هفته گذشته وسط این همه تعطیلی فلجکننده کسبوکارهای خصوصی و واقعی خبری پخش شد که ماهیت آن نامشخص بود؛ معلوم نبود که خبر فکاهی، هجو، هزل، طنز است یا خدای نکرده واقعی. گروهی که ادعا میکردند کارمندان شبکه بانکی هستند، کانالی تلگرامی راه انداخته بودند. این کانال تلگرامی بیانیهای صادر کرده بود که گویا قرار است به مقامات دولتی بگویند پنجشنبهها را هم همانطور که برخی ادارههای دولتی تعطیل هستند، شعبههای بانکها هم تعطیل باشند. یکی از استدلالهای این متن عجیب و غریب گسترش بانکداری الکترونیکی بود. استدلال کرده بودند که گسترش بانکداری الکترونیکی باعث شده مردم بتوانند خودشان کارهایشان را انجام دهند؛ پس حالا میشود پنجشنبه را هم تعطیل کرد و اینگونه آلودگی هوا هم کمتر میشود. بگذارید از یک زاویه دیگر ماجرا را نگاه کنیم. چرا اصلا فقط پنجشنبهها برای شعبهها تعطیل شود؟ حالا که بانک دیجیتال رشد کرده و مردم از ابزارهای مدرن استفاده میکنند، بهتر نیست کلا در تمام طول هفته شعبهها را تعطیل کنیم؟ آن وقت کارمندهای عزیز میتوانند کل هفته را استراحت کنند!
این متن عجیب و غریب را اگر بخواهیم بررسی کنیم لازم است سوالی از خودمان بپرسیم بعد دوباره برگردیم. آیا تابهحال از خودتان پرسیدهاید که امنیت واقعی کجاست؟ همه ما میدانیم که امنیت در پذیرش تغییر است. اما آیا واقعاً همه سازمانها در برابر این پرسش که در مقابل تغییر چه احساسی دارند، پاسخی هم در چنته دارند؟ شما چطور؟ همه ما میدانیم که سن واقعی انسانها متفاوت با سن تقویمی آنهاست. سن واقعی هر انسانی نشاندهنده استفاده هر فرد از گذشت زمان و کسب تجربههاست. همچنین همه ما میدانیم که برای تغییر، روش انجام کار را باید تغییر داد و به شیوهای متفاوت کار را انجام داد. یک مدیر پیشازاینکه از او بپرسند، باید از خودش بپرسد که تا الان چه کرده است؟ چند کارمند خوب ساخته است؟ چند بازار خوب ایجاد کرده است؟ سازمان مانند چهارچرخ اتومبیل است. همه چرخها باید همزمان و با یک سرعت حرکت کنند. اگر یکی از چرخها سریعتر یا کندتر از باقی چرخها حرکت کند، این برای اتومبیل مشکلآفرین خواهد بود.
تجربه در یک سازمان مانند دو اسب است؛ یکی که بیپروا از روی نرده میپرد و دیگری که تلاشی نمیکند که بپرد. تجربه میتواند سازمان را اسیر خودش کند. تلفن و هواپیما زمانی که تازه اختراع شدند هرگز با آغوش باز پذیرفته نشدند. احتیاج مادر اختراع است، یک اشتباه است؛ اگر اینطور بود مصریها بولدوزر میساختند! منشأ اختراع هوش، درایت و نارضایتی است. ادیسون میگوید، اگر مردی راضی باشد دیگر تمامشده است. برای پیشرفت واقعی نیاز به مقدار زیادی کارمند ناراضی وجود دارد. امنیت واقعی این است که یک کارمند پیشرو در یک شرکت پیشرو باشد.
پس همه ما این روزها در آستانه ناامنی مطلق هستیم. ما خیال میکنیم کارمند یک شعبه بانک هستیم و دیگر تمام. همین خیال و تصور کاذب امنیت باعث میشود دغدغه ما بشود تعطیلی پنجشنبه. درحالی که اگر درستتر ببینیم، متوجه میشویم که شعبهها یکی پس از دیگری در حال تعطیلشدن هستند و شاید زمانی فرابرسد که هفت روز هفته را هم مجبور شویم کار کنیم. کسانی که این روزها تلاش میکنند با راهاندازی کسبوکارهای نوآورانه در فضای مالی و حتی فضاهای دیگر، کاری کنند، از روی شکمسیری این کار را نمیکنند. اینها کسانی هستند که کمی جلوتر را دیدهاند؛ زمانی که یا باید نوآور باشید یا کارگر کارخانههای چین. متاسفانه هنوز هم مدیران دولتی دنبال فروش بیشتر و گرانتر نفت هستند و طیف زیادی از مردم هم عادت کردهاند که دستگیرهای داشته باشند و خودشان را به جایی وصل کنند و تمام. این مسیر در چند سال آینده به آخر خط خودش میرسد و ما چارهای نداریم جز اینکه روح تغییر را درک کنیم. دنیا به زودی جهنم آدمهای تنبل میشود!