ما فقط چیزهایی را میبینیم که مغزمان میگوید نه چیزهایی که چشممان میبیند. مثل سفرهایی که برای برداشتن تکه لباس یا چیزی به سراغ چمدانتان رفتهاید با اینکه مطمئنید آن را برداشتهاید اما بعد از سفر متوجه میشوید هرگز آنرا داخل چمدان نگذاشته بودید. این مغز است که میگوید چشم دیده اما هرگز به چشم ندیدهایم.
بیآنکه بدانیم، گاهی چیزهایی را میشنویم که از قبل شنیدهایم. حرفزدن آدمها برایمان حکم لبزدن پیدا میکند. برهمین اساس آدمها، پدیدهها و اتفاقات را آنطور میشنویم و قضاوت میکنیم که خودمان میشنویم نه آنکه او میگوید. برداشت شخصی ما میشود شنیدنی که وجود خارجی ندارد یا تفسیر ماست؛ دیدن و شنیدنهایی که ناب نیستند.
وقتی به اکوسیستم استارتاپی ایران نگاه میکنید چه میبینید؟ یا چه میشنوید؟ آنچه در نگاه اول میبینیم، نمایی بسته مثل گرفتن یک رواننویس «یوروپن» روبهروی چشمانمان است. کمی که عقبتر بیاییم، چند رواننویس دیگر هم میبینیم؛ رواننویسهایی زیبا که جلب توجه میکنند. این میشود سکانس اول و آخر برای بسیاری از ما؛ اکوسیستمی بدون نمای لانگشات.
آنهایی که بیرون از گود اکوسیستم استارتاپی ایران نظارهگر هستند و آنها که در درون زمین بازی هستند، نمیگویم همه، بخش اعظمشان نگاهشان نگاهی است محدود به چند استارتاپ و ویسی موفق نسل اول و تعداد خیلی کم نسل دومی.
برای همین در هر نشستی که مقامات ارشد برگزار میکنند یا در هر ایونت باکیفیتی که شرکت کنید، یا در اینترنت نام استارتاپها را سرچ کنید، به چند نام به تعداد انگشتان دو دست میرسید. این میشود همه اکوسیستم استارتاپی ایران؛ جایی پر از موفقیت و باشکوه.
آدمهای عزیزی که عزیزتر میشوند و زینتالمجالس که گرفتن عکس با هرکدام از این کارآفرینان جوان و موفق ایرانی میشود موهبت و افتخار؛ نسلی که تبدیل به الگو میشوند. هر جوانی میخواهد موفق شود، شاقول یا مقصد موفقیتش را میگذارد ساختن استارتاپی مثل استارتاپ بزرگ … فلان یا فلان. هر سرمایهگذاری دلش میخواهد یکی مثل اینها را در پرتفو یا سبد سرمایهگذاریاش داشته باشد. مقامهای دولتی دوست دارند در کارنامهشان یک فریم عکس با مدیران استارتاپی داشته باشند . حداقل شب در خانه به فرزندان آنلاینشان نشان بدهند.
تا اینجا همهچیز سرجایش است و غرورانگیز. بیایید برای لحظهای این قاب لنز را کمی بازتر کنیم. نمیگویم اینجا بسان شهری است اما زیستبوم استارتاپی ایران شبیه شهرکی است با چند برج که کنارش خانههای بسیار دیگری هستند یا در حال ساختند یا خانههای بسیاری را میتوان دید که خراب شدهاند، شاید هم در آستانه ویرانی اند؛ ویرانی یا شکستهایی که کمتر از آنها میشنویم یا میبینیم. این یک واقعیت انکارپذیر است کسی برای شکستخوردهها کف نمیزند و هورا نمیکشد.
رسم هم نیست که در جلسه با رئیس جمهور، مجلس، قوهقضاییه، وزرا، تلویزیون و… آدمهای شکستخورده را بیاورند تا داستان شکستشان را بگویند. دیدن آدمهای موفق و شنیدن موفقیتهایشان جذاب است اما… برخوردهای زینتالمجالسی و نگاههای الزاما و یکسره موفقیتآمیز به اکوسیستم استارتاپی ایران خطرناک است. باید این قاب تصویر را باز کنیم و کنار استارتاپهای موفق، استارتاپهای شکستخورده را هم ببینیم. آدمی که در طول زندگیاش عادت کند به طعم شیرین، معلوم است طعم تلخ را پس میزند.
مسئولانی که یکسره فقط روایت استارتاپهای موفق را بشنوند، مفهوم ریسکپذیری را درک نخواهند کرد. جوانی که میخواهد استارتاپ راه بیندازد، سرمایهگذار سنتی که قصد ورود به سرمایهگذاری خطرپذیر را دارد، مسئولی که میخواهد برنامه و قانون برای استارتاپها بنویسد، ابتدا باید خطر را به چشم ببیند. بشنود که عدهای از بنیانگذاران استارتاپها به خاطر حفظ آبرو روایت مهاجرت ساختهاند اما در زندان تهران بزرگ به سر میبرند. بشنوند که برخی مجموعهها بهناچار درصدد به اجرا گذاشتن وثیقههای بانکی جوانان هستند.
ببینند بهخاطر سختکردن شرایط کسبوکار و ایجاد دستانداز و مجوزهای متعدد، دخالتها و باجگیریهای سازمانها و بوروکراسی کند و فشل اداری و… کسبوکارهای استارتاپی یکی پس از دیگری شکست هم میخورند. بگذارید از تحریمها، مهاجرت نیرویهای فنی و باتجربه، کاهش سرمایه، کوچکشدن سبدهای خرید و… چیزی نگویم که درد دیگری است.
ما باید پای همه استارتاپها بایستیم؛ چه آنهایی که به سختی و با خون دل خوردن «دره مرگ اول» را به سلامتی پشت سرگذاشتهاند، چه آنهایی که هرگز نتوانستند یا نخواهند توانست دره مرگ را ترک کنند.
سرمایه و کسبوکار مبتنی بر ونچرکپیتال یا همان سرمایهگذاری خطرپذیر یا ریسکپذیر زمانی به بار خواهد نشست که همه ما کارآفرینان، دولت و حاکمیت ریسک آن را برداریم.
اینکه همه ریسک را بیندازیم گردن جوانان نحیف و فعالان استارتاپی، سرمایهگذاری که خیرخواهانه خطر کرده یا بخشی از دولت، یا چند استارتاپ و وی سی بزرگ … نه اینکه فقط بگوییم نامردی است، فارغ از بحث اخلاق، تبعات ویرانگری برای کشور در پی دارد. زمانی موفقیت حاصل خواهد شد که همه طرفین حاضر به برداشت این ریسک باشند. اکوسیستم استارتاپی خطرپذیر، دولت و حاکمیت خطرپذیر میخواهد.
حرف آخر
لطفا دوباره به قاب اکوسیستم استارتاپی ایران نگاه کنید و دوباره بشنوید؛ دوباره ببینید، شنیدن و دیدنی ناب. آنوقت حتی صدای خردشدن استخوانهای آدمهای موفق را هم زیر بار مشکلات خواهید شنید، چه برسد به آنی که شکست، قدش را و قد دلش را خمیده.
1 دیدگاه