موضوع کار تیمی تنها برای ما و در عصر ما جذاب نبوده است. با خردهتحقیقی با شخصیتی آشنا شدیم که مهمترین مسئولیتش را بررسی فرآیند کار تیمی قرار داده و تقسیمبندی جالبی را ارائه داده است.
تئوری مردیت بلبین پیشگام مطالعه کار تیمی چه به ما میگوید؟
مردیت بلبین برای توضیح ایدهاش از «نقشهای تیمی» استفاده کرده است. او برای توضیح این نقشهای تیمی از ۹ نوع نقش نام برده تا در بستر این نقش بتوان کارآمدی گروه را به حداکثر رساند.
بلبین معتقد است با فهم خوب از نقش هر فرد در تیم هر عضو میتواند نقاط قوت خود را توسعه دهد و نقاط ضعف خود را مدیریت کند. نقشهای تیمی بلبین بر اساس مطالعهای روی ویژگیهای شخصیتی شکل بنا شده است. این ۹ نقش در بستر زمان به ۳ دسته عملمحور، مردممحور و تفکرمحور تقسیم شد.
نقشهای عملمحور تیوری بلبین شامل کدام دسته از نقشهاست؟
نقشهای عملمحور متمرکز بر پیشرفت عملگرایی، جامه عمل پوشاندن به ایدهها و زمانبندی ملاقاتهای گروه است.
نقش اجرایی (Implementer):
نقش مجری، تبدیل تصمیمها و ایدهها به تکالیفی قابل مدیریت و کاربردی است. نقاط قوتی مورد نیاز نقش پیادهکننده شامل قابل اعتمادبودن، کارآمد بودن و نقاط ضعف قابل پیشبینی شامل عدم انعطافپذیری و کندبودن در پاسخدهی احتمالات است.
نقش شکلدهنده (Shaper):
عضو شکلدهنده تیم حتما باید مبتنی بر هدف تیم عمل کند. عضو شکلدهنده عضوی پویا و داینامیک است که با ایجاد چالشهای مختلف تلاش میکند پویایی گروه را بالا ببرد. فرد شکلدهنده میتواند تحت فشار زیاد کار کند و شهامت غلبه بر موانع را دارد. یکی از نقاط ضعفی که فرد شکلدهنده میتواند داشته باشد و ایرادی به آن وارد نیست، تحریکپذیری در برابر رفتار باقی اعضاست. ممکناست اعضای گروه این تحریکپذیری را توهینآمیز تلقی کنند اما این را بدانید که او پویاترین عضو گروه است و شبیه ناظم عمل میکند، به او حق دهید.
نقش تمامکننده (Completer/Finisher):
تمامی نقش فرد تمامکننده در میزان حساسیت و وسواسی است که به جزئیات اختصاص میدهد و توانایی رسیدن به موعدهای مقرر است.
نقشهای مردممحور
نقشهای مردممحور به نقشهایی اطلاق میشود که میتواند ایدهها را جمع کند و برای به عمل تبدیلکردن آنها برنامهریزی کند.
۳ دسته نقش مردممحور وجود دارد:
نقش هماهنگکننده(Coordinator ):
وظیفه فرد هماهنگکننده، توانمندی و تسهیلگری تعاملات و مهارت حلمسئله است. فرد هماهنگکننده نیازمند ایناست که در عین تسلط به اهداف تیم، اعضای تیم را بشناسد و به صورت مناسبی وظایف را تقسیم کند. فرد هماهنگکننده باید از اعتمادبهنفس بالایی بهره ببرد، مهارتهای مختلف را بشناسد و هدفها را شفافسازی کند.
عضو کلیدی تیم (Team Worker):
عضو کلیدی تیم که به آن در اصطلاح تیمیکار هم گفته میشود، باید گوشهای شنوای خوبی داشته باشد، روحیه همکارانه و چندتکلیفی داشتهباشد و در عین جدیت و نظم و ترتیبی که در کارش دارد، باید با دیگر اعضای تیم ارتباط صمیمانهای داشتهباشد.
محقق منابع (Resource Investigator):
محقق منابع فردی برونگراست که تواناییهایی اعم از توسعه ارتباطات، برقراری ارتباط خوب و اکتشاف ایدهها و فرصتهای جدید و خلق جذابیت و انتقال این هیجان به اعضای تیم را دارد. یکی از انتقادهایی که غالبا به محققان منابع وارد میشود، ایناست که ممکن است بهصورت افراطیای مثبتنگر باشند و با اتفاق یا چالش کوچکی این انگیزه را از دست دهند.
نقشهای تفکر (شناخت) محور:
نقشهایی که مبتنی بر مهارتهای تفکری است، غالبا گزینههای موجود را بررسی میکنند و برای هر کاری فرد متخصص مورد نیاز را پیدا میکنند. این نقشها هم مثل دو دستهبندی قبل ۳ نوع نقش مختلف دارند:
نقش ایدهپرداز (Planter):
تیم به نقش ایدهپرداز نیاز دارد، چون تیم برای بقا نیاز به فردی دارد که حلمسئله بلد باشد و بتواند خارج از چارچوبهای روزمره فکر کند و با ایدههای جدیدش تیم را جلو ببرد.
نقش ناظر- ارزیاب: (Monitor/Evaluator):
وظیفه نقش ناظر یا ارزیاب داشتن قوه قضاوت خوب و همچنین مهارت بالای تفکر راهبردی است. یکی از انتقادهایی که به این نقش وارد است، فقدان مهارت تشویق و الهامبخشی به دیگر اعضای تیم است.
نقش متخصص (Specialist):
وظیفه فرد متخصص این است که وقت خود را وقف افراد جویای آموزش کند و به صورت مداوم به آنها کمک کند که دانش خود را بهروزرسانی کنند و بسازند. فرد متخصص باید عمیقتر از دیگر اعضای تیم کار کند و منبعی برای همافزایی اطلاعات و دانش بین اعضای گروه باشد.
تئوریای که توسط مردیت بلبین مطرح شد و توسعه یافت، بر اساس الگوهای مشخص و دقیقی است که در تیمها وجود دارد. این الگوهای رفتاری میتواند تاثیر بالقوهای بر عملکرد تیم داشته باشد.
اساس این تئوری ساده و قابل درک است. زمانی که افراد تیم از نقشهای خود آگاه باشند و بدانند که توانایی لازم برای انجام وظیفه محولهشده را دارند، این آگاهی به آنها کمک میکند تا با نیازهای تیم هماهنگتر عمل کنند.
توجه داشته باشید که ممکناست تیمی اعضای کمتری از این ۹ نقش داشته باشد که در اینصورت بهتر است با توافق خود اعضا، برخی افراد با توانمندی بیشتر و البته زمان خالی بیشتر نقش دیگری که با نقش خودش همپوشانی دارد را هم بر عهده بگیرند.
با بهکارگیری تئوری بلبین اعضای تیم خودباوری بهتری خواهند داشت و منجر به ارتباطی کارآمدتر بین اعضای تیم و مدیران میانی و بالایی میشود. اگر بخواهیم به دنیای پدیداری بلبین نزدیکتر شویم،
بهتر است ساعت را در ذهنمان بیاوریم، قرار نیست که در تیم همه کار یکسانی انجام دهند و حتی فشار یکسانی را متحمل شوند، آنچه مهم است قرارگرفتن هر کدام از اعضا در جای مقرر و مناسب خودش است.
در نهایت اینطور نتیجه میگیریم که به عقیده بلبین، مهم ایناست که قبل از تشکیل تیم به این فکر کنیم که آیا نیازمند این هستیم مجموعهای از مغزهای الماسی را دور هم جمع کنیم یا اینکه میخواهیم از تعدادی مغز عادی کاربردهای الماسگونه استخراج کنیم؟
بلبین تاکید دارد که مهمترین علت کاهش کارایی یا شکست فعالیتهای تیمی این است که نقشها بهدرستی توزیع نمیشوند و به اهمیت نقشهای تیمی تاکیدی نمیشود.
بلبین در گوشهای از صحبتهایش اینطور میگوید: بسیاری از حواشی کار تیمی شبیه میوههای درختی هستند که ریشهشان در خاکی است که توزیع نامناسب نقشهای تیمی در آن جوانه زده است.