راستش در ابتدا به این فکر کردم که اکوسیستم اصلا کجاست؟ از کجای آن میشود بازدید کرد؟ چه چیزی برای دیدن یا شنیدن دارد؟ در میانه گرفتاریهای خودم با یک قول نصفونیمه که داده بودم، داشتم کمکم موضوع را به فراموشی میسپردم که با سماجت و اصرار قابلتامل آن دوستان و همینطور کنجکاوی خودم که بدانم «بازدید از اکوسیستم» چطوری است، قبول کردم تا هرچقدر میتوانم به آنها کمک کنم.
تعدادی از دوستان استارتاپی قبول کردند که این تیم اقتصادی را پذیرا باشند و اکوسیستم استارتاپی را حداقل در سطح کارهایی که خودشان انجام میدهند، به آنها معرفی کنند… بعد از پایان سفر سهروزه آنها وقتی پیگیر شدم ببینم «بازدید» آنها از «اکوسیستم استارتاپی» به چه شکل پیش رفته، دو بازخورد یکی از سمت یک مجموعه استارتاپی بزرگ و دیگری از سمت این فعالان اقتصادی به من داده شد که بسیار برای من قابل توجه بود.
مدیر ارشد یکی از شتابدهندههای استارتاپی به من گفت توضیح دادن فعالیتهای استارتاپی و آنچه در اکوسیستم نوآوری کشور میگذرد، به بازرگانها و بیزینسمنهایی که خودشان کسبوکارهای بزرگی را اداره میکنند، به من نشان داد که تا چه اندازه جای تعامل با بخش سنتی اقتصاد در این اکوسیستم خالی است. تعبیر جالبش هم این بود: «باید پاخور اکوسیستم را زیاد کنیم.»
پاخوری که او همان مراوده با بخشهای مختلف سنتی و استفاده از ظرفیتهای آنها برای رشد این فضا میدانست. بیزینسمنهای هرمزگانی هم بازخورد جالبتری به من دادند: «کمتر کسی در دایره دوستان بیزینسمن ما که کسبوکارهای خیلی بزرگی در کشورهای مختلف دارند، فکر میکردند که یک اکوسیستم استارتاپی با این حجم از فعالیت و انرژی و انگیزه و البته استعداد در حال کار و تلاش خلاقانه است.» برای آنها عجیب بود که با این حجم از سرمایهای که در بخش سنتی وجود دارد، چطور ممکن است یک استارتاپ خوشآتیه، که تیمی بسیار مستعد دارد، لنگ مثلا ۲۰۰ میلیون تومان جذب سرمایه اولیه مانده باشد.
اینرسی بالای سرمایههای سنتی
تذکر دادن درباره این نکته که سرمایههای سنتی، اینرسی بالایی دارند و تا بخواهند به شکل عملی وارد کسبوکارهای نوآور و استارتاپها شوند، خیلی از این تیمها از هم پاشیده و ایدههایشان تلف شده، تذکر به جایی است. اما نافی این نیست که باید اکوسیستم استارتاپی را به شکلی اصولی و با تاکید بر همه واقعیتهایش به بخشهای مختلف اقتصاد کشور معرفی کنیم. این خودانزوایی و سربهتویی که در اکوسیستم شاهد آن هستیم، نتیجهاش بیشتر به تقابل میانجامد تا تعامل.
چیزی که نمونه بارز و البته عجیب آن را در شمشیر گشودن اتحادیه خشکشوییهای تهران به روی استارتاپهای این حوزه دیدیم؛ وقتی سنتیها به اشتباه فکر کنند که تنها راه ورودش به حوزه آنلاین رقابت با استارتاپهاست نتیجه غیر از این نمیشود؛ کاش کسی دست آنها را میگرفت و در اکوسیستم میگرداند و فرصتهای نابی که برای سرمایهگذاری روی استارتاپهای این حوزه وجود دارد و البته امکان رشد این استارتاپها درصورت استفاده از تجربه بخش سنتی این بازار را به آنها نشان میداد.
من هم مطمئنم که هنوز تا رسیدن به یک فرمول و فرایند درست و سریع که بتواند سرمایهها و حتی تجربههای بیزینسی بخش سنتی اقتصاد کشور را به اکوسیستم استارتاپی تزریق کند، راه درازی در پیش داریم، اما شاید در این بین بتوان این رسالت را برای بخشهای مختلف این زیستبوم از جمله ویسیها تعریف کرد که تصویری درست و نزدیک از استارتاپها به بخشهای مختلف اقتصادی کشور ارائه دهند.
شاید زمان آنکه سنتیها را با چوب «بازاریبودن» از صحنه استارتاپی برانیم، گذشته باشد. حالا که اشتیاق آشنایی با این فضا از سمت آنها وجود دارد، حالا که نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران هم گفته «اتاق ایران در نظر دارد در قالب یک طرح اجرایی، استارتاپها را به عنوان واحدهای R&D بنگاههای سنتی در نظر بگیرد» باید زمان و فرصت را مغتنم شمرد.
باید نترسید از اینکه آنها پای فرهنگ غالب سنتیشان را به زیستبوم نوآوری باز کنند. فرهنگ و سنت اکوسیستم استارتاپی با تمام نواقص و معایبی که دارد، آنقدر مستحکم شده که جای نگرانی نباشد. اگر هم نگرانی و دغدغهای است، سر همین کجیها و ناراستیهای درونگفتمانی است تا خطر آنها که سالهاست کجدارومریز در اقتصاد بیمار این کشور، فعالیت کردهاند.
به نظر میرسد اگر قرار بر بزرگشدن و رشد اکوسیستم استارتاپی کشور است، باید پاخور و رفتوآمد این فضا را بیشتر و بیشتر کرد و البته در این راه با دیده احترام و به چشم فرصت به این مراودهها چشم دوخت.