اکوسیستم استارتاپی جهان، در دوران کوتاه فعالیت خود نشان داده که میتواند بهرغم کمبودهایی که به لحاظ بودجه و ارتباطات و… دارد، موفقیتهای چشمگیری را رقم بزند و این مهم، خصوصا با شیوع ویروس کرونا که منجر به تعطیلی و یا ضعیفشدن بسیاری از مشاغل در سراسر جهان شده است، بیشتر احساس میشود. بر همین اساس، در ادامه به 10 نکته مهم اشاره میکنیم که در فرایند کاری استارتاپها رعایت میشوند و میتوانند برای سایر کسب و کارها و شرکتهای بزرگ و کوچک سنتی، درسهای مهمی به شمار روند.
نیاز دنیای امروز، نوآوری است
در چند ماه گذشته، ما با یک دنیای وارونه مواجه شدهایم؛ دنیایی که در آن بسیاری از کسب و کارها مجبور به اخراج کارمندان خود و یا حتی تعطیلی شدهاند و دولتها و گروههای حمایتی نیز با راه اندازی بنیادها و صندوقهای متفاوت، سعی کردهاند بسیاری از کسب و کارها را از ورطه ورشکستگی نجات دهند؛ اما در این میان، جایگاه استارتاپها با دیگر همتایان سنتیشان فرق میکند. دنیای امروز به نوآوری نیاز دارد و مشاغل نوین نیز این نوآوری را به جوامع تزریق میکنند.
خلاقیت و ابتکار، مفاهیم جداییناپذیر اکوسیستم استارتاپی هستند و بر همین اساس نیز میتوانیم بگوییم این کسب و کارهای نوپا و خلاق، چند قدمی از شرکتهای بزرگتر اما سنتی جهان، جلوتر هستند. قطعا شما که خواننده گزارشهای هفتهنامه شنبه هستید، یا جزئی از بدنه استارتاپی بوده و یا با این حوزه آشنایی دارید و میدانید که برای کارآفرینان فعال در این سیستم، چیزی به نام غیرممکن وجود ندارد و حتی در این دوران بحرانی نیز بسیاری از مشاغل نوپا، سفر پر فراز و نشیب خود را متوقف نکردهاند. فضای کارآفرینی در کنار سختیهای زیادی که دارد، امید، تلاش و یافتن راههای تازه را نیز نوید میدهد و بر این اساس میتوانیم بگوییم اکوسیستم استارتاپی جهان، بهرغم جدیدبودن، میتواند درسهای ارزشمندی برای کسبوکارهای سنتیتر داشته باشد. بر همین اساس نیز در ادامه به 10 نکته ارزشمندی که سایر کسبوکارها و حتی شرکتهای بزرگ جهان میتوانند از این گروههای کارآفرین و نوآور یاد بگیرند، اشاره خواهد شد.
1- نوآوری یک لقمه حاضر و آماده نیست که به شما تحویل داده شود
ممکن است تصور بسیاری از شرکتهای بزرگ و سنتی این باشد که میتوانند با استفاده از نوآوری، در فضای رسانهای جهان حضور پیدا کرده و روابط عمومی خود را از این طریق شکل دهند. در خوب بودن و مفید بودن نوآوری هیچ شکی نیست، اما نکتهای که استارتاپها به ما یاد میدهند، این است که نوآوری باید از دل یک شرکت ایجاد شود، نه اینکه آن را به صورت یک غذای آماده و جدا، وارد شرکت خود کنیم.
در مقام مقایسه میتوانیم بگوییم نوآوری شبیه به یک حرکت مردمی است که اگر در تمام زوایای جامعه رخ دهد، منجر به تغییرات اساسی خواهد شد. بر این اساس، شرکتهای بزرگ نیز به منظور تزریق فناوری در مجموعه خود، نباید آن را به صورت یک غذای آماده خریداری کنند، بلکه باید از طریق استخدام یک تیم نوآورانه در شرکت خود، بتوانند مشکلات موجود را حل کرده و رویکردهای جدیدی را رقم بزنند. داشتن یک تیم نوآور، بیشتر از تمام هزینههای خرید نوآوری و تزریق آن به تیم سنتی، تأثیرگذار خواهد بود.
2- چرا استعدادها به استارتاپها میپیوندند؟
تیمهای موفق استارتاپی از استعدادهایی شکل گرفتهاند که در کنار شرکت خود باقی مانده و تمام تلاش خود را برای رشد و ارتقاي آن میکنند. در حقیقت جذب استعدادها و چیدن یک تیم نوآورانه که در مورد قبل نیز به آن اشاره شد، از مهمترین شاخصههای کسبوکارهای نوین هستند؛ اما سؤال اینجاست که اگر یک شرکت سنتی بخواهد چنین استعدادهایی را جذب کند، آیا موفق خواهد شد؟
مهمترین نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که استعدادهای برتر به استارتاپها میپیوندند، زیرا این کسبوکارها یک تأثیر ماندگار ایجاد میکنند، یعنی میتوانند پول و معنا را با یکدیگر ادغام کرده و با استفاده از یک برنامه معنادار، نیروهای مستعد را به سوی خود جلب کنند. نکتهای که استارتاپها به آن توجه ویژهای دارند، اهمیت نیروهایشان است، به طوری که کارمندان یک شرکت میتوانند سفیران برند آن باشند و بر این اساس، هر اندازه یک شرکت بتواند تأثیر معنادارتری روی استعدادها و نیروهای خود داشته باشد و ارتباط قویتری را با آنها رقم بزند، در جذب و نگهداری آن موفقتر خواهد بود.
3- استارتاپها فرایندهای استخدامی سادهتری دارند
تأکید بر نیروی انسانی متخصص و با استعداد، یکی از مهمترین درسهایی است که میتوان از استارتاپها یاد گرفت و این امر خصوصا در روند استخدامی آنها بیشتر نمایان میشود. شاید هر یک از شما نیز تجربه مصاحبه با یک شرکت بزرگ و سنتی و همچنین یک کسبوکار نوپا را داشته باشد: اگر به یک شرکت سنتی برای مصاحبه بروید، با یک روند پیچیده و سخت استخدامی مواجه میشوید که به انبوهی از دستاوردها و سوابق کاری شما نیاز دارند و بیشتر از آنکه به خود کنونی شما بپردازند، به سوابقتان نگاه میکنند؛ این در حالی است که در فرایند استخدامی استارتاپها، آن پیچیدگیها وجود نداشته و بیشتر به خود افراد و استعدادهای آن توجه میشود. استخدام نیروهای جوان و بااستعداد که شاید تجربه کمتری داشته باشند، یکی از رویکردهایی است که در اکوسیستم استارتاپی به آن توجه شده و نتایج درخشانی نیز از این طریق به دست آمده است.
4- استارتاپها همزمان با MVP، در مورد برند خود نیز فکر میکنند
طبیعتا هر کسب و کاری، چه یک شرکت سنتی باشد و چه یک کسب و کار نوپا، در همان آغاز باید یک محصول کمینه پذیرفتنی را ارائه دهد. بر این اساس، استارتاپها نیز مانند کسب و کارهای سنتی، به فکر تولید MVP خود هستند، اما نکته مهم دیگری که به آن توجه دارند، بحث برندسازیشان است. یک کسبوکار نوین، همزمان با ساختن محصول حداقلی خود، از عناصر اصلی برندسازی غافل نشده و هویت تجاری خود را نیز میسازد و این همان نکتهای است که شرکتهای دیگر میتوانند از این اکوسیستم نوپا بیاموزند؛ یعنی برای شناساندن برند خود، نباید حتما منتظر ارائه یک محصول کامل بود، بلکه این روند را میتوان از همان آغاز فعالیت در پیش گرفت.
5- ایدههای استارتاپی با جریانهای تصمیمگیرنده کمتری اجرا میشوند
در دنیای استارتاپها، زمان، بسیار مهم است و داشتن یک زمانبندی مناسب، مهمترین رویکرد برای زنده ماندن است. بر این اساس، در یک گروه استارتاپی، ما کمتر با تیمهای تصمیمگیرنده متنوع روبهرو میشویم؛ به این معنا که ایدههای نوآورانه با تصمیمگیرندگان معدودتری روبهرو هستند و به همین دلیل نیز زمان اجرای آنها سریعتر اتفاق خواهد افتاد. این در حالی است که در یک شرکت بزرگ و سنتی، روند اجراییشدن یک ایده، با گذر از چندین تیم تصمیمگیرنده رخ خواهد داد که این روند طولانی، منجر به از دست دادن زمان خواهد شد، در حالی که زمان همان عنصر مهم و پیشبرنده در فضای رقابتی امروز جهان است.
6- بودجه پایین مارکام به معنای نتایج پایینتر نیست
استارتاپها به نداشتن بودجه بازاریابی و ارتباطات بزرگ مشهور هستند. ارتباطات بازاریابی که تحت عنوان Marcom شناخته میشوند، برای شرکتهای بزرگ سنتی با بودجههای بالایی همراه هستند، اما باید بگوییم یکی از مهمترین درسهای استارتاپها به این شرکتهای بزرگ این است که با داشتن بودجه کمتر در فرایند ارتباطات بازاریابی نیز میتوان به نتایج درخشانی دست یافت. یک استارتاپ هنگام هزینهکردن برای فرایندهای بازاریابی بسیار محتاط عمل میکنند. به همین ترتیب شرکتهای بزرگ نیز میتوانند از این شیوه استفاده کنند و هنگام بودجهبندی عملیات مارکوم خود، این سؤالات را مطرح کنند: آیا این هزینه واقعا در حال حاضر ضروری است؟ آیا میتوانیم از منابعی که قبلا برای اجرای کمپینها استفاده کردهایم، کماکان بهرهمند شویم؟ و … .
تزریق بودجه کمتر در فرایندهای بازاریابی که در برنامههای استارتاپی به وفور یافت میشود، تنها در جهت کاهش هزینهها نیست، چراکه یک شرکت بزرگ ممکن است به چنین صرفهجویی نیاز نداشته باشد؛ بلکه این رویکرد به معنای سرمایهگذاریهای عاقلانه و تعیین اهداف مشخص است که طبیعتا درپیشگرفتن چنین فرایندی میتواند در کل برنامههای یک شرکت تأثیرات مثبتی را رقم بزند.
7- برنامه مارکوم باید در کنار یک تیم مدیریتی قوی باشد
آن چیزی که باعث میشود ارتباطات بازاریابی استارتاپها به رغم بودجههای پایین، نتایج درخشانی را به بار آورد، این نکته مهم است که رهبری فرایند مارکوم در این کسبوکارها، بر عهده یک تیم مدیریتی قوی است. بر همین اساس نیز تیمهای مدیریتی در هر کسبوکاری باید نقش تصمیمگیرنده داشته باشند، زیرا این تیمها با شناخت بازار، مشتریان و مشکلات آنها، بهترین برنامههای بازاریابی را تدوین خواهند کرد. شرکتهای بزرگ نیز باید فرایندهای بازاریابی خود را به تیمهای مدیریتی بسپارند، یعنی افراد متخصصی که به خوبی بازار را شناخته و میتوانند بهترین تصمیمات را در فرایندهای بازاریابی اتخاذ کنند؛ اگر یک تیم مدیریتی قوی فرایند مارکوم را در یک شرکت بزرگ هدایت کند، نتیجه آن کاهش هزینههای بازاریابی و بازدهی بالاتر آنها خواهد بود و این همان چیزی است که در فرایند مدیریتی استارتاپهای موفق مشاهده میشود.
8- روابط سرمایهگذاران همیشه در صدر ذهن استارتاپیها قرار دارد
تمام عناصر اصلی یک استارتاپ، یعنی تیم، داستان برند و کشش تجاری آنها، در نهایت باید منجر به جذب موفقیتآمیز بودجه از سوی آنها شود. یک شرکت سنتی نیز، چه بزرگ باشد و چه کوچک، مطمئنا به سرمایهگذاران نیاز خواهد داشت. این فصل مشترک همه کسبوکارها، چه نوپا و چه سنتی است. روندی که استارتاپها به منظور جذب بودجه در پیش گرفتهاند، تمرکز و یکپارچهسازی اهداف است. همه استارتاپها و شرکتهای بزرگ و کوچک سنتی، برای خود KPI هایی را تعیین کردهاند که دست یافتن به آنها در افزایش سرمایهشان تأثیر زیادی خواهد داشت. مهمترین نکتهای که در این روند میتوان از استارتاپها آموخت، تمرکز است، به این معنا که این کسبوکارهای نوین روی اهداف و KPI های خود تمرکز کرده و از طریق یکپارچهسازی آنها، به دنبال چند هدف معین هستند و تمام تیمهای شرکت نیز با تمرکز بر اهداف مذکور، برنامههای خود را پیش میبرند.
9- استارتاپها در روابط رسانهای بهتر عمل میکنند
بنیانگذاران و مدیران عامل کسبوکارهای نوپا، با «چرا»های خود قلبها و ذهنهای مشتریان را تسخیر میکنند، به این معنا که از طریق پرداختن به مسائل و مشکلات حقیقی زندگی، راهحلهای کاربردی خود را ارائه میدهند؛ اما این تمام کار آنها نیست، چراکه یک شرکت سنتی نیز محصولات و خدمات خود را در راستای حل مشکلات زندگی مردم ارائه میدهد، نکته مهمی که در فرایند ارتباطی استارتاپها وجود دارد، این است که این گروه از کسبوکارهای نوین، ابزار درستی را به منظور برقراری ارتباط با مخاطبان امروزی پیدا کردهاند و قدرت رسانههای اجتماعی را برای برقراری ارتباط با طیف گستردهای از مردم جهان درک میکنند. بر این اساس، شرکتهای بزرگ و کوچک سنتی نیز باید آشتی با رسانههای اجتماعی را از استارتاپها یاد بگیرند و از قدرت رسانههای اجتماعی، به منظور نشان دادن مأموریتهای خود به طیف گسترهتری از مخاطبان، غافل نشوند.
10- استارتاپها از اندازهگیری غافل نمیشوند
از جمله نکات مهمی که در موفقیت استارتاپها نقش چشمگیری دارد، فرایند اندازهگیری است که با ابزارها و شیوههای مناسب، آن را انجام میدهند. اگرچه شرکتهای سنتی نیز در طول فعالیتهای خود، به اندازهگیری عملکردهای خود میپردازند، اما استارتاپها برای این مرحله اهمیت بیشتری قائل شده و خصوصا ابزار مناسب را برای این فرایند پیدا میکنند. بر این اساس، اندازهگیری تمام فرایندهای یک کسبوکار، جزو مهمترین برنامههایی است که هر شرکتی باید در دستور کار خود داشته باشد و خصوصا ابزار مناسب را برای این فرایند پیدا کند.
اگر در شرایط مشابه از ابزارهای متفاوتی استفاده کنید، مطئنا به نتایج درستی نخواهید رسید، بر این اساس، استارتاپها با درک درست هر وضعیت و شناسایی وضعیتهای مشابه، یک ابزار مناسب را برای آنها پیدا کرده و با اندازهگیری شاخص عملکرد آن وضعیت، به نتایج واقعیتری دست خواهند یافت. به عنوان نمونه، یکی از شاخصهای ارزیابی که استارتاپها بسیار به آن پایبند هستند، مشتریان هر کسبوکار به شمار میروند، برقراری ارتباط با این مشتریان از طریق رسانههای اجتماعی و شنیدن صدای آنها، میتواند در ارزیابی دقیق یک شرکت، نتایج واقعیتر و دقیقتری را ارائه دهد.