زمانی که دستم به پیشخوان مغازهاش نمیرسید تا زمانی که قد کشیدم و رخ در رخ اصغر آقای بقال ایستادم، تنها چیزی که در قاب نگاهم تغییر کرده بود، چین و چروک و سپیدی موها و قد خمیدهاش بود. مغازه اصغر بقال برای من حکم بنای تاریخی ثبتشده را داشت که گویی نباید هیچگاه تغییر میکرد. تنگهای بزرگ شیشهای ترشی آن ته و قفسههایی که پر بود از شامپو زرد تخممرغی تا چیپس، پفک ، نمک، آدامس خرسی و… وزنههای سنگین و سبک کنار ترازو آهنی سبزرنگ.
با گذشت زمان هرچه جهان پیرامون و محیط بیرونی مغازه تغییر میکرد، داخل مغازه ایستاتر بود.
اصغر آقا نمای ثابت و ترسناک زندگیام بود که حتی پس از مرگش و کوبیدن مغازه و جایگزینی ساختمانی نوساز، همچنان در ذهنم دستنخورده باقی مانده است. ترس از اینکه من نیز به نمای ثابت زندگی دیگرانی تبدیل شوم، وجودم را میلرزاند.
به دور و برتان نگاه کنید، چند آدم یا کسبوکار را میشناسید که سالهای سال به همین شکل باقیماندهاند؛ نه بزرگ میشوند نه کوچک و نه تغییری میکنند، همیشه مثل قبل؛ خودشان، حرفهایشان، توییتهایشان، برنامهها و کسبوکارشان…، ثباتی هولناک.
گویی بعضی آدمها اقدام به راهاندازی کسبوکاری میکنند واین کسبوکار به مرور تبدیل به زندان آنها میشود؛ زندانی که به آن عادت میکنند و هرگونه تغییر را پس میزنند و اگر کسی هم تغییر کند، منطق اقتصاد، سود و ترقی را فراموش میکنند. آن فرد را متهم به اتهامهایی چون زیادخواهی، کلاه و نمد و… خیانت به اصولی ثابت و منقرضشده میکنند. خود کسبوکار به مرور در ذهنشان تبدیل به فضیلتی موهوم میشود. «فلانی تا دیروز همین جا بود اما حالا فکر میکنه برای خودش … شده»، «اون زمانی که ما به سیبزمینی، سیبزمینی میگفتیم، این میگفت دیب دمنی اما حالا …» وقتی از نظر کسبوکار و میزان رشد، فاصلهها زیاد میشود، آنکه جا میماند، دچار توهم فضیلتخواهی شده و دیگران را متهم به انواع اتهامها میکند.
آدمها در زندگی و کسبوکار دو دستهاند؛ عدهای بسان بازیگران سینما و تئاتر به دنبال نقشهایی متفاوت هستند، نقشی پرچالش، پیچیده و جدید که تکرار تجربه قبلشان نباشد و دیگرانی هم به دنبال نقشهای بیدردسری هستند که همیشه خوب بازی میکنند و به آن شناخته شده و عادت دارند.
دسته اول به دنبال نقشآفرینی و تاثیرگذاریهای متعدد و متنوع هستند «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» و دسته دوم سکونشان بسان ماده مخدر آرامشان میکند. اگرچه نقشآفرینی با یکجانشینی در تضاد و تغییر مساوی است با رنج، سختی و پذیرش ریسک بیشتر، اما لذت تغییر وصفناپذیر است.
باید تصمیم بگیریم؛ زندگی روی عرشه کشتی پرخطر و تجربه لذت سفر کارآفرینانه و کشف دنیاهای جدید، نقشآفرینی و تاثیرگذاری بیشتر و متفاوت با پذیرش مخاطرات و ریسکها یا انتخاب یکجانشینی در ساحل جزیرهای آرام