هرچقدر هم قدرتمند باشی و مستحکم، با وزش طوفان برای لحظهای از جاده خارج میشوی و دوباره باید به راه پیش رو بازگردی.
با هر گامی که به قله نزدیکتر میشوی انگار قدرت باد هم برای بیرون راندنت از مسیر کارآفرینی بیشتر و بیشتر میشود.
اگر به راه بازگردی به قله خواهی رسید، اما اگر جاده باریک و آب شسته را گم کنی، قله از تو دورتر و دورتر میشود. عجیب آنکه این دوری را باور نمیکنی و میپنداری طریقت رسیدن به قله چنین است، دوریِ نزدیک.
در مسیر سخت کارآفرینی که انتهایش قله است و هر روز به قصد فتح آن از خانه بیرون میزنی، عادت به کوهها و مسیرهای بادخیز و چشم برنداشتن از جاده و گم نشدن تکلیف روزانه ماست.
برای رسیدن به قله باید باد و مسیر را شناسایی کنیم.
باد یعنی سختی پشت سختی، باد یعنی رنج، باد یعنی تغییر ناپذیری و اصرار بر روشهای اشتباه دیروزها، باد یعنی عدم صبوری و بردباری و واکنش سریع به هیجانات و حرفها، باد یعنی غلبه حاشیه بر متن، باد یعنی یعنیهای بسیار و هر آنچه که ما را از رفتن به سمت قله باز میدارد یا دورمان میکند.
دوری از قله سوی دیگرش نزدیکتر شدن به چاه غم بار درجا زدن است. درون چاه که باشیم بیشتر تلاش میکنیم، بیشتر زمین ذهنمان را میکنیم دیگران را مقصر و خود را مبرا میپنداریم و… بی آنکه بدانیم بیشتر و بیشتر فرو میرویم آنقدر که بیرون آمدن از این چاه ویل، خودش میشود فتح تراژیک یک قله.
حرف آخر:
دو راه بیشتر نداریم. زندگی را انتخاب کنیم که فتح قلهای در کار نباشد. دلمان به فتح یک تپه نزدیک و زندگی آرام خوش باشد.
اما اگر آدم یکجانشینی نیستیم، ماجراجویی و آرام ننشستن معنا بخش زندگیمان است. باید جسممان را برای طی این مسیر سخت آماده و ورزیده کنیم و روحمان را پر از شادابی و نشاط.
قله را همیشه پیش چشم داشته باشیم و مجهز شویم به نقشه، برنامه و قطبنمای کسب و کارمان.
پاها را محکم روی جاده سفت کنیم و به سوی قله قدم برداریم و هرگز نگذاریم که حاشیهها بر متن (رسیدن به قله) غلبه کنند.
هر حاشیهای بسان باد و طوفانی است که میخواهد ما را از جاده بکند و پرتمان کند به بیراهای که سرانجامش چاه ایستایی، رکود و تکرار عمیق زندگی یکنواخت، کسالتبار و پر اشتباه است.
آدمی عجیب است عادت میکند، به همه چیز. حتی به همنوایی و رقص با باد حاشیهها و دور شدن از متن و دروغ گفتن به خودش که «من گم نشدهام».