ما در اکوسیستم استارتاپی ایران چه میکنیم؟ شما چه میکنید؟ دیگران چه میکنند؟ پاسخ به این سوال شاید باعث شود تصویر درستتری از وضعیت اکوسیستم استارتاپی و جایگاه خودمان داشته باشیم.
اگر کالبد اکوسیستم استارتاپی ایران را به یک ساختمان ۷طبقه تشبیه و دیواره بیرونی آن را شیشهای تصور کنیم، صحبت از تلوبیون است؛ نرمافزاری که محتوای صداوسیما را ارائه میکند و در حال حاضر محتوای دیگری ندارد اما احسان خرم که مدیرعامل این محصول است، میگوید که برنامههایی برای اضافهکردن محتوایی غیر از محتوای صداوسیما در پیش دارند. در این ۷ طبقه مشغول فعالیت هستند:
طبقه اول؛ گمشدگان
در طبقه اول چند دسته افراد در رفتوآمد هستند؛ جوانان علاقهمند به، دانشجویان، صاحبان برخی کسبوکارهای سنتی و کارمندانی که کنجکاو هستند از این نوع کسبوکار سر در بیاورند.
بخشی از آنها فقط میخواهند به این کنجکاوی پاسخ دهند و بخشی مترصد ورود. عمده محل تجمع این دسته ایونتها و ورکشاپهای استارتاپی است. بیشترین دغدغه ذهنی آنها معطوف به این موضوعات است. مجوز از کجا بگیریم؟ اگر مجوز ندادند چه کنیم؟
بدون تیم شروع نکرده، ابتدا دنبال جذب سرمایه کلان هستند که با این پولها بیلبوردهای شهری و تلویزیون و وب را از تبلیغات فرش کنند و استارتاپهای بزرگ ایرانی را نابود کنند.
البته عدهای هم هستند که نگاه واقعبینانهای دارند و به دنبال ورورد منطقی هستند اما نمیدانند از کجا شروع کنند.
طیفی از سرمایهگذاران سنتی که رکود سالهای گذشته باعث شده به این زیستبوم علاقهمند شوند اما هنوز نمیتوانند این موضوع را هضم کنند که روی شرکتی سرمایهگذاری کنند که به جای سود به رشد توجه بیشتری دارد!
از دیگر ساکنان طبقه اول اتحادیهها و صنفهای سنتی که میدانند آیندهشان توسط استارتاپها در خطر است اما ورودشان نیازمند تغییر گسترده در تفکر و طرز فکر و ساختار اتحادیههایشان است. تغییری که امکان دارد اتوریته فردی و مناسبات سنتیشان را دچار دستخوش کند.
این طبقه در کل مربوط به کسانی است که به نوعی گمشدهاند و در دالانهای فکری دنبال راه برونرفت و رسیدن به استارتاپ ذهنی خود هستند نه استارتاپ واقعی.
طبقه دوم؛ گنگ خوابدیده
در این طبقه وضعیت کمی بهتر است. ساکنان این طبقه که عمدتا در اختیار بخشی از مدیران، سازمانها و نهادهای دولتی و عمومی است هم میدانند استارتاپ چیست، هم نمیدانند!
ساکنان این طبقه استارتاپها را دوست دارند اما سعی میکنند در پارهای از مواقع یا بیشتر مواقع، از واژههای معادل نام استارتاپ استفاده کنند که مشکلساز نشود.
ساکنان این طبقه آدمخوبهایی هستند که مشغول برنامهریزی، سیاستگذاری و ساماندهیاند و اینکه تعریف استارتاپ چیست و چه چیزی نیست، و حتی سعی میکنند مجوزهایی که به استارتاپها میدهند، کمی تسهیل شود!
طبقه سوم؛ کاسبان استارتاپی
در فرهنگ عامه ایرانی دو دسته کاسب داریم؛ حبیب خدا و کاسبی که مردم را سرکیسه میکند. در این طبقه طیفی از افراد مشغول فعالیت هستند که اشتراک فکری زیادی در خالیکردن جیب جوانان دارند و تنها نقطه افتراقشان و دغدغه فکریشان این است که چرا دیگری هست!
آنها این موضوع را دریافتهاند که زیستبوم استارتاپی ایران فقر دانش دارد و وقتی مشاهده میکنند یک ورکشاپ یا ایونت استارتاپی خوب و باکیفیت برگزار میشود و میزان مشارکت هم بالاست، به این میاندیشند که بهترین راه ثروتمندشدن برگزاری ایونت، ورکشاپ و کلاس است. آنهم با تخفیف یک میلیون تومانی!
اتفاقا دورههایی هم که برگزار میکنند با همین عناوین است؛ چگونه ثروتمند شویم؛ چگونه در سهسوت موفق شویم…
از دیگر ساکنان این طبقه منتورهایی هستند که استارتاپهای پیشین را به ورطه نابودی کشاندهاند و حالا در جایگاه مشاور در این طبقه ساکن هستند.
ساکنان این طبقه عمدتا به ساکنان اول، دوم، چهارم و پنجم هم مشاوره میدهند.
طبقه چهارم؛ سرخوشها
در این طبقه حال همه ساکنان خوب است. اینجا میتوانید استارتاپ پیدا کنید، البته ویسی و شتابدهنده، فضای اشتراکی و…
ویسیهایی که وقتی صحبت از میزان سرمایه میشود، در رتبههای بالا قرار دارند. میلیاردها تومان اعتبار دارند اما عملکرد قابل توجهی در سرمایهگذاری ندارند. مدیران این ویسیها مدیران یا نگاهبانان گاو صندوقهای بزرگی هستند که در سال در گاوصندوقشان یک یا دوبار آنهم به اندازه کمی باز میشود.
دیگر استارتاپهای جوانی که گویا برای دورهمی و خوشبودن کنار هم جمع شدهاند و به قول معروف هنوز به جای سخت کار نخوردهاند. جوانانی که کسبوکارشان استارتاپ نیست اما فضای کاری استارتاپها را دوست دارند و همه زورشان را میزنند که به آنها گفته شود استارتاپ، به همین هم راضی هستند.
شتابدهنده و فضاهای اشتراکی در این طبقه ساکن هستند که میز و صندلیهایشان فرانسوی و ایتالیایی است و مساحت قابل توجهی دارند اما فقط خالی از تیم هستند و یا اینکه تیم هم دارند و فقط یک ضعف کوچک دارند و آنهم نداشتن منتور است!
در این طبقه تولد، جشن سالگرد، مراسم، رونمایی، جلسه، نشست خبری و… زیاد برگزار میشود و حسابی شلوغ است و حکایتش حکایت آفتابه لگن هفت دست …
طبقه پنجم؛ جویندگان
ساکنان این طبقه چند طیف استارتاپ هستند؛ استارتاپهایی که خوب و سخت کار میکنند اما به دلیل پیآر بد و نداشتن استوری یا نداشتن پلن درازمدت و کمتجربگی یا مشکل در ایده موفق به جذب سرمایه نشدهاند و بهسختی روزگار گذرانده و به دنبال جذب سرمایه هستند. هر وقت سوال کنید چه خبر، همواره به دنبال جذب سرمایه هستند.
دسته دیگر استارتاپهایی هستند که وقتی از آنها سوال میشود وضعیتتان چگونه است، اظهار میکنند که سال گذشته درآمد خوبی داشتهاند. از مدل درآمدزاییشان که میپرسی اظهار میکنند مثلا ۵۰۰ یا ۹۰۰ میلیون جذب سرمایه داشتهاند. جذب سرمایه بخشی از درآمدزایی آنهاست.
ساکنان این طبقه حرفهشان جذب سرمایه است.
طبقه ششم؛ آلزایمریها
این طبقه یک جورهایی قهوهخانه یا کافه استارتاپهای ایرانی است. افرادی که آمده بودند اینجا یک چای یا قهوه بخورند اما یادشان رفته جای دیگری کسبوکاری دارند برای همین هر وقت که نگاهی به این طبقه بیندازید، همیشه آنها را اینجا خواهید دید که در حال گپوگفت و جدال کلامی هستند.
با هم مخالفت میکنند، همدیگر را بیرون و سپس دعوت میکنند. قهر و آشتی دارند. از مشکلات موانع تا ارزشگذاری، فیکبودن ارزشگذاری استارتاپها، مسئله کمبود آب و… حل مشکلات اکوسیستم جهان بر عهده این طیف است!
ساکنان این طبقه افرادی هستند که استارتاپ دارند یا اینکه مسئولیتی دارند، یا کسانی هستند که جایی مشغول نیستند و تجربههای بد کاری دارند. ویژگی مشترک آنها صاحبنظربودن، غرزدن و تولید انرژی منفی فاخر و حکیمانه است.
این طبقه بازدیدکنندگانی هم دارد که از دیگر طبقات به اینجا سر میزنند ببینند چه خبر است. گاهی آنها هم یادشان میرود و ماندگار میشوند.
طبقه هفتم؛ کارگران مشغول کارند
طبقه هفتم کمجمعیتترین طبقه اکوسیستم استارتاپی ایران است.
وقتی وارد میشوید، باید مراقب باشید زیر دست و پا نمانید؛ همه به سرعت در حال رفتوآمد هستند. نمیتوانید آدرس جایی یا سراغ شخصی را بگیرید. کسی فرصت توقف و صحبت زیاد با شما را ندارد و فقط اشاره یا کلام کوتاهی منعقد میشود.
در این طبقه از همه طیفهای اکوسیستم استارتاپی حضور دارند؛ استارتاپی که با سرمایه خودش کاری کند یا جذب سرمایه کرده یا دنبال جذب سرمایه است، ویسی، شتابدهنده، فضای اشتراکی، برگزارکننده ایونت و ورکشاپ، مدیران دولتی، سرمایهگذاران سنتی، دانشجو، کارمند، منتورو…
ساکنان این طبقه هدفشان مشخص است. میدانند چه باید کنند، با برنامه و پلن مشخص فعالیت میکنند. آدمهای امیدوار و با انرژی مثبتی که سیاه و سفید نیستند، طیف خاکستریهایی که فقط و فقط کار میکنند.
طبقه حرفهایها مثل کارگاه تولیدی است که کارگران با تمام وجود در سرما و گرما، سیر و گرسنه با حقوق کم یا زیاد، شب و روز و با عشق مشغول کارند با یک امید؛ امید به خلق ارزش برای جامعه بومی و جهانی و موفقیت فردی و گروهی.
گویا آنها آفریده شدهاند برای کار کردن و کارآفرینی اما هدفمند و با برنامه. آنها واقعا میدانند استارتاپ چیست.
حرف آخر:
برخی از ما میتوانیم طبقه خود را تغییر داده و برخیهایمان به دلیل ساختارهای ذهنی و انگیزههایمان هرگز نمیتوانیم یا نمیخواهیم به طبقه دیگری نقل مکان کنیم. ما و شما ساکن کدام طبقه هستیم؟ آیا وقت آن نرسیده جایمان را تغییر بدهیم؟