همه چیز در یک روند طبیعی شکل میگیرد. ایدهای به ذهنمان میرسد، در مورد آن کندوکاو و بعد از طی مقدماتی، شروع میکنیم به جمعکردن تیم و راهانداختن کسبوکار یا استارتاپ مان. دو نفر، پنج نفر، پنجاه نفر، هزار نفر و… شرکت روز به روز بزرگ و بزرگتر میشود، عکس این هم اتفاق میافتد، جایی که توسعه شرکت کند یا متوقف میشود.
در همه این مراحل چه خوب، چه بد، ما بهعنوان صاحبان ایده همواره مدیرعامل شرکت هستیم. چرا؟ چون این کسبوکار مال ماست. در اینکه بیزینس کاملا مال ماست یا ما سهامدار مطلق هستیم شکی نیست، اما مالکیت مطلق به معنای مدیریت مطلق نیز هست؟ به این معنا که اگر مالکیت مطلق یک کسبوکار متعلق به ماست، پس مدیر خوبی هم هستیم و تا آخر عمر خود یا کسبوکارمان باید مدیرعامل باشیم؟
بیایید برای رسیدن به این پاسخ به گذشتهمان برگردیم. اگر میانگین سنی فعالان اکوسیستم استارتاپی ایران را ۲۰ تا ۲۶سال در نظر بگیریم- تا سن حداقل ۱۸ برای دیپلم و ۲۲ سال برای لیسانس – اکثر جوانان فعال در اکوسیستم استارتاپی یا دانشبنیان، بخش قابلتوجهی از زیستشان را مشغول تحصیل بودهاند. اگر همزمان با تحصیل مشغول به کاری هم بوده باشند، میانگین تجربه بین ۴ تا ۵ سال است. آیا این مقدار تجربه برای مدیریت یک شرکت کافی است؟
قبول دارم به مرور تجربه کسب میکنیم و با بیزینسمان بزرگ میشویم اما به جایی میرسیم که بین یک دوراهی قرار میگیریم؛ یا بیزینس از خودمان بزرگتر میشود و تجربه و دانش ما دیگر برای مدیریت آن کافی نیست، یا بیزنس روز به روز نحیف و نحیف تر می شود یا رویاهایمان از بیزینسی که داریم، فراتر میرود. در هر صورت یک راه بیشتر وجود ندارد؛ باید مدیریت را به فردی باتجربهتر یا مستعدتر و باانگیزهتر بسپاریم.
برخاستن از روی صندلی چسبنده و جذاب مدیریت بسیار سخت است، اما فراموش نکنیم ما برای پست، مقام و ارضای نیازهای روحی و روانی، کسبوکار راهاندازی نکرده و مسئول معیشت کارکنان و همتیمیها و حتی جامعه مشتری و مخاطبانمان که محصول باکیفیت میخواهند هم هستیم. آنچه باید برای ما اولویت اول و آخر باشد، رشد و توسعه کسبوکار و موفقیت آن است، چه با مدیریت ما چه با مدیریت یکی از نیروهای کلیدی تیم.
این تصمیم به معنای کنترل از راه دور هم نیست. باید به مرور زمان همه اختیارات مدیریتی را واگذار کنیم. به مدیر جدید نیز فرصت آزمون و خطا بدهیم. نباید انتظار داشته باشیم که مدیریت او شبیه ما باشد. اگر قرار بر استمرار روند قبلی بود، چه لزومی به تغییر بود.
بستر را بهگونهای مهیا کنیم که مدیر جدید در چارچوب استراتژی شرکت، دوران جدیدی را بسازد؛ دورانی نه شبیه یا مثل ما؛ دورانی به نام خودش، خوب یا بد. در دوران مدیریت جدید نقش ما بهعنوان بنیانگذار بیشتر نقش یک مشاور امین است.
حرف آخر
آنچه میگویم یک تجربه عینی است که نزدیک ۲ماه است درگیر آنم؛ از زمانی که مدیریت شرکت را به همتیمیام واگذار کردهام. روزهایی که در فضای اشتراکی زاویه روی صندلی اجارهایام در تنهایی به راهاندازی یک استارتاپ جدید و بزرگتر میاندیشم، همه دلم و وجودم پیش شنبهای است که مثل فرزندم عاشقش هستم اما آن را سپردهام به کس دیگری.
هر لحظه دستم را به سمت گوشی میبرم تا بگویم چه خبر؟ چرا این تصمیم را گرفتید؟ یا این کار را نکنید و این کار را انجام بدهید، اما به خودم میگویم دست نگهدار، حتی اگرتصمیم هایشان اشتباه باشد، بگذار تجربه کنند ، بزرگ شوند و کارهای بزرگ تر انجام دهند.
آنچه تجربه کردهام را با شما به اشتراک میگذارم: کسی که صاحب یک ایده است، الزامی به این نیست که حتما مدیرعامل شرکت باشد. اگر فردی بهتر از شما میتواند مجموعه را اداره کند، حتما از جایتان بلند شوید.
اگر بیزینستان به حدی از بلوغ رسیده که میتوانید با واگذاری مدیریت به دنبال تحقق یک رویا و آرزوی دیگر بروید، الان وقتش است، بلند شوید.