۳ راه‌حل برای تبدیل محدودیت به فرصت

توسعه فردي

0

در ابتدا باید بدانیم که زندگی هیچ محدودیتی در خود جای نداده است؛ مگر محدودیت‌هایی که خود ما برای خودمان تعیین می‌کنیم، اما خبر خوب اینکه برای تبدیل همین محدودیت‌های خودساخته به فرصت نیز راه‌حل‌هایی وجود دارد که با به‌کارگیری آنها هر محدودیتی به فرصتی جدید بدل خواهد شد.

راه‌حل اول:  باورهای محدودکننده خود را تحلیل کنید

معمولا باورهای محدودکننده در کودکی ما ریشه دارند و این فقط به دلیل رفتارهای والدین ما نیست، بلکه محیط‌های اجتماعی مثل مدرسه هم در شکل‌گیری این باورها نقش داشته‌اند. عبارت‌هایی مثل«من نمی‌توانم»، «من آدم توانمندی نیستم» و «از عهده انجام کارها برنمی‌آیم» تعدادی از این باورها هستند که تأثیر عمیقی بر زندگی ما می‌گذارند.

شناخت و تحلیل اینکه این جملات چطور باعث می‌شوند در زندگی عقب بمانیم و همچنین صرف زمان برای پیداکردن منبع این باورها در رهایی از آنها بسیار اثربخش است؛ چون به محض آگاهی، متوجه می‌شویم که این جمله‌ها اصلا واقعیت ندارند و فقط نظراتی هستند که اتفاقاً شواهد زیادی در زندگی داریم که می‌توانیم اشتباه‌بودن آنها را ثابت کنیم. پس هنگامی‌که این افکار به ذهنمان رسید، باید جوابشان را قاطعانه بدهیم؛ مثلاً اگر با خودتان فکر کردید «من همیشه فلان کار را بد انجام می‌دهم»، لحظه‌ای مکث کنید و در جواب بگویید: «اینکه قبلا این کار را بد انجام می‌دادم، به این معنی نیست که الان هم  نمی‌توانم درست انجامش بدهم. سپس چند مثال را به خود یادآوری کنید که فعالیتی را قبلا خوب انجام نمی‌دادید، اما حالا در انجام آن حرفه‌ای شده‌اید.

راه‌حل دوم: شواهد را دقیق و منطقی بررسی کنید

باورهای محدودکننده نقش بسیار مهمی در احساسات ما دارند. این باورها با خود منطقی ما همیشه در جنگ هستند. بهترین کار در زمانی که این افکار به ذهنمان هجوم می‌آورد، این است که از خودمان بپرسیم:

«از اساس این باورها تا چه اندازه واقعیت دارند؟» فرض کنید مشغول انجام کاری هستید که اعتمادبه‌نفس کافی برای انجام آن را ندارید.

منتقد درونتان هم دائما در حال حرف‌زدن است و سرانجام شما را گمراه می‌کند. اتفاقی که می‌افتد این است که شما به دلیل گیج‌شدن و استرس زیاد، کارتان را به‌خوبی انجام نمی‌دهید.

در آخر هم نتیجه می‌گیرید که برای انجام آن کار خوب نیستید.

این مثال مشخص می‌کند که وقتی مشغول بررسی واقعیت‌هایی هستیم که پشت باورهایمان قرار دارند، حتما باید دو چیز را در نظر بگیریم؛ اول اینکه آیا شواهدی وجود دارد که ثابت کند ما در کار خود خوب عمل نمی‌کنیم؟

دوم اینکه آیا شواهدی که به دست می‌آوریم، منطقی‌اند یا صرفا نتیجه صداهای ذهنمان هستند؟

راه‌حل سوم: باوری جدید خلق کنید

فرض کنید که یکی از باورهای محدودکننده شما این است که همواره در مشکل‌ترین لحظات زندگی، دچار احساس ناتوانی مطلق می‌شوید. ابتدا باید این طرز فکر را به عنوان یک باور محدودکننده شناسایی و سپس واقعیت آن را ارزیابی کنید. قطعا آنچه درمی‌یابید، این است که ممکن است در بعضی لحظات پرفشار زندگی دچار اضطراب شده‌ باشید، اما همه آنها برایتان فاجعه‌بار نبوده‌ و بارها هم به نتیجه مثبت رسیده‌ است.

حالا در این شرایط، باور جدید چه می‌تواند باشد؟‌ اینکه «قطعا هیچ‌کس در تمام لحظه‌های سخت زندگی خود پیروز نخواهد شد و من باید به دفعاتی افتخار کنم که بهترین عملکرد را داشته‌ام» ایجاد باور جدید کمک می‌کند که بعدها در شرایط مشابه، ذهنیت سالم‌تری داشته باشیم.

مسئله‌ای که در اینجا اهمیت دارد، این است که شخصیتی جداگانه برای باورهای محدودکننده خود خلق کنیم.

متخصصان بسیاری اتفاق نظر دارند که تا وقتی اعتقاد داریم منتقد درونی ما صدای خودِ واقعی ماست، هیچ‌وقت نمی‌توانیم بر آن پیروز شویم.

بنابراین، یکی از کارهای مفید این است که به منتقد درونمان نامی مضحک و مسخره بدهیم؛ برای او شخصیتی کارتونی، خبیث و در عین حال، ضعیف تصور کنیم و هر بار وارد ذهنمان شد، او را فرد جدایی از خودمان بدانیم که هیچ سنخیتی با هویت وجودمان ندارد.  باید به این نکته توجه کنیم که هرچه در تشخیص این صدا از خودِ واقعی‌مان بهتر عمل کنیم، در خلق باورهای جدید هم موفق‌تر خواهیم بود.

    بيشتر بخوانيد: فرصت سوزی نکنید!

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.