من …. یک استارتاپی هستم!

سرمقاله 185 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

1

نام چند شرکت را برایتان می‌نویسم: توکازو، رندگولد، سرنر، کامکست. اینها شرکت‌های بورسی در آمریکا هستند. حالا به نام چند شرکت ایرانی مشابه که آنها هم در بورس تهران هستند، اشاره می‌کنم: تکنوتار، تابان‌هور‌، درخشان تهران، گازلوله. آیا می‌توانید نام بنیانگذاران این شرکت‌ها را بگویید؟ چیزی به یاد می‌آورید؟ خیلی به ذهنتان فشار نیاورید، من هم موفق نشدم. حالا به این سیاهه چند اسم دیگر اضافه کنیم: اپل، مایکروسافت، آمازون، فیس‌بوک. شک ندارم شما هم مثل من می‌توانید بگویید استیو جابز، بیل گیتس، جف بزوس، مارک زاکربرگ. چرا ما این نام‌ها را به یاد می‌آوریم، اما از آن شرکت‌ها هیچ نمی‌دانیم.
در ارزش‌گذاری شرکت‌های سنتی وقتی می‌خواهند شرکتی را خریداری کنند، ابتدا سوال می‌کنند این شرکت چه مقدار املاک، مستغلات و دارایی‌های سرمایه‌ای و غیر‌سرمایه‌ای دارد. بعد سوال می‌شود چه مقدار پس‌انداز بانکی دارید. بعد هم سود و زیان و سیاهه اموال شرکت بررسی و وقتی قیمت مشخص شد، مبلغ پرداخت و شرکت خریداری می‌شود. فردای همان روز مالک جدید می‌تواند مدیرعامل شرکت را بخواهد و بگوید برو یا بمان. حال ببینیم یک شرکت استارتاپی توسط سرمایه‌گذاری ونچر کپیتال چگونه ارزش‌گذاری می‌شود. اولین مسئله برای سرمایه‌گذار ارزش‌های شخصیتی، منش، تجربه و تخصص بنیانگذار شرکت است که در ارزش‌گذاری سهم عمده‌ای دارد، سپس تیم بررسی می‌شود که شرکت چند نیروی کلیدی موثرو متخصص دارد. سپس محصول بررسی می‌شود، دیتاها، برند، دامنه و… در نهایت سوال می‌شود ملکی که شرکت در آن مستقر است، متعلق به شرکت یا استیجاری است. تفاوت را ببینید، در اولی املاک و مستغلات محور و اولویت ارزش‌گذاری بود، در دومی انسان به عنوان دارایی ناملموس اهمیت و نقش کلیدی در ارزش‌گذاری دارد. برای همین شما و من نام جابز، بیل‌گیتس، بزوس و زاکربرگ را به یاد داریم چرا‌که بیزینس‌های آنها اگر موفق است، به‌خاطر اهمیت و نقش کلیدی شخص آنهاست. اینجا جایی است که دیگر مالک فردا صبح نمی‌تواند بگوید «به سلامت تشریف ببرید» خودمان شرکت را مدیریت می‌کنیم. اگر چنین شود، سال بعد شرکتی وجود نخواهد داشت تا به آن افتخار کنند.
اگر می‌خواهیم استارتاپی بزرگ بنا کنیم، ابتدا باید خودمان را بسازیم، استارتاپ قوی و بزرگ؛ انسانی بزرگ، قوی، متعالی و متخصص می‌خواهد. سرمایه‌گذاری که ‌روی پلتفرم سرمایه‌گذاری کند، سرمایه‌اش را باخته است. سال‌ها پیش جایی از سعید رحمانی بنیانگذار سرآوا خواندم در ابتدای دهه ۹۰ پتلفرم‌هایی بهتر از دیجی‌کالا هم وجود داشت، چرا ‌روی این پلتفرم سرمایه‌گذاری کردید؟ رحمانی در پاسخ گفت من هرگز ‌روی دیجی‌کالا سرمایه‌گذاری نکردم! من ‌روی حمید و سعید محمدی سرمایه‌گذاری کردم.
حرف آخر: نمی‌دانم تابه‌حال به جشن ترک اعتیاد رفته‌اید یا نه. در روزی مشخص برای آنهایی که از دام اعتیاد رسته‌اند، تولدی می‌گیرند و هر کدام باید به نوبت بایستند و با صدای بلند نامشان را فریاد بزنند من …. هستم یک معتاد. هر استارتاپی که نام فاندرش(بنیانگذارش) را نشنیدید، بدانید آن استارتاپ وجود خارجی ندارد. استارتاپ سازمانی، استارتاپ شکل گرفته در یک سازمان دولتی یا خصوصی با اراده معطوف به قدرت سرمایه‌گذاران با فشار پول هرگز موفق نخواهد شد. به عبارتی استارتاپ بدون فاندر یعنی هیچ.
روزی به سرمایه‌گذاری که سهم عمده استارتاپی تازه شکل‌گرفته را به نام خودش کرده بود، عرض کردم شما باید بخش قابل توجهی از سهام را در اختیار بنیانگذار بگذارید تا ایشان با انگیزه و بدون دخالت مستقیم شما این استارتاپ را بسازد. ایشان با ترش‌رویی گفت این جوان عرضه هیچ کاری را نداشت. من به او کار یاد دادم و همه سرمایه هم مال خودم است و من بنیانگذار واقعی هستم. امروز دیگر آن استارتاپ وجود ندارد. باید باورکنیم استارتاپ شرکت ایران خودرو یا نفت گل‌گهر نیست که مدیرعاملش را تغییر دهیم و اتفاقی نیفتد. باید باور کنیم ملاک ارزش‌گذاری دراقتصاد جهان تغییر کرده است. در آینده‌ای نزدیک ما با پول به مریخ نخواهیم رفت؛ ما سوار بر آرزوهای محقق‌شده ایلان ماسک بزرگ در مریخ قدم خواهیم زد.

۱ دیدگاه
  1. حمید رضا می‌گوید

    نوشته اقای هاشمی در مورد ارزش گذاری شرکتها کاملا درست بود. اما یک نکته هم وجود دارد، با توجه به اقتصاد بی ثبات کشور ما، املاک یک شرکت به مراتب مهمتر از ارزشهای شرکت است. چون ارزشها و محصول به سادگی میتواند در یک موج ناپایداری از بین برود اما املاک با وضعیت فعلی همیشه افزایش قیمت خواهد داشت

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.