در همه فعالیتهای کسبوکاری، مباحث مالی چه بهصورت مستقیم و چه بهصورت غیرمستقیم نقش دارند. مباحث مالی اعم از اعتباری، نقدی و حتی ارزهای رمزگذاری شده که اگر این دو حوزه را کنار هم داشته باشیم، بانکها بهعنوان بازیگران اصلی حوزه مالی نمیتوانند از این مسئله دور باشند، بدین نحو که در موضوع بحثهای مالی و بازیگران جدی حوزه مالی نقشی ایفا خواهند کرد و از سمت دیگر در چنددهه اخیر تعامل مجازی دیجیتالی و مدلهای برطرفکردن نیازهای مالی شرایط کسبوکاری را تحت تاثیر قرار دادهاند و کمتر کسی بهخاطر میآورد که ما در دهه قبل به چه صورت به فعالیتهای مالی خود میپرداختیم.
بنابراین شاید آن زمان این مدل پاسخگوی نیازها بود ولی کسبوکارهای امروزی نیازهای متعددی دارند که تصور نمیشد که انسان بتواند خرید اینترنتی و نقل و انتقال پول دیجیتالی داشته باشد. بنابراین کسبوکارها تغییر کرده و بسیاری از بانکها با این فضا تطبیق پیدا کردهاند و فیدبکهای مثبتی اتفاق افتاده که باعث رشد سرویسها و ایجاد کسبوکارهای جدید شده است که درصد بالایی از تراکنشهای مالی بانکها از طریق بانکداری مجازی و خارج از شعبهصورت میگیرد. مثلا در بانک پاسارگاد 96درصد از کارهای بانکی، خارج از شعبه انجام میشود. اگر تراکنشها در فضای فیزیکی شعبهصورت گیرد باید تعداد شعب و همکارانی که در شعبه فعالیت میکنند 25برابر میشدند. به نظر میرسد که فینتکها و تکنولوژیهایی که در مباحث مالی ارائه میکنند، خودش را نشان میدهد. از گذشته تاکنون اتفاقی که رخ داده فناوریکردن همان مدلهای قبلی باشد. اما از یکی دو سال قبل به این سمت، بحث دیگری هم مطرح میشود که بحث تغییر مدلهای کسبوکاری و مالی است که دیگر صرفا مدرنکردن اجرای آن تفکر سنتی، کفایت نمیکند و مدلهای تجاری کسبوکاری قدیم جوابگوی تراکنشهای مالی جدید نیستند. این توقع هم به دلیل ابزارهای فینتکی و هم به دلیل توقعات قانونی و ذهنی که در حوزه بانکداری وجود دارد، ایجاد شده است.
بنابراین ابزارهای مدرن باید ایجاد شود. فضای استارتاپی به ساختن ابزارهای مدرن میتواند کمک کند و طبیعی است که با مسیرهای سنتی گذشته نمیتوان به مدلهای کسبوکاری و تجاری جدید رسید. بنابراین باید به تفکرها، کسبوکارها و مدلهای کسبوکاری نو، بها داده شود که این بحث، مورد توافق همه است و آنجایی که تعارض و اختلاف پیش میآید، به این دلیل است که هرگونه اشتباهی در این حوزه، برخلاف خیلی از حوزههای دیگر، تبعات جبرانناپذیری میتواند داشته باشد. چون یک تعامل صرفا دوسویه بین یک کسبوکار و مشتری نیست و نهاد ثالثی هم وجود دارد که به آن اعتماد شده که به عنوان معتمد این نظام مالی منابعی را جمع کرده و در اختیار کسانی میگذارد که به این منابع احتیاج دارند و هرگونه خدشه میتواند کل این اعتماد را به هم بریزد. همین امر موجب شده که چند نوع دیدگاه در این زمینه وجود داشته باشد؛ یکی نگاه محافظهکارانه و بسته است که معتقد است اصلا نباید به فینتکها اجازه کار دارد، قطعا این نگاه، بهترین راهحل نیست و بهخصوص در شرایطی که کشش تقاضا و فشار تکنولوژی به نوعی است که هرگونه سد را میشکند و مدیریت آن سخت میشود. اما نگاه عاقلانه این است که ترندهای آتی را بشناسیم و قوانین و مقررات خود را متناسب با آینده دوباره شکل دهیم.
اما سوای بحث رگولاتوری، بحث دیگر مربوط به شیوههای ضمانتی است که سرویسها بهصورت امن و پایدار و قابل اتکا جاری شوند. به همین دلیل بعضی از بانکها ترجیح میدهند از زیرساختهایی حمایت کنند که مورداعتماد خودشان است چون وقتی خدشهای وارد میشود کل سیستم زیرسوال میرود و شاید نتوان به راحتی فضایی را به هر کسبوکار یا تیم جوان استارتاپی داد. به این منظور باید در کنار تعدیل یا بهبود قوانین، مشارکت زیرساختهای مرتبط بانکی با فکرهای جدید صورت بگیرد. یعنی بانکداران و زیرساختهای تثبیتشده و قابل اتکایی که در بانکها وجود دارد در کنار ایدههای فینتکی جوانان قرار بگیرد که تلفیق اینها ریسکها را تا حد امکان کاهش میدهد و ظرفیتهای بیشتری را ایجاد میکند. چون هیچکدام از بازیگران این عرصه بینیاز از حضور دیگری نیست. در همین زمینه افرادی که به حوزه استارتاپی علاقهمند هستند به جای نارضایتی به این سمت سوق پیدا کنند که مفهوم مشارکت را بهتر بپذیرند و به جای توقع اختیار صددرصدی یک کسبوکار با شریککردن افرادی که میتوانند کسبوکار آنها را حمایت کنند، به ارزشآفرینی بهتری برسند.
نکته دیگر این است که همیشه آدمهای نوپرداز به درستی از سیستم موجود گله دارند و ذات نوآوری شکستن مدلهای موجود است و باید از آنها پذیرفت و به آنها حق داد. از طرفی بانکها باید پذیرای تغییر طرز نگرششان باشند. چون پافشاری در نگهداشتن این سد موجب میشود که شکستن آن از اختیارمان خارج شود. همچنین بانکها سیستمهایی هستند که باید به چندمیلیوننفر پاسخگو باشند ولی استارتاپها چنین ویژگی ندارند و بیزینس بزرگ باید احتیاطهایی را در پی گیرد که ممکن است برای یک استارتاپی که هنرش هنجارشکنی و پیشتازی است، قابلدرک نباشد. بدین جهت است که مفاهیمی مثل ویسی یا شتابدهنده معنیدار میشوند و شتابدهنده، شرکتها و سرمایهگذاران خطرپذیر شاید بتوانند نقش واسط و نزدیککننده دیدگاههای دو طرف را ایفا کنند یا اگر بانکی با سابقه زیاد مقابل استارتاپی قرار گیرد، نتوانند با هم گفتوگویی داشته باشند درحالیکه نهادهای واسط، میتوانند با حفظ خوشفکری استارتاپها و تلفیقش با ملاحظات و پیچیدگیهای کسبوکار بزرگتر مانند بانکی و مالی تاثیرگذار باشند.
اما مشکل اینجاست که این واسطها هم هنوز تجربه و سابقه خیلی درخشانی در ایران ندارند. مثل همه حوزههای نو، همه ما در حال ساخت مدل و فرهنگ و نحوه نگرش جدید حوزهها هستیم. همه باید تلاش، هزینه و صبوری کنیم تا این مدلهای تعامل بازیگران مختلف شکل بگیرد و در نتیجه به این صورت نیست که استارتاپ حق دارد یا بانکها بلکه هر کدام از اینها حقوق خود را دارند و چارهای جز همافزایی و مشاکت و احترام به دغدغههای طرف مقابل وجود ندارد و هر چقدر مدلهای مشارکت و همراهی هوشمندانهتر باشد تضاد منافع و تضاد دیدگاهها کمتر خواهد بود.