پدیدهای به نام سندروم وانمودگرایی
این پدیده در روانشناسی وقتی رخ میدهد که آدمها حس میکنند شایسته دستاوردهایشان نیستند، از درون حس فریبکاری دارند و نگران این هستند که بقیه بالاخره یک روزی متوجه میشوند که آنها آنقدر که باید و شاید توانمند نیستند. سندروم وانمودگرایی یعنی احساس نالایقبودن با وجود اینکه واقعیت خلاف آن را نشان میدهد. افرادی که این سندروم را دارند، با وجود اینکه شواهد عینی کافی در مورد عملکرد خوب خود دارند، باز هم فکر میکنند که دارند نقش بازی میکنند و بهزودی نقاب از چهره آنها کنار خواهد رفت و مشخص خواهد شد که آنها آدمهای شیادی هستند. این افراد موفقیت خود را حاصل شانس و تصادف میدانند و وقتی کسی آنها را تحسین میکند، حس خوبی ندارند و مضطرب میشوند چون در درون خود احساس نمیکنند که شایسته آن تحسین هستند.
با این حال، جای نگرانی نیست، تحقیقات نشان داده که حدود دوسوم آدمها این حس را در زندگی تجربه میکنند و این پدیده در میان افراد پردستاورد مانند کارآفرینها به ویژه زنان کارآفرین، رایجتر است. زنان کارآفرینی که دچار این سندروم هستند، به دلیل نگاه جامعه به شایستگی زنان، معمولا سختتر کار میکنند تا خودشان را ثابت کنند و باهوش به نظر برسند. خیلی از آنها وقتی ارتقاي شغلی دارند، فکر میکنند باید بیشتر و سختتر از قبل کار کنند تا لیاقت آن را داشته باشند و سعی میکنند کارها را صددرصد کامل و عالی انجام دهند و هیچ اشتباهی نداشته باشند. در مقابل، مردها از موقعیتهایی که ضعفشان را آشکار کند، اجتناب میکنند و سراغ کارهایی میروند که نقاط قوتشان را نشان میدهد و در آن قوی به نظر میرسند.
کارآفرینهای وانمودگرا چه شکلی هستند؟
اگر شما کارآفرین هستید، ممکن است خیلی اوقات این سندروم را تجربه کرده باشید و فکر کنید فقط خودتان اینطور هستید؛ درحالی که بیشتر کارآفرینها چنین حسی را حداقل یک بار داشتهاند و فقط به شما نگفتهاند. تحقیقات نشان داده بیشتر کارآفرینها و صاحبان کسبوکارهای کوچک، دچار این سندروم میشوند و خیلی از آنها نگران این هستند که روزی مشخص شود که دانش یا استعداد لازم را ندارند. بسیاری از آنها احساس میکنند که شانس، عامل موفقیت آنها بوده است و مدام خود را با بقیه مقایسه كرده و فکر میکنند به اندازه آنها باهوش نیستند. خیلی از آنها وقتی به موفقیتی میرسند، خود را قادر به تکرار آن نمیبینند و موفقیت خود را کمتر از آنچه واقعا هست، ارزیابی میکنند.
کارآفرینهای زیادی هم هستند که از میزان دستاوردهای خود راضی نیستند و فکر میکنند باید تا الان کارهای بیشتری انجام میدادند. با این حال، همین نتایج نشان داده که این افراد اغلب اوقات در کارهایی که فکر میکردند در انجام آنها شکست میخورند، موفق میشوند. یکی از عواملی که به این احساس دامن میزند، شبکههای اجتماعی مانند لینکدین است که باعث میشود افراد خیلی راحت با یکدیگر ارتباط داشته باشند و با دیدن موفقیت دیگران، خود را با آنها مقایسه کرده و فکر کنند که در مقابل آنها حرفی برای گفتن ندارند. وقتی این سندروم ظاهر شود، یک کارآفرین هر چقدر هم موفق باشد و مهارتها و قابلیتهای فراوانی داشته باشد، باز هم احساس میکند که همسطح همتایان خود قرار ندارد و شایسته موفقیتی نیست که به دست آورده است.
ترس از ناشناختهها در میان مدیران زن
وقتی جوانا بارکو، مدیر اجرایی استارتاپ شد، اولین واکنش او حس تردید به قابلیتهای خودش بود چون نهتنها فکر نمیکرد فرد مناسبی برای این جایگاه باشد، بلکه حتی بهدرستی نمیدانست که مدیر اجرایی استارتاپ قرار است واقعا چه کاری انجام دهد. او فکر میکرد مثل خیلی از زنهای کارآفرین دیگر دچار سندروم وانمودگرایی شده است تا اینکه شروع به تحقیق کرد و با گذشت زمان متوجه شد موضوع اساسیتری در پس این سندروم وجود دارد که خیلیها از آن غافل هستند. او به این نتیجه رسید که تعداد زنان در جایگاه رهبری کسبوکارها خیلی کم است، چون همه فکر میکنند که رهبر موفق یا باید مرد باشد یا سبک رهبری مردان را پیاده کند.
او میگوید دلیل اصلی این سندروم در زنان این است که هیچکس ما زنها را برای مدیریت کسبوکار آماده نمیکند و نداشتن اعتمادبهنفس ما هم به این دلیل است که اطلاعات کافی نداریم و چون جایگاه مدیریت استارتاپ برایمان ناشناخته است، از آن میترسیم. در واقع ما نمیدانیم برای رهبری کسبوکار به چه مهارتهایی نیاز داریم یا برای جذب سرمایه چه کار باید بکنیم و از همه مهمتر زنان زیادی را نداریم که بتوانیم الگوی خودمان قرار دهیم.
ما دستورالعملهای شفاف و مشخص نداریم، منتورینگ خوب نداریم و از ناشناختهها میترسیم و نمیتوانیم به قابلیتهای خود پی ببریم. اگر دلیل اصلی عدم اعتمادبهنفس خود را بدانیم، میتوانیم با آن روبهرو شویم و رهبر بهتری برای تیم خود باشیم.
4 علت اصلی وانمودگرایی در بنیانگذاران
با اینکه هر استارتاپی ماهیت منحصربهفرد خود را دارد و تجربه هیچ بنیانگذاری شبیه به دیگری نیست، اما به نوشته استارتاپ اسلات، دلایل مشترکی در میان تمام بنیانگذاران وجود دارد که منجر به سندروم وانمودگرایی میشود:
شما وقتی برای اولینبار وارد پروسه استارتاپی میشوید، مثل تمام کسانی که بار اولشان است، هیچ تجربه مستقیم و دست اولی از بنیانگذاری ندارید.
شما برای کارآفرینی باید دانش زیادی در زمینههای مختلف داشته باشید و به مهارتهای گسترده و متعددی مثل بازاریابی، طراحی سایت، حسابداری و… نیاز دارید که احتمالا
در ابتدای کار فاقد آن هستید.
هیچ مسیر مشخص یا شایستگی خاصی برای بنیانگذارشدن وجود ندارد که با داشتن آنها از جایگاه خود مطمئن شوید.
خیلی از بنیانگذاران حتی در دورههای کسبوکار شرکت نکردهاند و مدرک خاصی ندارند.
شما عموما خود را با بنیانگذاران بزرگ و موفقی مثل ایلان ماسک و جف بزوس مقایسه میکنید در
حالی که خیلی از فاندرهای موفق آنقدر مشهور نمیشوند و هیچ اشکالی هم ندارد.
شهرت شاخص درستی برای اندازهگیری موفقیت شما نیست.
3 دلیل اینکه وانمودگرایی خیلی هم خوب است
وانمودگرایی این حس را به ما میدهد که موفقیت ما نهتنها واقعی نیست، بلکه حاصل شانس و اقبال است نه هوش و سختکوشی ما! با اینکه به نظر میرسد این سندروم چیزی جز دردسر ندارد، اما کریس کلسو معتقد است خوبیهایی هم دارد که اگر به آنها توجه کنیم، به رشد ما کمک میکند:
وقتی دچار وانمودگرایی میشویم، یعنی داریم از منطقه امن خود خارج میشویم پس ترس از شکست هم سراغمان میآید تا مانع حرکت ما شود اما باید یادمان باشد که شکست بخش مهمی از موفقیت ماست و بدون آن مسیر موفقیت طی نمیشود. پس وقتی از درون حس میکنیم که قرار است شکست بخوریم، یعنی قرار است چیز جدیدی یاد بگیریم. شکست باعث یادگیری میشود و یادگیری به موفقیت میانجامد. این بار که این سندروم ظاهر شد، یادتان باشد که دارید پیشرفت میکنید و از مرزهای خود فراتر میروید.
معمولا وقتی در میان افراد باهوش و بااستعداد قرار میگیریم، سر و کله این سندروم هم پیدا میشود و مدام به ما گوشزد میکند که ما حرفی برای گفتن در مقابل آنها نداریم یا اصلا جای ما در میان این افراد نیست. اما این بار که چنین حسی کردید، به جای اینکه از آن جمع فرار کنید، به این فکر کنید که حضور در میان چنین افرادی چقدر میتواند به رشد شما کمک کند و الهامبخش شما شود. حتما شنیدهاید که میگویند اگر شما باهوشترین فرد در یک جمع بودید، پس در جمع اشتباهی هستید. این بار حتی اگر کمهوشترین فرد جمع هم بودید، آنجا را ترک نکنید. بمانید و یاد بگیرید و رشد کنید.
اگر فقط یک ویژگی مشترک در میان تمام افراد موفق وجود داشته باشد، حس تردید به خود است. بدون این حس، آدمها تبدیل به موجودات مغروری میشوند که اعتمادبهنفس بیش از اندازه و مخرب دارند. نتیجه مثبت این تردید، شایستگی و فروتنی است که بدون آن حاصل نخواهد شد. پس وقتی منتقد درونی شما در حال القای حس ترس و تردید است، آن را به فال نیک بگیرید چون میگوید که دارید مسیر درستی را میروید و قرار است اتفاقات خوبی بیفتد.
وانمودگرایی مانع رشد میشود؟
این سندروم هر چقدر موفقتر شوید، قویتر میشود به طوری که تقریبا همه مدیران به آن دچار میشوند. تحقیقی که هاروارد بیزينسریویو در سال2015 انجام داده، نشان میدهد مهمترین ترسی که مدیران دارند این است که مشخص شود افراد نالایقی هستند. شریل سندبرگ میگوید با اینکه میداند از همه نظر دستاوردهای بالایی دارد، ولی همزمان باور دارد که شایستگی این موفقیت را نداشته و هر لحظه ممکن است آن را از دست بدهد. به گفته پیتر رایدینگ، وقتی شما دچار این سندروم باشید، ویژگیهای مثبت شما مثل سختکوشی، تبدیل به اعتیاد به کار و کمالگرایی میشود، از اینکه درخواست کمک کنید امتناع میکنید، از خودتان انتظار دارید که همه چیز را بدانید و بتوانید بهتنهایی انجام دهید و همیشه حس میکنید که به اندازه کافی نمیدانید. این سندروم مدیران مستعد را فلج میکند و به جایی میرساند که احساس میکنند تنها هستند و کسی از آنها حمایت نمیکند. آنها فکر میکنند شایسته جایگاه رهبری نیستند و ناگهان از درون فرومیپاشند چون مدت زیادی با حس ناکارآمدی و نالایقی خود درگیر بودهاند. این موضوع باعث تصمیمگیریهای نامناسب و به تعویق انداختن کارها میشود و بر روابط و رفتارهای آنها تاثیر منفی میگذارد.
چطور با وانمودگرایی مقابله کنیم؟
بپذیرید که چنین سندرومی واقعا وجود دارد و عملا بر شما و کسبوکارتان تاثیر میگذارد. به جای اینکه آن را نادیده بگیرید، سعی کنید درباره آن با دیگران گفتوگو کنید و از آنها هم بخواهید همین کار را انجام دهند تا از تاثیرگذاری آن کم شود.
به خودتان این اجازه را بدهید که همه چیز را ندانید چون قرار نیست رهبر کسبوکار همه پاسخها را داشته باشد. به جای این کار، گروهی از افراد مستعد را جمع کنید که این پاسخها را پیدا کنند و به آنها اتکا و اعتماد کنید. تیمی از متخصصان را تشکیل دهید که در بین آنها تخصص شما از همه کمتر باشد.
از دیگران درخواست کمک و حمایت کنید و فکر نکنید که این کار شما را کمتر قوی جلوه میدهد. آدمها دوست دارند که از آنها درخواست کمک شود و این کار هم حس خوبی به آنها میدهد و هم روابط بین شما را تقویت کرده و اعتمادسازی میکند.
با خودتان همانطور رفتار کنید که با بهترین دوستتان رفتار میکنید. به خودتان سخت نگیرید و زیاد از خودتان انتقاد نکنید. اشتباهات خود را بپذیرید، از آنها درس بگیرید و از آنها رد شوید. موفقیتهای خود را هم به رسمیت بشناسید و جشن بگیرید.
خودتان را عمیقا بشناسید و بدانید ارزشهای شما، ترسها و رویاهای شما چه هستند. بدانید که برای رسیدن به جایی که میخواهید برسید، باید از چه چیزهایی دست بردارید و چه کارهایی را باید بیشتر و بهتر انجام دهید.
برای خودتان و کسبوکارتان چشماندازی داشته باشید که بتوانید با تمرکز روی آن، اعتمادبهنفس درونی خود را تقویت کنید. برای رسیدن به آن چشمانداز اشتیاق و انرژی داشته باشید و آن را به دیگران هم منتقل کنید.
فرهنگ یادگیری را در کسبوکار خود به عنوان یک اصل ضروری رواج دهید و یادگیری را با کوچینگ همراه کنید. تحقیقات نشان داده که یادگیری مهارتهای جدید بهتنهایی 22درصد و در صورت ترکیبشدن با کوچینگ فردی تا 88درصد باعث بهبود و پیشرفت میشود. این کار، ترس از ناشناخته، اشتباهات و شکست را از بین میبرد و خلاقیت و نوآوری را بیشتر میکند.
از دیگران فیدبک بگیرید چون دریافت نظرات افراد مختلف از مشتریان گرفته تا کارمندان، به شما کمک میکند که میزان پیشرفت خود را در طول زمان متوجه شوید. این کار اعتمادبهنفس شما را افزایش داده و تردیدهایتان را از بین میبرد.
روی تخصص، مهارتها و موضوعاتی که در آنها خوب هستید، تمرکز کنید و به جای اینکه بخواهید تمام اطلاعات مربوط به حوزه کاری خود را به دست آورید، تنها روی چیزهایی کار کنید که بهخوبی آنها را میدانید و انجام میدهید.
کارآفرینها معمولا چالشهای زیادی را با موفقیت پشت سر میگذارند پس هر زمان دچار این سندروم شدید، برای خودتان یک چالش جدید ایجاد کنید تا تردیدی که در مورد مهارت، دانش، تجربه یا قابلیتهای خود دارید، از بین برود.
همیشه در حال یادگیری باشید چون ذات کارآفرینی تغییر و تحول مداوم است. برای اینکه این سندروم شما را متوقف نکند، بهترین کار تداوم در یادگیری است تا اعتمادبهنفس شما را بالا نگه دارد.
دست از کمالگرایی بردارید چون یکی از دلایل این سندروم این است که شما سعی میکنید همیشه همه کارها را به بهترین شکل انجام دهید و چون عملا چنین اتفاقی ناممکن است، در دام وانمودگرایی افتاده و فکر میکنید مشکل از شماست که فرد لایقی نیستید.
واکسن وانمودگرایی را بزنید
اگر همیشه حواستان باشد که چنین سندرومی وجود دارد و هر زمانی میتواند خودش را نشان دهد، میتوانید تاثیر آن را کاهش دهید. یادتان باشد که همه ما عادت داریم تخصص خودمان را دستکم بگیریم پس باید نگاه واقعبینانه به خودمان را تقویت کنیم. به گفته لنس کوترل، باید نقاط قوت خودتان را شناسایی کرده و برای نقاط کورتان از دیگران کمک بگیرید. برای این کار باید اول نقاط قوت خود را به رسمیت بشناسید، پس تعریف و تحسینهایی که از خودتان یا کارتان میشود را جدی بگیرید و آنها را باور کنید. همه ما یک تصویر ایدهآل از یک رهبر مطمئن و الهامبخش داریم که هیچوقت دچار تردید نمیشود در حالی که اگر بپذیریم که این مشکل همه ماست، میتوانیم این حسها را با یکدیگر در میان بگذاریم، از یکدیگر حمایت کنیم و باری که روی دوشمان قرار دارد را زمین بگذاریم.