سالها بود که کمتر کسی به بانکها توجه میکرد. تقریبا همه قبول کرده بودند که بانکها همینی هستند که میبینیم و هیچ کاری هم نمیشود کرد.
با ورود بانکهای خصوصی مدلهای ذهنی تغییر کرد. صندلیها به شعبهها اضافه شد و مهمتر از همه کرامت انسانی در شعبههای بانکها ارزش پیدا کرد. بهمرور پای ابزارهایی مانند عابر بانک به بانکها باز شد و بانکها شروع کردند به صدور کارتهای پلاستیکی برای مردم. آرامآرام کسبوکارهای پرداخت شکل گرفت و دستگاههای کارتخوان هم به سمت دکانها و مغازهها روانه شدند. مردم دیدند که استفاده از کارتهای پلاستیکی چقدر راحتتر از اسکناس و سکه است و کنار آن ابزارهای سنتی میتوان از این ابزارهای مدرن هم استفاده کرد. نتیجه این شد که مردم تغییر را قبول کردند؛ اما همهچیز به همین آسانی نبود. چون همیشه در این شرایط کسانی هستند که از فرصتهای سوءاستفاده راحت نمیگذرند و لگدی به سیستم میزنند. پس بانک مرکزی حساستر شد، قانون نوشت، شاپرک به پرواز درآورد و راهروهای پلیس فتا هم پر شد از مالباختگانی که از آنها سوءاستفاده شده بود.
بااینهمه کسی کسبوکارهای پرداخت را فیلتر نکرد و مجوزی لغو نشد و توسعه ادامه پیدا کرد. موبایل آرام وارد زندگی ما شد. اول فقط برای پیامکزدن بود و تماس گرفتن. بهمرور گوشیها بزرگتر شد، سبکتر و زیباتر و مهمتر از همه هوشمندتر. اوایل هوشمندی خلاصه میشد در اینکه با گوشی بازی کنیم. خیلیها از این گوشتکوبها برای فخرفروشی استفاده میکردند. منتها این دوران هم گذشت و این ابزارها به دست همه رسید. ابزاری شد برای انجام خیلی کارها. بیشترین کاربردش فعلا ارتباط گرفتن است. بانکها و شرکتهای پرداخت خیلی زود متوجه شدند که برای کارهای بانکی و پرداختی هم میشود به موبایلها اعتماد کرد. البته هزینههای تبلیغاتی که به صداوسیما داده شد، احتمالا بیشتر از هزینههایی بود که در بانکها برای توسعه ابزارهای موبایلی صرف شد. بانکها به شعبههای گرانقیمتی که دارند، پشتگرم هستند و موبایل را وسیلهای زینتی برای بانک میدانند که بیشتر به درد فخر فروختن میخورد. شرکتهای پرداخت البته بیشتر از این فرصت استفاده کردند. استارتاپهای فینتک و البته بیشتر استارتاپها در این نقطه متولد شدند. زمانی که موبایل و وب و دسترسی برای بخش بیشتر جامعه به چیز در دسترسی تبدیل شدند. وقتیکه همه موبایل دارند و اینترنت پرسرعت میتوان برای بخشهای مختلف جامعه ابزارهایی تولید کرد که فقط به کار بخشی از جامعه میآید. بانکها بزرگ هستند و مثل تانکر تریلی میمانند که آبها را اینور و آنور میبرند. استارتاپهای فینتک مانند پارچ آب میمانند که خیلی هم کاربردی هستند. مدتها در این مورد صحبت شد که آیا بانکها با حضور فینتکها حذف خواهند شد یا نه. بعدا دیدیم که احتمالا بانکها حذف نمیشوند اما قواعد بازی را تا حد زیادی تغییر خواهند داد. استارتاپهای فینتک یک کار خاص را عالی انجام میدهند و به همین خاطر خیلیها ترجیح میدهند که از استارتاپها استفاده کنند نه بانکها. بانکها به دلیل ابعادی که دارند نمیتوانند همه خدماتشان را برای همه بخشهای جامعه سفارشیسازی کنند. برایشان بهصرفه نیست. بانکها میتوانند زیرساخت فعالیتهای مالی را فراهم کنند و اگر کسی خواست از ارزشافزوده بهرهمند شود، میتواند برود سراغ استارتاپهای فینتک. هفتههای اخیر اندکی به استارتاپها بیمهری شد. به نظر میرسد فرصتهای خوبی در پیشروی همه ما قرار دارد و حیف است که این فرصتها را از دست بدهیم. باید به فکر انبهفروشی بود که در زاهدان در برخی فصلهای سال از طریق این ابزارها ی پرداخت آنلاین انبه میفروشد یا جوانی که در مشهد زعفران میفروشد؛ و چقدر حیف است که به دست خودمان کسبوکارهای کوچکمان را فلج میکنیم. به نظرم ما در آستانه روزهای خوبی هستیم. ما سالها تلاش کردیم. زیربار تحریمهای ظالمانه بودیم و حیف است که به دست خودمان مانع رشد خودمان شویم. ابزارها، روشها، دستگاهها و همه و همه قرار است به ما کمک کنند بهتر زندگی کنیم. زندگی بهتر نیاز به قوانین بهتر دارد. شاید زمان آن رسیده که قوانین اندکی به فکر همراهی با تغییرات باشند. باور کنیم این بچهها آدمهای بدی نیستند. این بچهها برنامههای بدی در سر ندارند. آنها فرصتی را پیدا کردهاند و میخواهند در آن زمینه کاری کنند. اگر به آنها کمک نمیکنیم لااقل جلویشان را نگیریم.