نامه‌‌ای به کارآفرینان ناامید

سرمقاله 163 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

1

بستر فعالیت برای ما کارآفرینان زمین صاف و مسطح نیست. حتی نمی توانم آن را به قایق تشبیه کنیم. تصویری که خود را در آن تصور می کنیم ایستادن بر روی تکه‌ای چوب است، شناور و لغزان. هرچه تصویر راه آمده برایمان شفاف است، پیش رو مه‌آلود و غیر قابل پیش‌بینی است. با هر موجی این سو آن سو‌ می‌شویم، داخل آب می‌افتیم، خیس می‌شویم، ناگهان روبرویمان آبشاری عمیق پدیدار می‌شود و بعد سقوط آزاد…

وقتی به خود می‌آییم آنچه در آغوش داریم همان تکه چوبی است که رویش می‌توانیم بایستیم،‌کار کنیم و زندگی، تکه چوبی که تنها پناه و امید ماست، تک چوبی که زمانی تکه‌تکه نبود و‌جایگاه استواری بود. داریوش مهرجویی فیلم‌ساز شهیر کشورمان جایی گفته بود آدم‌ها نصف عمرشان را صرف گفتن خاطرات نصف دیگر عمرشان می‌کنند. نمی‌خواهم دچار پیری کارآفرینی شده و مدام به خاطرات گذشته بازگردم آنچه امروز روی این تکه چوب لغزان به کمک‌مان می‌آید خاطره بازی نیست.

باید ایستادن و ‌تمرکز کردن روی یک تکه چوب شناور و لغزان را تمرین کنیم. ما باید در همین شرایط کشور به فکر راه‌اندازی و توسعه کسب و‌کارمان باشیم. امید از شور و شوق به دست می‌آید اینکه دل و ‌دماغ نداریم،‌اینکه در نا امیدی حرف زدن از امید تاوان سنگینی دارد را می‌دانم.

اما امید یک متضاد بیشتر ندارد نا امیدی. نا امیدی یعنی یاس،ایستایی،توقف و درنهایت مرگ کسب و‌کار و پایان کارآفرین. وقتی ادامه دادن را انتخاب می‌کنیم تند حرکت می‌کنیم یا کند،‌نشان از انتخاب امید می‌دهد. امروز ما چاره و‌گزینه‌ای جز امیدواری نداریم. تصور کنید در اتاقی با در و دیوار کاملا سفید قرار داده شده‌اید و هیچ رنگی جز سفیدی نیست.

چشمان شما به دنبال چه چیزی می‌گردد. یک خال سیاه حتی به اندازه یک سر سوزن چرا که تمرکز روی آن سیاهی تنها راه نجات شما از جنون است. برعکس آن در فضایی کاملا سیاه و تیره قرار گرفته اید. به دنبال کورسویی و نوری می‌گردید تا خود را از تاریکی مطلق کورکننده نجات دهید.

حرف‌زدن و‌نگاه کردن به سفیدی یا سیاهی مطلق نه تنها مشکل ما را حل نمی‌کند ما را به جنون و نابودی می‌کشاند. ما باید به دنبال تک‌خال یا روزنه‌‌ای کوچک از فرصت‌ها باشیم. امیدواری و به دنبال فرصت‌ها گشتن، آموختن زیستن بر روی تکه‌ای چوب شناور و لغزان انتخاب ما نیست تنها راه نجات ماست تا دوباره پایمان را روی زمین سفت و مسطح فضای امن کسب و‌کار بگذاریم. تا آن زمان فقط باید ادامه بدهیم و به دنبال فرصت‌ها باشیم. فرصت فرصت فرصت.

حرف آخر

حرف آخر را می سپارم به کلام کامل شکارچی بزرگ فرصت‌ها، وارن بافت مرد همیشه پولدار جهان«وقتی دیگران حریص هستند بترسید و زمانی که دیگران ترسیده‌اند حریص باشید.»

۱ دیدگاه
  1. یاسر رزمیان می‌گوید

    سلام آقای هاشمی؟ برای اون ۱۲۰۰۰ نفر یلدا چند نفر کم دارین که این یادداشت رو منتشر کردین؟

    وقتی من نوعی می تونم انتخابهای بهتری برای زندگی کاری خودم مثل مهاجرت داشته باشم، لزومی نداره به زور روی تخته سنگ بایستم.

    به قول انشتین: “یک زندگی آرام و ساده شادمانه تر از موفقیتی است که با تلاطم های زیاد به دست می آید.”

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.