به گذشته که نگاه میکنم، در شکست یا ماندگاری خودمان یا همه استارتاپهای کوچک و متوسطی که میشناختم، یک پارامتر اساسی و بنیانی مشترک و تاثیرگذار وجود دارد. نمیگویم مشهود است، چراکه در لایهای از نمادهای موفقیت و شکست پنهان است، اما عجیب آنکه برای غریبهترها آشکارتر به نظر میرسد.
افرادی که برای اولینبار با فضای استارتاپها مواجه میشوند، آنچه برایشان نمود بارزی دارد، جو حاکم بر روابط آدمها در کسبوکارهای استارتاپی است. فضای مفرح، شادان و به اصطلاح «هپی» که گویی آدمها به جای کارکردن، برای شاد و خوشحالبودن و تفریح کنار هم جمع شده و همهچیز به شوخی برگزار میشود.
اگرچه برداشت اولیه آنها به خاطر عدم شناخت از فرهنگ و بیزینسمدل و ماهیت تیمورک، کاملا اشتباه است، چراکه همین آدمهای هپی و کمسن در کنار هم اتفاقات بزرگی را رقم میزنند. در پس این چهرههای جوان کمسنوسال دخترانه و پسرانه شاداب، جریان عظیم وموج توفندهای نهفته که بنیان کسبوکارهای سنتی عبوس و کارمندمحور را به لرزه درآورده و حتی ویرانگرند.
هنگامی که درها را به روی چشمان ناظر میبندیم و با خودمان تنها میشویم، در چرایی ضعف یا شکست استارتاپ مان، درمییابیم بخشی از شکست استارتاپها بهخاطر همین «هپیسم» رایج و متداول در استارتاپهاست.
وقتی همه چیز تبدیل به یک باید میشود «باید استارتاپها برای موفقیت، یک تیم جوان، همدل، هماهنگ و شاداب و هپی داشته باشند»، خطر شکست از داخل، استارتاپها را تهدید جدی میکند. مگرنه اینکه استراتژی حاصل مجموعه بایدها ونبایدهاست. نباید ما چیست؟
قبل از پرداختن به نباید، ابتدا ضروری است که اصل برخورداری از یک استراتژی را بپذیریم. تیم باید در چارچوب یک استراتژی حرکت، مدیریت و هدایت شود. میدانم که بسیاری از استارتاپهای کوچک و حتی متوسط چیزی به نام استراتژی، چشمانداز، اهداف، ماموریت، تاکتیکها و… ندارند. صادقانه اعتراف میکنم ما هم در ابتدا استراتژی مدون و منسجمی نداشتیم. به هر دلیلی همهمان جستیم اما ادامه راه و تکرار موفقیتها با ریسک بالا و تکیه بر جستنها دیگر امکانپذیر نیست.
نداشتن استراتژی
بازمیگردم به ابتدای این نوشته؛ وقتی به گذشته که نگاه میکنم، گذشته خودمان یا همه استارتاپهای کوچک و متوسطی که میشناختم، یکی از دلایل شکست استارتاپها نداشتن استراتژی و دورهمی و خوشبودن، است.
بیزینس اگرچه از دورهمی و شاد و هپیبودن بهره میبرد، اما این انرژی زیبا، جادویی و فریبنده اگر در چارچوب یک استراتژی تعریف، هدایت و از آن استفاده مطلوب نشود، مانند دریای آرامی است که در وقت طوفان استارتاپ شما را خواهد بلعید.
«نباید» استراتژی «هپیسم» این است؛ «ما نباید به نحوی عمل کنیم که تیممان و خودمان فکر کنیم فقط برای دورهمی و هپیبودن کنار هم جمع شدهایم». باید به تیم وخودمان بگوییم و زیر عکسهای سفرهای دستهجمعی و تولدهایمان بنویسیم تا فراموش نکنیم: «بچهها ما آمدهایم سخت کار کنیم، ۶ روز هفته، بیش از ۱۰ ساعت کار روزانه، ۷ تا ۱۰ روز مرخصی سالانه. ما قرار است با مشکلات، کمبودها و ناملایمات بجنگیم و موفق شویم» و البته در یک سیستم فرایندمحور، برنامهریزیشده، مبتنی بر استراتژی در فضایی تیممدار، آرام، دوستانه، همدل، مفرح، شاد و هپی.
با سلام، از اونجا که میانگین سنی تیم های استارتآپی پایین هست و مشکلات بیان شده بعد از چند ماه نمایان میشوند، در طول دهه گذشته و در فضای بین المللی اکثر استارت آپهای مطرح دنیا در درون مجموعه های بزرگ و قدرتمند سرمایه گذاری رشد و نمو داشته اند. اینگونه شرکتها با دارا بودن تجربه ( ناشی از سن مدیران و تجربیات قبلی ایشان) همچون یک مربی ورزشی و بطور روزانه برنامه کاری و حرکتی تیم جوان را طرح ریزی و مدیریت میکنند و از ایشان در قبال امکانات مهیا شده، پاسخ و نتایج ملموس میخواهند.
این مدل از همکاری و پیشرفت جواب خودشو پس داده، بنابراین همه تقصیرات هم به گردن این جوانهای خوش آتیه نیست.
فضای اقتصادی-مدیریتی کشور هم نتوانسته بستر مناسب و مدیریت شده برای پیشرفت را مهیا کند، واقعاً شادابی و سرزندگی این تیم ها بزرگترین سرمایه میتواند باشد مشروط به هدایت صحیح و واقعی.