه کسی می‌خواهد بخواند، چه کسی می‌خواهد نظارت کند، بعد از تولید یا در پروسه تولید برای آن چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. آیا آهنگسازی می‌خواهد یا صداگذاری می‌خواهد؟ اصلا چه حس و حالی را می‌خواهد به وجود بیاورد. بعد از تولید هم کلی برنامه داریم که چطور آن را در هر بستری که هست، بروز دهیم. تبلیغ کنیم، درباره‌اش حرف بزنیم، اگر نیاز است برای آن جلسه تدارک ببینیم، به خصوص قبل از کرونا. یعنی کتاب شنیدنی را رها نمی‌کنیم و مدام از قبل نگاه می‌کنیم کدام کتاب کمتر دیده شده و کدام بیشتر دیده شده. ولی نکته این است که به عنوان کسی که وارد تهیه‌کنندگی پادکست می‌شود، ما عملا برای پادکست‌هایمان کم گذاشتیم. یعنی ما پادکست‌ها را تولید می‌کنیم، در پروسه تولید دقیق هستیم، وسواس داریم، پادکسترهای خوبی الان با رادیوگوشه کار می‌کنند. ولی وقتی که تولید شد، ما آن را در پادگیرها می‌گذاریم و دیگر برنامه‌ای برای آن نداریم. ‌قصه این است که وقتی این همه پادکست دارد در ایران منتشر می‌شود، فضاسازی‌ها و جریان‌سازی‌ها یک پادکست را معروف می‌کند، اما در رادیوگوشه ما برای پادکست‌هایمان نتوانستیم در بستر عمومی فضاسازی و حاشیه به معنی مثبت آن بسازیم. در حالی که اگر کسی پاکست‌های ما را گوش کند، احتمال دارد که خوشش بیاید و این حتما ضعف تهیه‌کنندگی ما محسوب می‌شود. 

  • کار را چطور بین خودتان تقسیم کردید؟

عالمی: من و بهرنگ کار رادیوگوشه را چون نصف‌نصف جلو بردیم، از همان ابتدا یک‌سری کارها را تقسیم کردیم. هر چند هر دو در آن بخش هم ممکن است نظر دهیم و تصمیم بگیریم، ولی فکر می‌کنم که خیلی کارها تخصصی است؛ یعنی تمرکز و دقت و توجهی که بهرنگ به خود کتاب دارد، خیلی بیشتر از من است. بهرنگ از من خیلی کتابخوان‌تر است، خیلی مسلط‌تر به ادبیات است و از لحاظ حافظه هم از من قوی‌تر است و می‌تواند دقیق‌تر درباره کتاب صحبت کند. بهرنگ کمی‌تر و من کیفی‌تر به مسائل نگاه می‌کنیم. همین شد که از همان روز انتخاب کتاب و مسائل سازمانی کار را به بهرنگ سپردیم و بسط و تولید کتاب صوتی و برندینگ و توسعه رادیوگوشه را من قبول کردم. 

کتابخوان‌ها با چه معیاری  در رادیوگوشه انتخاب می‌شوند؟

کیائیان: معمولا در انتخاب کتاب شرط لازم برای ما خوب‌بودن کتاب است؛ یعنی کتابی که ارزش محتوایی بالایی داشته باشد. بعد معمولا وقتی حال و هوای کتاب‌ها را مرور می‌کنیم به این فکر می‌کنیم که چه جنس صدایی می‌تواند به آن بُعد ببخشد. 

  • یعنی بیشتر احساسی بوده تا اینکه بخواهید متر و معیاری بگذارید؟ براساس تجربه یا برداشت‌تان نسبت به فرد کتابخوان کتاب را به او پیشنهاد می‌دهید؟

کیائیان: برای کتابخوانی قطعا متر و معیار صد‌در‌صد نمی‌شود گذاشت. ولی اینکه مثلا ما می‌خواستیم یک کتابی را نمایشی اجرا کنیم، به این فکر می‌کردیم که چه کسی قادر است این کار را انجام بدهد. چه کسی می‌تواند نمایشی‌تر اجرا کند، چه کسی می‌تواند صداسازی انجام دهد، چه کسی صدای مونوتون‌تری دارد، یا اینکه ‌راوی زن است یا مرد، در انتخاب کتابخوان موثر است. معیارها اینهاست، ولی از یک جایی به بعد حسی است. ممکن است شما با سلیقه خودتان بگویید که این آدم از این فرد بهتر است و ما بگوییم نه، برداشت ما از متن و محتوای کتاب این بوده که کسی دیگر برای خواندن فلان‌کتاب بهتر است. انتخاب کتابخوان از یک جایی به بعد یک انتخاب زیبایی‌شناسانه است. 

معروف‌بودن یا چهره‌بودن کتابخوان‌ها در رادیوگوشه مهم است؟

پوریا: ما به توانایی افراد توجه می‌کنیم نه معروفیت آنها. بازیگرانی هستند که بسیار در اجرا و خوانش توانا هستند، چرا نباید از آنها برای کتاب‌خواندن دعوت کنیم؟ درست است که خیلی مواقع کسانی که در رادیوگوشه کتاب خواندند چهره بودند اما اجرای بیشتر آنان یک ارزش افزوده برای کتاب بوده. خوانش رخشان بنی‌اعتماد از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان، خوانش نوید محمدزاده از کتاب هیچ‌دوستی جز کوهستان، خوانش گلاره عباسی از هیچ‌کس مثل تو مال اینجا نیست و بهار برایم کاموا بیاور، خوانش نیما رئیسی از کتاب یا سیگار و کتاب از غبار بپرس، خوانش مهتاب کرامتی از چشم سگ، خوانش هوتن شکیبا از مغازه خودکشی و بالاخره یک روز قشنگ حرف می‌زنم، خوانش رضا کیائیان از کتاب از قیطریه تا اورنج‌کانتی، خوانش عادل فردوسی‌پور از کتاب‌هایی که ترجمه کرده و دیگرانی که به حتم جدای از نام‌آوری‌شان گویندگان و هنرمندان توانایی در حوزه نمایش یا اجرای صوتی هستند، آیا به شنیدن بهتر کتاب‌ها کمک نکرده است؟ حتما دوستان و هنرمندان چهره به رشد رادیوگوشه کمک کردند اما امروز جای خوشحالی است رادیوگوشه می‌تواند کتابخوان‌ها را چهره کند. 

آیا نگاه مخاطب و خریدار نسبت به کتاب چاپی و صوتی متفاوت است؟ یعنی بازار و رفتار مخاطب متفاوت است؟

کیائیان: قطعا متفاوت است. اول که کتاب الکترونیک در ایران آمد و بعضی پلتفرم‌ها شروع به انتشار E-book کردند و دو سه سال بعد کتاب صوتی به وجود آمد، ما ناشرها هم فکر می‌کردیم که اینها می‌توانند جایگزین یکدیگر شوند. مثلا کتاب الکترونیک سهمی از بازار کتاب کاغذی را بگیرد یا کتاب صوتی بخشی از بازار کتاب کاغذی را تصاحب کند. نه اینکه این اتفاق نمی‌افتد، تمام و کمال نیست که بگویم این خط‌کشی‌ها اتفاق نمی‌افتد. ولی به مرور زمان باید تناسبات خود را به یکدیگر تعریف کنند. در کشور فرانسه فروش کتاب کاغذی افت نکرده و حتی می‌توانم بگویم یک درصدهایی رشد داشته. ولی نوع، جنس، ژانر و دسته‌بندی کتاب‌هایی که روی آنها تمرکز کرده و منتشر می‌شود با ۵۰سال پیش زمین تا آسمان فرق می‌کند؛ یعنی کتاب‌هایی را برای بازار امروز کتاب خود آماده می‌کنند. مثلا الان به سمت کتاب‌های علمی-تخیلی یا رمان‌های ملودرام و رومنس خیلی حرکت کردند. در کتاب صوتی هم همینطور، دنیا هم دنباله‌روی بازار کاغذی است. هدف اصلی یک سری مخاطبی هستند که به سراغ کتاب کاغذی نمی‌روند. وقت‌هایی را که می‌توانند گوش کنند، در راه هستند، در مسیر هستند، در تاکسی هستند، هر جایی هستند را به شنیدن کتاب می‌گذرانند. اقبال پادکست هم از همین است. 

  • وقت نمی‌گذارند که پای آن بنشینند.

عمق کمتری دارد و البته ژانر هم عوض شده. سخت‌ترین و جدی‌ترین مفاهیم علوم انسانی و علوم اجتماعی و تاریخ را در قالب non-fiction یا قالب روایت مصرف می‌کنید یا می‌شنوید. دیگر شما نمی‌نشینید «چگونه انسان غول شد؟» که یک متن علمی و دقیق است را بخوانید. ساپیینس و انسان خردمند می‌خوانید به این دلیل که یک روایت دارد. هوموساپیینس را به شرکت پژو و غیره ربط می‌دهد. نوع کتاب‌ها فرق کرده و توانستند بازار را حفظ کنند. در ایران کمتر توانستند این عکس‌العمل را به تغییرات بازار نشان دهند. کمتر توانستند خود را هماهنگ و همرنگ کنند ولی کتاب صوتی خیلی خیلی زیاد جا دارد که هویت مستقل خود را پیدا کند. تاثیر روی بازار کاغذی، به‌زعم من، به دلیل این دنباله‌روی نگذاشته، کم گذاشته و بعضی جاها حتی به بازار کتاب کاغذی کمک کرده است. برای اینکه بسته‌های فیزیکی کتاب صوتی تقریبا منقرض شده و الان آنلاین می‌خرند، خیلی‌ها برای اینکه از این کتاب خوش‌شان آمده و می‌خواهند آن را داشته باشند، کتاب فیزیکی را هم می‌خرند. یا برای خیلی‌ها کتاب صوتی حالت مرور کتاب را دارد که اگر خوش‌شان آمد، حتی یادداشت هم بردارند. برای همین فعلا به نظر من هیچ اثری روی بازار کاغذی نگذاشته و بعضی جاها حتی به آن کمک هم کرده. 

  • این عدم تاثیرگذاری از جوان‌بودن این محصول می‌آید یا اینکه هنوز به آن موفقیت تجاری لازم در کل دنیا نرسیده؟

کیائیان: در کل دنیا به موفقیت تجاری رسیده و در جاهایی سهم خوبی از بازار کتاب دارد. بازار کاغذی و صوتی با یکدیگر مناسبات خود را تعریف کرده‌اند. مثلا کتاب صوتی یا E-book که در کل دنیا در حال انتشار است چندین برابر کتاب کاغذی است. به این خاطر که هر لحظه اراده کنید، می‌توانید E-book بخرید. حالا ما اینجا داستان مجوز را داریم، در دنیا اراده کنید می‌توانید کتاب منتشر کنید. برای کاغذی‌شدن باید توجیه داشته باشید. برای تولید صنعتی آنها توجیهات خود را برای یک‌سری کتاب تولید کردند. یک‌سری کتاب‌ها آن توجیهات را به وجود آوردند. یک‌سری ژانرهایی برای کتاب کاغذی تعریف می‌کنند. مثل همین non-fiction یا همین رمان‌های پرکششی که به بازار کتاب کاغذی کمک می‌کند. کتاب صوتی و کتاب الکترونیک برای همین باعث تغییر شکل اکوسیستم کتاب کاغذی می‌شود. ولی می‌تواند بازار آن را کوچک نکند، یعنی اگر بازار کاغذی خوب عکس‌العمل نشان ندهد، می‌تواند کوچک نشود و آسیب نبیند.

  • به این نتیجه می‌رسم که مخاطب شما و مخاطب کتاب چاپی کمی متفاوت است. با تمام همپوشانی‌هایی که بین این دو باشد، ولی احساس می‌کنم کمی داستان متفاوت است.

کیائیان: در اصل متفاوت است ولی در ایران یک‌سری عواملی داریم که کمی باید عمیق‌تر بررسی شود. مثلا مشکل قیمت کتاب، الان کتابخوان‌های جدی که ماهی مثلا ۱۰جلد کتاب می‌خریدند و نصف آن را می‌خواندند و نصف را نگه می‌داشتند، دیگر به همان راحتی نمی‌توانند کتاب بخرند. به همین دلیل ممکن است کمی بیشتر کتاب صوتی مصرفی کنند، چون قیمت آن پایین‌تر است. این ضوابط و مقرراتی است که بین خود تولیدکننده‌ها هست که مثلا در کشورهای غربی قیمت کتاب صوتی را پایین‌تر از کتاب کاغذی نمی‌گذارند و حتی بالاتر می‌گذارند، به این خاطر که رعایت می‌کنند تا به بازار کتاب کاغذی آسیب نخورد.

اینجا کتابی که قیمت آن در بازار کاغذی ۳۰۰هزار تومان است، به صورت صوتی تولید می‌شود و قیمت آن را ۵۰هزار تومان می‌گذارند. ۲روز اول اصلا با ۵۰درصد تخفیف می‌فروشند. شما یکباره می‌توانید یک کتاب ۳۰۰هزار تومانی را ۲۵ یا ۳۰هزار تومان بخرید. این یک اتفاق می‌شود؛ یعنی خود را عادت می‌دهید که کتاب صوتی گوش کنید. به این خاطر که می‌خواهید حتما آن کتاب را خوانده باشید و می‌شنوید. این عوامل غیرقابل مهار برای ناشران کتاب کاغذی است ولی در شرایط صلح، در شرایطی که قیمت‌ها همه با همدیگر تناسب داشته باشند، می‌شود کنترل شوند. یک عده از افراد فقط کتاب کاغذی دوست دارند، یک عده دیگر فقط کتاب صوتی دوست دارند؛ برخی در هر دو گروه قرار می‌گیرند، اما کسانی که فقط کتاب صوتی گوش می‌کنند، به امر کتاب دست‌گرفتن و ورق‌زدن عادت ندارند. چون یک انرژی می‌خواهد که کتاب را در دست بگیرید و جایی با نور مناسب بنشینید و سرو‌صدا نباشد و غیره تا بتوانید یک کتاب بخوانید. یک‌سری مقتضیات دارد. ولی کتاب صوتی شاید راحت‌تر باشد، کمی سطح کار را پایین‌تر می‌آورد ولی گسترده‌تر می‌کند. 

  • این پایین آمدن سطح تا چه اندازه است؟

کیائیان: از لحاظ ارزش‌گذاری نمی‌گویم، از لحاظ در دسترس‌پذیری کتاب‌های سخت‌تر می‌گویم؛ یعنی کتابی برای صوتی‌کردن مناسب است که مثلا یک دقیقه را اگر از دست بدهید، تمرکز نداشته باشید و نشنوید و در جریان ادامه ماجرا قرار بگیرید. برای متنی که کلمه به کلمه باید دقت کنید، مثلا صوتی‌کردن متن هگل فایده ندارد چون باید کلمه به کلمه را رمزگشایی کنید. برای همین است که بیشتر سمت کتاب‌های روانشناسی و رومنس و ملودرام و کتاب‌های اینچنینی می‌رویم.

عالمی: همین که رادیوگوشه استارتاپ باشد، یک چالش بزرگ بود، چون وقتی ما شروع کردیم، یک‌سری از دوستان کتاب صوتی خیلی خوب و با کیفیت و با سرعت زیاد تولید می‌کردند. رقابت با آنان حتما سخت بوده و هست. اما ما دلمان می‌خواست یک کار دیگری کنیم و دیده شویم.  اصلا دوست نداشتیم در لیگ دسته‌دو و سه بازی کنیم، چون هیجان‌انگیز نیست. راه ما راه سختی بود. راستش زمانی که رادیوگوشه را شروع کردیم، مثلا ۲۰۰ استودیوی صدابرداری در تهران کار می‌کرد. پس ما با راه‌اندازی یک استودیو نمی‌توانستیم کار خاصی بکنیم، فقط دویست‌و‌یکمین استودیو می‌شدیم. از طرفی همان زمانی که تصمیم به تولید کتاب صوتی گرفتیم، ۱۰دفتر بزرگ و منظم با امکانات کامل در حال تولید کتاب صوتی بودند. پس ما نمی‌خواستیم یازدهمین دفتر تولید کتاب صوتی باشیم.

کار سخت رادیوگوشه این بود که وسط این کسب‌و‌کارهایی که وجود دارند، خود را استارتاپ معرفی کند؛ یعنی جوری باید خود را می‌دید و می‌پذیرفت که استودیوی صدابرداری نیست؛ استودیویی نیستم که اموراتم را وسیله اجاره‌دادن استودیو سپری کنم یا دفتر تولید کتاب صوتی نیستم که فقط کتاب صوتی تولید کنم. وقتی ما شروع کردیم مثلا ۵شرکت مشغول به کار بودند و در این فاصله هم ۵شرکت کم‌رنگ شدند یا عملا کمتر کار می‌کنند. رادیوگوشه وسط چنین جایی ایستاده بود و باید می‌پذیرفت که استارتاپ است.

استودیو داشتن استارتاپ محسوب نمی‌شود و صوتی‌کردن کتاب هم استارتاپ محسوب نمی‌شود. باید به خود اینطور نگاه می‌کرد که یک استارتاپ است و می‌خواهد یک حرکت انگیزشی داشته باشد، یک جهشی داشته باشد، یک برنامه بلند‌مدت داشته باشد و در فازهای یک‌ماهه و چند‌ماهه شروع به انجام یک به یک آنها کند. وقتی که رادیوگوشه شروع شد، نه با یک سرمایه‌گذاری اولیه بود نه با پشتوانه مالی به وسیله یک بانک یا سرمایه‌گذار؛ نکته این بود که با انگیزه زیاد شروع شد. ما دلمان می‌خواست که کتاب خوب، خوب شنیده شود و شعارمان را این گذاشتیم که «ادبیات خوب را خوب بشنویم» و شروع  به فکر‌کردن راجع به کتاب‌ها کردیم. ما می‌خواستیم امضای خودمان را داشته باشیم. وگرنه اصلا چرا باید کاری کنیم و کتاب تولید کنیم؟ ما دوست داشتیم یک جریان یا یک رد یا یک اثر جدید ایجاد کنیم. وگرنه دور هم نشستن و راه‌انداختن آن هیچ توجیهی نداشت. به اینجا رسیدیم که هر کتاب را به یک اثر صوتی و یک اثر شنیدنی تبدیل کنیم. 

آیا استفاده از چهره‌ها به مارکتینگ رادیوگوشه کمک کرده؟ آیا بر اساس افراد سلبریتی یا معروف، استفاده تبلیغاتی و مارکتینگی می‌کنید؟

عالمی: در حقیقت خیر. ما استارتاپی هستیم که کار فرهنگی می‌کنیم و معتقدیم فرهنگ باید اقتصاد خودش را ایجاد کند. نکته این است که ما هیچ استفاده تبلیغاتی از اسامی و اشخاصی که کتاب خواندند یا در حال حاضر مشغول کتابخوانی در رادیوگوشه هستند، نکردیم. نه بیلبورد زدیم نه تبلیغات زرد کردیم، هیچ کاری نکردیم. برخورد ما با کتابخوان در رادیوگوشه مثل برخورد یک ناشر با مترجم و مولف است. اگر عکسی هم که منتشر کردیم، ۳ عکس هم‌اندازه منشتر کردیم از نویسنده، مترجم و کتابخوان. اگر عناوین را منتشر کردیم، ۳عنوان با یک اندازه، زیر یکدیگر قرار گرفته است: نویسنده، مترجم و کتابخوان. حتما از لحاظ مارکتینگ اگر بهره‌برداری از اسامی می‌کردیم، خیلی اتفاق بزرگ‌تری برای رادیوگوشه می‌افتاد، ولی قصد ما این نبود. ما به رادیوگوشه به چشم یک دفتر تجاری نگاه نمی‌کنیم اما معتقدیم باید روی پای خودش بایستد. شاید به همین دلیل است که هنرمندانی که اینجا و در رادیوگوشه کتاب خواندند، خوشحال بودند و خوشحال هستند؛ چرا که رادیوگوشه هیچ وقت این باور را نداشته و این حس را منتقل نکرده که ما از شما استفاده تبلیغاتی می‌کنیم. 

  • چند کلیدواژه بین صحبت‌ها بود که من می‌خواهم مخالفت کنم. اینکه شما سرمایه‌گذاری بزرگی نداشتید، ولی من این سرمایه‌گذار نداشتن و نکردن را قبول نمی‌کنم چون نگاه من این است که سرمایه‌گذاری صرفا مالی نیست. همین که هیچ استودیویی این روابط با آدم‌های معروف مثل نوید محمدزاده را ندارد و شما دارید، همین سرمایه می‌شود، این را قبول دارید؟

کیائیان: این جمله بیشتر به آن معنی است که ما بوت‌استرپ کردیم. آن چیزی که امروز رادیوگوشه هست، بوت‌استرپ ۳ساله خودش است، خودش خرج خود را درآورده. معنای حرف پوریا بیشتر این بود به هر حال هر شرکتی چه استارتاپ باشد یا نباشد، یک سرمایه‌های عاطفی، اقتصادی، مالی و پولی دارد. طبیعی است هیچ کجا نمی‌تواند بگوید من بدون هیچ سرمایه‌ای شروع می‌کنم. اما سرمایه اصلی رادیوگوشه اعتبار نشر چشمه و گنجینه کتاب‌هایش و اعتبار و ذهنیت و مدیریت پوریا عالمی است که هویت امروز ما را ساخته است.

  • می‌خواهم به نشر چشمه برگردم. با توجه به قدمت انتشارات که دست‌کم یک زمانی اداره آن سنتی حساب می‌شده یا امروز هم ممکن است سنتی حساب شود، ورود نشر چشمه به یک کسب‌و‌کار استارتاپی و شراکت با یک فرد دیگر چگونه بوده و چه تجربه‌ای از آن دارید؟

کیائیان: سوال شما مهم است. ما یک کسب‌و‌کار خانوادگی هستیم و وقتی هم ایده این استارتاپ شکل گرفت و پوریا پیشنهاد شرکت‌شدن و استقلال کامل آن را داد، ما این چالش را پذیرفتیم ولی کل خانواده هم خوشبختانه حمایت کردند. شاید به این دلیل که با پوریا دوستی قدیمی داریم و به او می‌توانستیم اعتماد کنیم و با فرمان او جلو برویم. از اول این را پذیرفتیم که می‌خواهیم یک کار متفاوت انجام دهیم و این چالش بزرگی بود. رادیوگوشه تنها بخشی از کار ماست که تماما متعلق به خود ما نیست و اختیار کل آن دست چشمه نیست. به قول خود شما ساختار ما به خاطر خانوادگی‌بودن و حفظ آن کمی سنتی است. رادیوگوشه یک تجربه جدید و خوب برای خانواده چشمه است و  امیدوارم روزی هم رادیوگوشه بتواند به نشرچشمه کمک کند.

  • درباره مسیر موازی آی‌قصه و رادیوگوشه می‌خواهم بپرسم. هم از لحاظ اینکه مدیریت این دو چطور پیش می‌رود و اینکه آیا به هم ضربه نمی‌زنند؟ مسئله اصلی این است که چقدر به نظر شما همپوشانی دارند و از نظر شما آیا به هم کمک می‌کنند؟ و فکر می‌کنید که می‌توانید این دو کار را به صورت موازی پیش ببرید؟

عالمی: جنس کار در ابتدا مثل هم بود و شاید در شرایط دیگر اصلا باید از یک جا نشأت می‌گرفت. منتها نکته این است که خیلی همزمان شروع شدند، همانطور که رادیوگوشه را اینجا من و بهرنگ شروع کردیم، آی‌قصه را چندماه قبل‌تر از رادیوگوشه، با دوستم امید ترابی شروع کردم. آن روزها صحبت می‌کردیم که چطور رادیوگوشه و آی‌قصه را به هم پیوند بزنیم. ولی الان نانوشته اینطور است که آی‌قصه تولیدگر قصه‌های صوتی و داستان‌های نوجوان شده ‌و در حوزه بزرگسال هیچ کاری نمی‌کند و رادیوگوشه هم در حوزه بزرگسال فعال است. در واقع دو هویت مستقل از هم و نزدیک به هم هستند.

  • از لحاظ مخاطب همپوشانی ندارید ولی از لحاظ جنس محتوا و جنس کار شبیه هم هستید.

کیائیان: جنس کار خیلی شبیه به هم است ولی مخاطب کاملا متفاوت است. 

  • در آی‌قصه با توجه به نوع کار خلاقیت خیلی خوبی دیده می‌شود. این سمت هم آنقدر دست شما باز هست که بخواهید خلاقیت خاصی در رادیوگوشه انجام بدهید؟

عالمی: جنس کار رادیوگوشه کمی شبیه نشر چشمه است. کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم ساختن یک هویت بصری، یک سلیقه دیدنی و شنیدنی است که وجه تمایز یک برند شود. رادیوگوشه با کمک سعید فروتن به عنوان مدیر هنری، یک هویت بصری برای آن خلق شد و توسعه پیدا کرد و براساس منابع انسانی که در نشر چشمه بودند، رشد یافت. رادیوگوشه مخاطب بزرگسال و حرفه‌ای و روشنفکر دارد و باید هویت بصری شیکی داشته باشد. در حالی که آی‌قصه مخاطب کودک و نوجوان و خانواده دارد و باید هویتی رنگی و شاد و فانتزی داشته باشد.

  • این به چارچوب نشر چشمه برمی‌گردد یا به نوع محتوایی که تولید می‌کنید؟

عالمی: هم به نشر چشمه، هم به بهرنگ، هم به من. رادیوگوشه خیلی شبیه بصری و هنری ما در بخش بزرگسال طراحی شده است. 

بهرنگ: اینطور هم می‌شود گفت ما برای توسعه کارمان الان نقشه درست و حسابی داریم و می‌دانیم کجا می‌توانیم خلاقیت به خرج بدهیم. ولی در کتاب صوتی بزرگسال، خلاقیت در نوع پردازش کار، در اجرای کار، در انتخاب گوینده و اثر و غیره می‌تواند اتفاق بیفتد.

  • هر دوی شما آینده وتصوری که برای رادیوگوشه در ذهن خود دارید، بیان کنید.

کیائیان: کمی صحبت‌کردن در این‌باره سخت است. یک‌خطی آن همان است که پوریا گفت. هدف ما این است که یک رسانه صوتی شویم؛ رسانه‌ای که در آن بتوان کارهای زیادی ‌انجام داد. در واقع اگر بخواهیم اسم‌گذاری کنیم، VOD داریم و می‌خواهیم radio on demand شویم تا بتوانیم کلی محتوا و اتفاق و محصول صوتی داشته باشیم که به مخاطب ارائه بدهیم. 

عالمی: مسیر همین است که بتوانیم به سمت یک رسانه دیجیتال صوتی و یک کارخانه تولید محتوای صوتی حرکت کنیم؛ چه اپلیکیشن باشد، چه هر پلتفرم جدیدی با هر جنسی که فردا به وجود بیاید. 

  • از اینکه همزمان با ۲ استارتاپ و ۲سرمایه‌گذار مختلف کار می‌کنید، چه تجربه‌ای کسب کردید؟

عالمی: جفت آن برای من خیلی دلنشین است چون کارهایی هستند که خودم را در راه‌انداختن آن موثر می‌دانم و از تماشای هویت امروزی رادیوگوشه و آی‌قصه لذت می‌برم. واقعیتش این است که احساس موفقیت و خوشحالی می‌کنم چون در موفقیت رادیوگوشه و آی‌قصه خودم را سهیم می‌دانم. به نحوی خودم را درون آنها می‌بینم. ممکن است آدم در زندگی کارهایی بکند که کسی خبردار نشود یا کارهایی کند که فقط برای درآمد باشد. اما کمتر پیش می‌آید که چیزی را که دوست داری، تبدیل به کار خودت کنی و بعد بتوانی آن را توسعه بدهی و دیگرانی هم آن کار را توسعه دهند و مشغول به کار شوند.

خیلی خوب است که بتوانی هویت خود را دقیقا به کاری که می‌کنی، گره بزنی. نکته این است که من تجربه خیلی خوبی داشتم و این جزو بهترین تجربه‌های کاری است که در زندگی داشتم. چه در بین کارهایی که راه انداختم و چه در بین کارهایی که مشارکت کرده بودم یا صرفا با مجموعه‌ای همکاری کرده بودم. رادیوگوشه و آی‌قصه برای من زیباست چون چیزی که نبوده، تبدیل به چیزی شده که هست. البته سوال شما از لحاظ کاری و سرمایه‌گذاری است! که چون جفت‌شان رو به جلو حرکت می‌کنند و موفق هستند، حتما تجربه خوشایندی محسوب می‌شوند.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.