امروز هفدهم مرداد، روز خبرنگار است. تنها روزی از سال که شاید کمتر به چشم یک تهدید به قشر روزنامهنگاران نگاه شود. و حداقل در تبریکها و گرامیداشتها و لیست هدایا! نام خبرنگاران و روزنامهنگاران در قابهای قشنگ قرار میگیرد. جالب این است که نزدیک به یک هفته قبل از روز خبرنگار، نوبت واکسیناسیون روزنامهنگاران هم فرا میرسد. واکسیناسیونی که به یکی از عجیبترین روشهای مبارزه با یک پاندمی تبدیل شده است. ابتدا دو مرکز به عنوان مقر واکسیناسیون خبرنگاران و اصحاب رسانه معرفی میشود.
اطلاع رسانی درست و دقیق نیست. بسیاری تصور میکنند که دارند از قطار واکسیناسیون عقب میافتند و ممکن است نوبت و دوز واکسن به آنها نرسد. حجم عظیمی از خبرنگاران در این دو مرکز جمع میشوند و خود این طرح تبدیل به یک مرکز برای گسترش ویروس کرونا میشود. تنها بعد از دو روز، دو مرکز معرفی شده برای واکسیناسیون روزنامهنگاران تعطیل شده و تازه به فکر روشی بهتر برای واکسن ویروس کوید ۱۹ میافتند.
بیشتر بخوانید: جشنوارهی خبری نویسبان اسنپ برای حفظ محیط زیست
پرده اول: هل نده دوست خبرنگار
عکسهای منتشر شده از دو روز اول واکسیناسیون خبرنگاران و همچنین گزارشهایی که به صورت رسمی و غیر رسمی از سمت همکاران به گوشمان رسید، بسیار نگران کننده بود. به نظر میرسید که ابتدا فقط چند خبرگزاری قرار بود که در آن روز خاص برای واکسیناسیون بروند. اما پس از چند ساعت و هرج و مرج موجود در محیط بعضی از دوستان خبرنگار شروع به اطلاعرسانی به هم میکنند که «بیاید و واکسن بزنید. کسی به کسی کاری نداره. کارت خبرنگاری هم نمیخوان. انقدر شلوغه که کسی رو چک نمیکنند.»
هر چقدر هم که به سیستم فعلی، روش اطلاعرسانی و نحوه نوبتدهی برای حضور انتقاد داشته باشیم و آن را ناکارآمد بدانیم. این رفتار از سمت روزنامهنگاران و خبرنگاران یک فاجعه به حساب میآید.
ما اصحاب رسانه کارمان نقد کردن است. قرار است ایرادات را پیدا کنیم و با رسانهای کردن آن زنگ خطر را به صدا در بیاوریم و برای حل آن تلاش کنیم. اما انگار وقتی نوبت خودمان میشود، دیگر خبری از آن نگاه نقادانه نیست و قرار است به هر قیمتی به هدفمان برسیم. واکسن حق همه مردم ایران است. روزنامه نگار و خبرنگار هم با توجه به نوع شغلش، این حق را دارد که در گروههای حساس قرار بگیرد. اما این که خبرنگار منتقد خودش در نقش یک عامل هرج و مرج ظاهر شود، از آن اتفاقاتی است که باید به ما یک تلنگر حسابی بزند. نقدی که حتی خودمان به آن پایبند نباشیم را هیچ کس نه باور میکند. نه به آن اهمیت میدهد.
پرده دوم: سامانه پر از مرگ سهراب
همانطور که در روایت بالا گفتیم، شروع واکسیناسیون خبرنگاران بعد از دو روز تعطیل شد. و پس از یک روز تعطیلی با راه افتادن یک سامانه نوبتدهی آنلاین، دوباره از سر گرفته شد.
شعار هوشمندسازی از سر و کولمان بالا میرود. اما بعد از نزدیک به دو سال، پیشبینی نیاز به یک سامانه برای نوبتدهی آنلاین زمانی اتفاق میافتد که تا آستانه یک فاجعه میرویم.
سامانه نوبتدهی آنلاینی که میتوانست خیلی زودتر کارش را شروع کند، از نظر فنی سه بخش کلی دارد. احراز هویت کاربران با استفاده از تلفن همراه. چک کردن کد ملی کاربر با دیتابیسی که از خبرنگاران وجود دارد. در آخر نوبت دهی براساس آدرس و ساعت مورد نظر کاربر. راهاندازی چنین سامانهای، توسط یک تیم خوب، در بدترین حالت یک ماه زمان میبرد. نه چیزی نزدیک به یک سال. اشتباه نکنید. برای راهاندازی یک سامانه برای نوبت دهی واکسن، حتما لازم نیست که واکسن وارد کشور شده باشد.
پرده سوم: این صفهای ترسناک
پنجشنبه نوبت من بود که در صف واکسن منتظر بمانم تا نوبتم برسد. به جرات میتوانم بگویم که یکی از ترسناکترین جاهایی بود که تا به حال پایم را گذاشته بودم. اکثر افرادی که برای دریافت واکسن آمده بودند، سن و سال بالایی داشتند. عدم آگاهی از خطر ویروس، خستگی از انتظار طولانی و نبود نظم مورد نظر یا هر دلیل دیگری باعث شده بود که این جمع کمترین فاصله ممکن را رعایت کنند و همین رفتار، باعث شده بود صفهای مبارزه با کرونا به یک «کرونا پارتی» تمام عیار تبدیل شود.
در همان لحظات با تمام وجود نگران پدر و مادرها و پدربزرگ، مادربزرگهای آن جمع بودم، به این فکر میکردم که چه میشد اگر اکوسیستم استارتاپی با راهکارهای نوآورانهاش حداقل برای واکسیناسیون گروههای حساس به ارگانهای مربوط کمک میکرد. اگر ذرهای اعتماد بیشتری به اکوسیستم وجود داشت. اگر تکرویها و انحصارطلبیها کمتر بود. شاید امروز پدربزرگ، مادربزرگهای بیشتری کنارمان بودند.
بیشتر بخوانید: هوشمصنوعی خبرنگاران را بیکار کرد!