کتاب “ایلان ماسک، تسلا، سپیس اِکس و تلاش برای آیندهای روشن” یک تحقیق ژرف پژوهانه و گسترده و یک بیوگرافی خوب به نویسندگیِ اشلی ونسه. ونس یک ستوننویس شناخته شده در حوزهی تجارت و تکنولوژیه که تجربهی همکاری با اکانومیست، بیزنس ویک و نیویورک تایمز رو در کارنامهش داره و حالا توی کتابش به معرفی توماس ادیسون و یا بعبارتی آیرون من عصر ما میپردازه.
در این کتاب ماسک کارخانهداری معرفی شده که هم مخترعه و هم تاجر و در عین حال رویاهای خیلی بزرگی داره. اون توانایی فوقالعادهای برای مدیریت استرس و قابلیت بهرهوری حداکثری از تواناییهای کارمندانش داره.
برای اینکه بهتر متوجه خصوصیات عجیب ماسک بشیم نویسنده به این اشاره میکنه که بعد از کوچکتر شدن سیلیکون ولی کارآفرینان و سرمایهگذاران دیگه ریسک پذیر نبودن و اغلب روی پروژههای پرسود کار میکردن اما ماسک هیچوقت از رویاها و آرزوهاش نامید نشد و دست نکشید.
دوستان و آشنایان نزدیکش همش تعقیبش میکردن تا مواظبش باشن که کارهای عجیبی نکنه! اما حتی در زمان دانشجویی هم هدف ماسک مشخص بود؛ کاهش وابستگیِ انسانها به نفت و تبدیل بشر به به جانداری که قابلیت زندگی کردن در سیارههای دیگه رو هم داشته باشه.
هدف اولش لازمهی تدوارم زندگیِ بشر روی زمین بود و هدف دوم هم برای ادامهی تثبیت زندگی در آینده ضروری بود. ماسک به این اهداف بعنوان راهکارهایی برای مدیریت خطر در شرایطی نگاه میکرد که اتفاق خاصی برای کُرهی زمین بیوفته. در نهایت در هر دو هدف موفق شد اما مسیر خیلی سختی رو گذروند.
بعد از فروش پیپل، ماسک دیگه میتونست رویاهاش رو به واقعیت تبدیل کنه. سپِیس اِکس رو در سال 2002 تاسیس کرد. شرکتی که هدفش تبدیل شدن به یک کمپانی هوافضایی در جنوب غربی آمریکا بود.
بعدها با تیمی آشنا شد که داشتن روی تولیدِ ماشینهای تمام الکتریک کار میکردن و بخش زیادی از ثروتش رو اونجا سرمایهگذاری کرد. هر دو تا استارتاپ خیلی هزینهبر بودن ولی ماسک مصمم بود که در مسیر تلاش کردنش ورشکسته بشه.
در سال 2008 باید بین دو تا گزینه که مثل بچههاش بودن انتخابِ نهاییش رو میکرد. از اونجایی که میزان نقدینگیش داشت تموم میشد فقط میتونست یا تسلا یا سپیس اکس رو حمایت کنه، نه هر دوتاش رو. در نهایت در طی بزرگترین بحران اقتصادی دنیا به دست به یک اقدام عجیب زد.
دقیقا وقتی که حتی شاید نمیتونست حقوق کارمنداش رو پرداخت کنه بسختی تونست هم مبلغ مورد نیاز برای سرمایهگذاری در تسلا رو فراهم کنه و هم قرارداد بزرگی با دولت برای نجات سپیس اکس ببنده و با رقباش به رقابت ادامه بده. ماسک دو تا ایدهی خیلی ضروری رو به دو تا صنعت خیلی قدیمی ارائه کرد یعنی تفکر سیلیکون ولی و طراحیهای مشابه اپل.
اون در حالیکه مشغول یه کار دیگه بود دقیقا شیرجه زد تو دریایِ عملی کردن آرزوهاش، برای ایجاد تغییرات بزرگ تسلیم شرایط سخت نشد و براش مهم بود که طراحیِ محصولش مینیمال، کاربردی و زیبا باشه؛ چه راکته چه خودرو. اغلب میگن ماسک هم خوشگذرونه و هم خیلی سختکوشه. انگار که کتاب the biggest game in town رو زندگی کرده (یعنی: بازی رو خوب بُرده) اما در عینحال نشون داد که موانع سر راهش براش مهم نیست، شاید کمی طول بکشه اما حتما موفق میشه.
اون توی مسیر از یک مولتی میلیونر به کسی تبدیل شد که تقریبا همه چیزش رو فروخت و یه مدت توی خونهی دوستش زندگی میکرد اما در نهایت موفق شد. این کتاب به ترتیب موقعیتهای سخت و حساس ایلان ماسک رو بررسی میکنه تا خواننده متوجه بشه که “ایلان ماسک شدن” یعنی چی. بعضی از آدمهایی که برای تالیف این کتاب باهاشون مصاحبه شد از ایلان ماسک بَدشون میومد و بعضی ها هم دوسش داشتن، اما بعدها گفتن داستان زندگی ماسک براشون حیرت آور و الهام بخش بوده.