هامپوس، یک کارشناس رایانه است که از سال ۲۰۰۲ درگیر شروع یک کسبوکار نوپا شده. این جوان سوئدی همراه با ۵ دوست خود طرحی را اجرا کرده بودند که روی کارهای هنری متمرکز بود.
سپس موفق به عقد قراردادی با شرکت سونی شدند. سونی از آنها خواسته بود که کارایی رابط کاربری نرمافزار گوشی هوشمندشان را بهبود دهند.
گروه کاری ششنفره که به نام شرکت Astonishing Tribe فعالیت میکرد، تا سال ۲۰۱۰ رشد کرد و به تعداد ۱۸۰ نفر رسید، در آن سال محصولات این شرکت روی ۱۲درصد از گوشیهای هوشمند دنیا از جمله نوکیا، موتورولا، سامسونگ و سونی عرضه میشد.
در همین زمان شرکت روی نخستین نسخه از رابط کاربری اندروید کار میکرد که با پیشنهادی از سوی شرکت بلکبری مواجه شد. بلکبری که در آن زمان بزرگترین تولیدکننده گوشی هوشمند بود، پیشنهاد ۱۵۰ میلیون دلاری برای خرید شرکت داده بود. آنها همکاری با یکدیگر را شروع کردند درحالیکه سرمایهگذار در اختیار نداشتند؛ معاملهای که یک اقدام دیوانهوار بود.
پس از این مشارکت هامپوس تا ۲سال دیگر با بلکبری کار کرد اما همزمان فعالیت به عنوان یک سرمایهگذار فرشته را نیز شروع کرده بود. این نقش و وظیفه دوگانه چیزهای زیادی به او آموخت و هامپوس دریافت که لازم است به عقب و جایگاه نخستین خود برگردد؛ بنابراین شرکتی دیگر را پایهگذاری کرد.
شرکت جدید (Brisk) یک شرکت برای کار در حوزه هوش مصنوعی بود که روی طرح توصیه دستورالعمل/اقدام کار میکرد. او موفق به جلب ۲ میلیون دلار سرمایه از یک سرمایهگذار شد، اما پس از ۴ سال کار و جلب تعدادی مشتری شگفتانگیز، تصمیم گرفتند که کار را ادامه ندهند، کار را به شکلی بدون تنش کنار گذاشته و داراییهای شرکت را به بهایی بسیار کمتر از ارزش قانونیاش واگذار کردند.
هامپوس پس از آن یک گروه سرمایهگذاری به نام Nordic Makers را ایجاد کرد و بیشتر زمان خود را به کمک و راهنمایی کسبوکارهای نوپا اختصاص داد. او همچنین یک جامعه ارتباطی کسبوکارهای نوپا به نام startup house ایجاد کرد و افرادی را برای اداره آنها به کار گرفت.
هامپوس درباره اشتباهاتی که در جریان کارهایش مرتکب شده، میگوید: در شرکت بریسک ما خدماتی ارائه میکردیم که شامل توصیه به افراد برای انجام قدمهای بعدی کارشان برای دستیابی به نتیجه بهینه بود.
نخستین نقطه تمرکز ما روی استفاده از دادههای فروش برای کمک به مسئولان فروش در گامهای بعدی هر مورد از فروششان بود، چرا که در میان نرمافزار CRM و تقویم کاری و ایمیلهای مبادلهشده، نشانههای زیادی برای هدایت روند کار هست اما تعداد اندکی از آنها مورد استفاده قرار میگیرد. بیشترین مشکل ما در شرکت بریسک آن بود که همزمان درگیر دادهها و رابط کاربری بودیم. ما باید بیشتر از این روی ساخت و ارائه یک محصول کوچک تمرکز میکردیم.
او ادامه میدهد: از طرفی بزرگترین اشتباه ما این بود که به برنامه Salesforce وابسته بودیم و تبدیل به یک برنامه افزودنی آن شده بودیم. بسیاری از مشتریان تصور میکردند که سلزفورس وقتی به مشکلی برخورد کند، آن را حل خواهد کرد و برخی دیگر فکر میکردند که با اضافهشدن اجزائی که اصالتا جزو سلزفورس نیستند، زیرساختهای خود را آلوده میکنند.
بنابراین ما در حالی به کار خود پایان دادیم که یک محصول نیمهتمام را به جا گذاشتیم و مشکلی را به طور کامل حل نکردیم؛ اما بهتر بود یک محصول کوچکتر را تمام کنیم.
برای موفقیت باید یک مسئله مهم مورد توجه را حل کرد. نباید سعی کنیم همه چیز را حل کنیم. اینکه راهحل ممتازی ارائه نکنیم، به اندازه ارتباط نزدیک با مشتریان و حل مشکلاتی که برایشان ارزشمند است، اهمیت ندارد.