آن جوان بلندبالای ایرانی ارمنیتبار سالها بعد مدیر شرکت حملونقل ستی ، یکی از بزرگترین شرکتهای این حوزه در ایران شد و بزرگترین بارها و محمولههای ایران را با دستگاهها و ماشینهایش حمل کرد؛ از بارهای ۱۰۰ تنی گرفته تا ۱۲۵۰ تنی.
آهارونیان در واقع شاهد نخستین جرقههای تجاری و همکاریهای اقتصادی با جهان بوده و توانسته در ساخت اولینها در ایران مشارکت داشته باشد. او که تنها یک سال به ۹۰سالگیاش باقی مانده، حالا کتاب گویایی از تاریخ کارآفرینی در ایران است.
فراز و فرودهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زیادی را تجربه کرده و همین تجارب را در کتابی دوجلدی نیز چاپ کرده است. پیرمرد قصه ما راز موفقیتش را در ریسکهای بزرگی میداند که مرتکب شده است.
میگوید برای حمل یک بار ۱۲۵۰ تنی باید ۱۲۵۰تن ریسک کنید. راستگویی و خوشقولی را از دیگر ارکان موفقیت میداند و میگوید با دروغ میانهای ندارد. لئون پیشنهاد میدهد که برای بهترشدن اوضاع اقتصادی کشور، افراد ناسالم و فاسد اقتصادی از بدنه دولت و دستگاهها حذف شوند و مسئولان کشورمان همه تلاششان را بکنند تا افراد سالم، باسواد و میهنپرست سر کار بیایند.
آهارونیان علاوه بر شرکت حملونقل ستی کارخانه مواد غذایی آندره و دفتر آژانس هواپیمایی ستی را هم تحت مدیریتش دارد. هنوز هم روزی بیش از ۶ ساعت کار میکند و سر وقت در دفتر زیبا و تمیزش در حوالی خیابان مطهری حاضر میشود. قصه کارآفرینی لئون با عبور از شغل دولتی و آزمایش خاکشناسی شخصی و ورود به شرکت ستی آغاز شده است؛ شرکتی که میگوید آن را به ازای هزاران میلیارد تومان هم از دست نمیدهد.
امسال مدیران دیجی کالا و آپارات و لئون آهارونیان و دو کارآفرین سنتی دیگر نشان امین الضرب را از طرف پارلمان بخش خصوصی دریافت کردند. از آنجایی که باور داریم ما جوانان برای ادامه راه نیاز به تجربه کارآفرینان موفق کشورمان داریم به سراغ لئون آهارونیان رفتیم.
-
یک سال به ۹۰ سالگی شما مانده و الان خیلی قبراق پشت میز مدیریتتان نشستهاید؛ چه رازی وجود دارد که شما را در این سن به فعالیت اقتصادی سنگین تشویق میکند؟
راز؟! شاید راز پیچیدهای در میان نباشد اما یک میثاق ناگسستنی با کارمندانم دارم که مهمترین انگیزه را برای کارکردن به من میدهد. حتی بارها از طرف دوستانم به مهاجرت تشویق شدهام اما همین میثاق با کارمندانم و با کشورم مانع از رفتن من شده است.
-
در همایشی که در اتاق بازرگانی برگزار شد، شما نشان امینالضرب دریافت کردید و روی سن رفتید و از خودتان با عنوان سوپرمن یاد کردید؛ چرا؟
آن حرفم در واقع نوعی شوخی با دوستانم در کشورهای دیگر هم بود. آنها هر روز لیستی از خرید را از همسرانشان تحویل میگیرند و به سوپرمارکت میروند و خرید میکنند و به خودشان لقب سوپرمن دادهاند، اما به نظرم سوپرمن کسی است که در هر شرایط اقتصادی و اجتماعی و تغییرات مختلفی که رخ میدهد، پای کشورش بایستد و دست از تلاش برای آفرینش روزهای بهتر برندارد. در واقع هر کارآفرین، یک سوپرمن واقعی است.
-
شما الان یک مجموعه فعالیت اقتصادی دارید؛ در حوزه حملونقل، حوزه مواد غذایی و دفتر آژانس هواپیمایی و خودتان بالای سر کارها هستید. چند نفر حقوقبگیر دارید الان؟
در این مجموعهها بیش از ۴۰۰ نفر مشغول به کار هستند. من حتی در بدترین شرایط اقتصادی هم نیروهایم را تعدیل نکردم. هیچگاه فکرم این نبود که تعدیل نیروی کار، چاره مشکلات است. همیشه به دنبال راهحلی برای افزایش درآمد بودهام تا کارمندانم زندگی بهتری داشته باشند.
-
اگر موافق هستید برای بررسی کارنامه کاری شما به عقب برگردیم و دوران جوانی شما؛ تا آنجایی که میدانم، لیسانس مهندسی شیمی دارید و حتی کار دولتی هم داشتهاید؛ چه شد که از حوزه حملونقل سر درآوردید؟
من لیسانس سهساله شیمی را که گرفتم، یک دوره سهماهه کار عملی هم بابت رساله باید میگذراندم که بابت گذراندن این دوره به کارخانه قند شازند رفتم. بعد از گذراندن این دوره و دریافت مدرک لیسانس، بنگاه مستقل آبیاری که بعدها شد وزارت آب و برق و وزارت نیروی فعلی، آگهی استخدام شیمیست داده بود.
آن زمان FAO در ایران چنین همکاریهایی را داشت و من نزد مهندس سالخوردهای به نام دکتر گریسی کار کردم و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. رئیس کل این بخش هم یک فرد هندی به نام دکتر دیوان بود. با دیدن تلاش و دقت من، به من بورسیه تحقیقاتی دادند و به هلند رفتم.
این اتفاق مربوط به سال ۱۹۶۰ میلادی است. در هلند به من پیشنهاد دادند که در آنجا بمانم و تا مقطع دکترا درس بخوانم اما به خاطر همسر و فرزندانم و پدر و مادرم برگشتم.
بعد از برگشت، من را به ریاست آزمایشگاه خاکشناسی کل کشور منصوب کردند، اما زندگیام با این درآمد و کارهای دولتی نمیچرخید. در آن دوران اغلب دوستانم با گرفتن ماموریتهای مختلف، پولهای خوبی با دوز و کلک به دست میآوردند اما من میانهای با دروغ نداشتم و نمیتوانستم چنین کارهایی بکنم، بنابراین به دنبال کار موازی با کار دولتیام بودم تا درآمدم را بیشتر کنم.
[bs-quote quote=”به نظرم سوپرمن کسی است که در هر شرایط اقتصادی و اجتماعی و تغییرات مختلفی که رخ میدهد، پای کشورش بایستد و دست از تلاش برای آفرینش روزهای بهتر برندارد. در واقع هر کارآفرین، یک سوپرمن واقعی است
” style=”style-4″ align=”left” author_name=”لئون آهارونیان” author_job=”مدیرعامل شرکت حملونقل بینالمللی «ستی»” author_avatar=”https://shanbemag.com/wp-content/uploads/2019/01/122-1.jpg”][/bs-quote]
-
و آزمایشگاه سنگشناسی لئون را راهاندازی کردید؟
بله، این آزمایشگاه خانگی بود و سنگ معدن آزمایش میکردم. جوابهای آزمایشگاه من اینقدر دقیق بود که در مدت زمان اندکی مشهور شد و با جوابهایی که سوئیس و دیگر کشورها میگرفتند، یکسان بود. اما وقتی به هلند رفتم، آزمایشگاه یک سال بدون فعالیت ماند و در نهایت تعطیل شد.
-
داستان شرکت ستی از کجا شروع شد و این شرکت در چه سالی تاسیس شده بود؟
بعد از آزمایشگاه برای افزایش درآمدم، به شرکت حملونقل ستی رفتم که پدرخانمم آن را راهاندازی کرده بود، اما چون ساکن فرانسه بود، نمیتوانست آن را اداره کند. این شرکت تاسیس سال ۱۳۳۰ بود؛ یعنی ۶۷ سال پیش.
من سال ۱۳۴۷ و با سمت مدیر وارد این شرکت شدم و در ابتدا فقط بعدازظهرها و از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۸شب در آنجا حضور داشتم. آن زمان شرکت تنها ۱۰ کارمند داشت. جالب است به شما بگویم که بعد از کار در شرکت ستی یعنی از ساعت ۸ شب تا ۱۰ و ۳۰ دقیقه شب هم در مغازه مواد غذایی پدرم کار میکردم تا پدرم برای استراحت به منزل برود.
در آن زمان هم کار دولتیام را داشتم و هم باید به شرکت ستی میرفتم و هم به پدرم کمک میکردم؛ بنابراین مسئولیتم سنگین بود. در شرکت حملونقل ستی هم پروژههای سنگینی را قبول کرده بودیم.
مثلا حمل ابزارها و وسایل فوقسنگین برای ساخت سد دز را بر عهده گرفته بودیم. بنابراین باید تصمیم میگرفتم که از بین کار دولتی و کار در شرکت ستی، یکی را انتخاب کنم و من با ریسک بالا، از کار دولتی استعفا دادم. هر چند در حوزه معدنشناسی و تجزیه سنگها بسیار ماهر بودم اما تصمیمم را گرفتم چون بدون تمرکز امکان موفقیت وجود ندارد.
-
ستی به چه معنی است؟
نام ستی هم یک داستان جالب دارد. این نام فرانسوی است و SATTI است که مخفف Cociet Anonyme Transport Tourism International به معنی شرکت حملونقل و جهانگردی سهام خاص است. اما بعد از انقلاب داشتن اسم اختصاری را ممنوع کرده بودند و به ما گفتند که باید نام ایرانی انتخاب کنید.
از طرفی ما برند شرکت را طی سالهای متمادی ساخته بودیم و تغییر نام شرکت به مشتریان و همپیمانان ما این سیگنال را منتقل میکرد که حتما ستی ورشکست شده است. بنابراین به فکرمان رسید که در لغتنامه دهخدا بگردیم تا نامی مشابه ستی پیدا کنیم. واژه ستی هم در دهخدا بود و به معنای استوار است. در واقع با این ترفند، نام شرکتمان و برندمان را حفظ کردیم.
-
نقش شما در ستی چه بود و چه تغییرات مهمی ایجاد کردید؟
یکی از مهمترین کارهایی که در بدو ورود به ستی کردم، شناسایی اختلاسی بود که یکی از کارمندان مورد اعتماد ستی انجام میداد. او با اختلاسهایش ستی را به شرکتی زیانده تبدیل کرده بود که برای بارهایش دو هزینه میپرداخت و با دستکاری حسابها، این اختلاسها را از دید مدیران دور نگه میداشت. من با حسابداری دقیق این مشکل را فهمیدم و آن فرد را از شرکت دور کردیم.
-
از مهمترین کارهایی که ستی کرده، صحبت کنید.
تمام تجهیزات سد سپیدرود را ما حمل کردیم. در آن زمان پیمانکاران فرانسوی بودند و بعد زیمنس و براندبائوری هم از آلمان وارد قراردادهایی با ایران شدند. همچنین ما برنده مناقصه حمل تجهیزات سد منجیل شدیم، چون پیمانکاران آلمانی بودند، از من خواستند که به آلمان و شهر مونیخ بروم.
سوالات مختلفی از من میپرسیدند و در واقع من را تست میکردند. من تمام جوابها را در آستینم داشتم و شرکت ما برنده این مناقصه شد. این کار از مهمترین و بزرگترین کارهای ما بود. همچنین بعد از انقلاب هم کارهای زیادی کردهایم و مثلا حمل F14 به نمایشگاه نیروی هوایی یکی از کارهایی بوده که با موفقیت انجام دادیم.
-
بارهایی که باید به ایران میآوردید، چه میزان وزن داشتند؟
دو محموله ۱۸۰ تنی و ۲۰۰ تنی داشتند. ما هیچ وسیلهای برای حمل این بارها نداشتیم، اما یک تجربهای از فرانسویها در ایران وجود داشت که در ساخت پالایشگاه گاز بیدبلند به کار برده بودند.
آنها یک بوژی داشتند که در آن زمان ما آن را با دو کشنده از آنها به قیمت یک میلیون تومان که پول زیادی بود، خریداری کردیم. (بوژی یک خودرو پلتفرمی با آرایه بزرگ از چرخهاست.برای حملونقل بخشهای بزرگ از جمله پلها، تجهیزات پالایشگاههای نفت و همچنین موتورها و اشیای سنگین دیگری استفاده میشود که برای کامیونها بیش از حد سنگین هستند. بوژی در اصل یک کلمه فرانسوی است و در لغت به معنای محور است.)
در واقع ما نخستین شرکتی شدیم که در ایران بوژی داشتیم. (در این زمان بلند میشود و کاتالوگی میآورد تا بوژی را به من نشان دهد.)
-
با این بوژی بزرگترین باری که حمل کردید، چه وزنی داشته است؟
۱۲۵۰ تن. این بار را از بندر دیر بوشهر تحویل گرفتیم و به کارخانهاش رساندیم. بارهای ۱۰۰۰تنی و ۷۰۰ تنی زیادی جابهجا کردهایم. بار ۱۰۰۰ تنی هم که حمل کردیم، داستان جالبی دارد.
این بار را ژاپنیها به بندر امام آورده بودند ولی میگفتند که مطمئنیم این بار در این بندر میماند و میپوسد و هیچ کسی در ایران نیست که بتواند آن را حمل کند و به مقصد برساند. وقتی خبر این بار را به ستی دادند، ما با کمک مهندسان ایرانی ابزاری تولید کردیم که بار را به درستی تقسیم بکند تا بوژی خرد نشود. در نهایت این بار را با موفقیت حمل کردیم.
-
چه چیزی باعث میشد که از انجام چنین کارهایی و حمل چنین بارهایی که در ایران سابقه نداشت، دوری نکنید؟ چون هم بحث اعتبارتان در میان بود و هم ممکن بود ضررهای مالی بسیاری ببینید.
یک اصل در شیوه کسبوکاری من وجود دارد و آن نترسیدن است. من هیچگاه نمیترسم. همیشه ریسک کردهام. وقتی یک محموله ۱۲۵۰ تن است، یعنی باید یک ریسک ۱۲۵۰ تنی انجام بدهی وگرنه باید مانند بسیاری از شرکتهای دیگر کارهای متوسط بکنی و درآمد متوسط داشته باشی و همیشه در میانه و در حد وسط باشی.
ویژگی دیگری که داشته و دارم، مطالبهگری من بوده. هیچگاه شرایط اقتصادی یک کشور عالی و بدون عیب و نقص نیست، اما همیشه هستند افرادی که بتوان با آنها مذاکره کرد و شیوههای مدرن و پیشبرنده را به آنها یادآوری کرد تا همراهیتان کنند.
مثلا من در سال ۵۲ با مهندس شالچیان، وزیر راه و شهرسازی ملاقات کردم و مسائل این حوزه را به او گفتم. او هم یک برگه کاغذ برداشت و رویش دو خط مستقیم کشید و چندین چرخ هم زیرش و گفت باید از اینها هر چه بیشتر به ایران بیاوری.
در واقع از من میخواست که بوژیهای بیشتری به ایران بیاورم، چون کشورمان به این وسایل و ابزارهای مدرن نیاز داشت. به اطرافیانش هم تاکید کرد که به خواستههای من به عنوان یک آدم تحصیلکرده و باتجربه توجه کنند.
این بوژیها را باید از فرانسه، ایتالیا و آلمان وارد میکردیم. هنوز هم کشورهای دیگر نتوانستهاند این بوژیها را بسازند و حتی چین که همه چیز را کپی و مونتاژ میکند، نتوانسته این تکنولوژی را به دست بیاورد و این وسایل را بسازد. ما با خرید این بوژیها دست چندین واسطه را هم کوتاه کردیم؛ به کسانی که در بازار حملونقل کار میکنند اما وسایل حمل و جابهجایی بار را ندارند، فورواردر میگویند
اینها بار را میگیرند و به دیگران برای حمل آن تحویل میدهند. بارها که از کشورهای مختلف به ایران میآمدند، ایران بابت حمل بوژیهایشان هم باید به آنها پول میداد، بابت برگشت بوژیها هم باید پول میداد و بابت کارشان هم دستمزد میگرفتند.
وقتی ما این بوژیها را خریداری کردیم، به لحاظ اقتصادی به نفع ایران شد. هر چند خیلی گران بود. همین الان هر محور بوژی، ۴۰ تا ۵۰هزار یورو است. کار دیگری هم که کردم این بود که مکانیکهای ایرانی را به کارخانههای تولید بوژی در ایتالیا و فرانسه و… فرستادم تا کل روند کار را یاد بگیرند و بتوانند نواقص احتمالی را برطرف کنند. چون برایم مهم بود که نیروی انسانی ماهر را در خود ایران داشته باشیم تا وابستگیمان کمتر باشد.
-
چرا دولتیها و سازمانها علاقهمند به همکاری با شما بودند و اغلب کارهای مهم را به شما میسپردند؟ مثلا در تصاویر روی دیوار اتاقتان از حمل تجهیزات رآکتور اتمی هم تصاویری دیدم.
با اینکه گاه به خاطر تبار ارمنیام محدودیتهایی احساس کردهام اما در زمینه اقتصادی کاملا برعکس بود و مسئولان دولتی چه قبل و چه بعد از انقلاب همیشه به من و شرکت ستی اعتماد کردهاند و بارهای حساس و استراتژیک را به ما سپردهاند.
فکر میکنم مهمترین دلیلش این بوده که من در ذاتم دروغگویی و کلک و کمکاری و کوتاهی در انجام کار، وجود ندارد. شاید اگر به مهمترین دلیل موفقیم بخواهم اشاره کنم، همین راستگویی و روراستی بوده است.
-
حدودا سال ۱۳۵۲ به مسکو فرستاده شدید که تجهیزات نیروگاه رامین اهواز را به ایران بیاورید. در مورد آن صحبت کنید.
از توانیر من را خواستند و گفتند که باید به مسکو بروم. رئیس توانیر آن زمان، فردی به نام مهندس رهنما بود. هدف اصلی از فرستادن من به مسکو حمل تجهیزات مربوط به نیروگاه رامین اهواز بود.
دو محموله بود که هر کدام ۳۵۰ تن وزن داشتند. تا آن زمان سنگینترین باری که در ایران حمل شده بود، ۱۰۰ تن بود. ما برای حمل این بار وسیلهای خریداری کردیم به نام بریج سیستم به قیمت یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار که رقم بسیار زیادی برای آن زمان بود.
البته ما این پول را نداشتیم اما خود روسها به ما بیمه صادرات دادند و ما این پول را به صورت اقساط پرداخت کردیم. اینقدر هم خوشحساب بودم که سالها از آنها ماشینهای سنگین و وسایل میخریدیم. با انجام موفقیتآمیز این کارها، نام ستی هر چه بیشتر مطرح شد و اعتبارش زیاد شد. هم به اینکه کارها را درست انجام میداد مشهور بود و هم به راستگویی و خوشحسابی.
-
در زمان جنگ هم خدماتی به جبهه داشتید؛ چه کمکهایی کردید.
داستان کمک به جبهه به این صورت بود در آن زمان یکی از اساتید دانشگاه به نام دکتر باستانی، در روزنامه کیهان مقالهای منتشر کرده بود و اقلیتهای دینی را به اصطلاح کوبیده بود. حتی نوشته بود که ارمنیها وقتی کار بدی میکنند، میگویند ایرانی هستند و کارهای خوبشان را به تبار ارمنیشان نسبت میدهند.
۲ هفته از چاپ این مقاله گذشت و کسی جوابی به آن نداد. بعد از ۲هفته من پاسخی نوشتم و در همان روزنامه کیهان هم چاپ شد و از اینکه آن استاد دانشگاه تفرقهافکنی کرده بود در ایران، انتقاد کردم و گفتم که ارمنیها از رودخانه ارس تا خلیج فارس و بوشهر ساختمانسازی و کار تجاری در ایران انجام میدهند و چرا آنها را مذمت میکنید که بعد او معذرتخواهی کرد.
این جوابیه موجب شد که من در جامعه ارمنی ایران به شهرت برسم و به خلیفهگری ارامنه ایران انتخاب شوم و ۷سال در این سمت بودم. طی این ۷سال با همه سران کشور دیدار و گفتوگو داشتم.
در همین دوران و در دوران جنگ ما محمولهها و تجهیزات زیادی را به سمت جبهه حمل کردیم. ارامنه شهدای زیادی هم دادهاند و من به عنوان یک ایرانی، به دینم نگاه نمیکنم بلکه در چنین شرایطی به میهنم توجه میکنم که ایران است.
-
برگردیم به فعالیتهای اقتصادی شما؛ از حمل بارهای سنگین گفتید و کارهای بزرگ. هیچگاه تجربه ناامیدی و شکست داشتهاید؟ اینکه فکر کنید شرایط به نحوی است که نمیتوان کاری انجام داد و اوضاع سخت شده و همه چیز غیرممکن است؟
من یک اصل در چارچوب کاریام دارم و آن این است که اگر دری به رویم بسته شود، در دیگری پیدا میکنم. حتی اگر دری نباشد، به دنبال پنجرهای میگردم. اگر هیچکدام از اینها نباشد، خودم یک در میسازم.
هیچگاه ناامید نمیشوم. مثلا وقتی قرار بود تجهیزات سد منجیل را به محل آن ببریم، رودخانه پرآب آنجا یکی از موانع بود و پلی که روی آن بود تنها توانایی تحمل ۴۰تن بار را داشت اما باید محمولهای ۲۰۰ تنی را به آنجا حمل میکردیم، اما یک نفر را پیدا کردم که کنارگذر درست کرد و بار را حمل کرد.
-
ولی الان جوانان خیلی ناامید هستند و اوضاع اقتصادی ناامیدشان کرده است؛ چه باید بکنند؟ چه دری را باید پیدا کنند یا چه دری باید بسازند؟
من به جوانان حق میدهم. همه عمر من در این مملکت گذشته اما در هیچ دورهای این همه خبر اختلاس و دزدی اقتصادی نشنیده بودم. مسئولان کشور باید بیشترین تلاش را بکنند تا افراد فاسد را از بدنه دولت حذف کنند و زمینههای کار را برای جوانان فراهم کنند.
هر فردی از دیدن این حجم از نابرابری اقتصادی رنج میبرد. اگر پولهای اختلاسها به چرخه اقتصادی ایران برگردد، کشوری مدرن و پیشرفته خواهیم داشت. یک نقد دیگر من هم این است که افراد باسواد دارای تخصص و دانش را به سر کارها بگمارند، چون تنها چنین افرادی راه برونرفت از چالههای اقتصادی فعلی را میدانند.
حیف است که ایران با این همه منابع و با این همه نیروی انسانی جوان، نتواند نیازهایش را برطرف کند و مثلا از ازبکستان گوشت دام وارد کند. در حالی که با ظرفیتهایی که در ایران وجود دارد، میتوان برای بیش از ۱۵۰میلیون نفر گوشت تهیه و تولید کرد.
من مهمترین دلیل اینکه ایران از مسیر کارآفرینی دور شده را در بیسوادی عاملین میدانم. مسئولان کشورمان باید میدان را برای حضور افراد باسواد و دلسوز باز کنند، چون تنها در این صورت است که کشورمان در مسیر رشد و ترقی قرار میگیرد.
-
کمی از کارخانه فرآوردههای مواد غذایی آندره بگویید. بازار پرتلاطمی است و اداره کارخانهای که قیمتهای مواد اولیهاش هر روز چند برابر میشود، باید خیلی سخت باشد.
کارخانه آندره را من و برادرم بعد از انقلاب تاسیس کردیم. آندره همان مغازه مواد غذایی پدرم بود که ما آن را با نام خودش به کارخانه تبدیل کردیم. آندره قبل از انقلاب بسیار مشهور بود و خانوادههای مختلف مواد غذایی برای جلسات و مهمانیهایشان را به آندره سفارش میدادند.
مثلا پسران دکتر مصدق و خانوادههایشان از مشتریان پروپاقرص مغازه آندره بودند. کارخانه آندره الان ۲۰۰ نفر نیروی کار دارد. بخش حملونقل و پخش هم از بخشهای عمده ماست. در شرایط اقتصادی فعلی بسیار تحت فشاریم اما حاضر نیستیم کارخانه را ببندیم.
باید تصمیم میگرفتم که از بین کار دولتی و کار در شرکت ستی، یکی را انتخاب کنم و من با ریسک بالا، از کار دولتی استعفا دادم. هر چند در حوزه معدنشناسی و تجزیه سنگها بسیار ماهر بودم اما تصمیمم را گرفتم چون بدون تمرکز امکان موفقیت وجود ندارد
-
مواد غذایی و مواد اولیه اوضاع متلاطمی دارد، شما چگونه این وضعیت را مدیریت میکنید؟
یکی از کارهایی که هر مدیری باید بلد باشد انجام دهد، انتخاب و بهکارگیری افراد توانمند و شایسته است. الان بسیاری از کارخانههای مواد غذایی تعطیل شدهاند یا سودده نیستند و مشکلات مختلفی دارند، چون مواد اولیه هم کم شده است، ما برای اینکه آندره همچنان سر پا بماند، از یک ترفند استفاده میکنیم.
در واقع مدیرعامل آندره به اصطلاح زرنگی ویژهای به کار میبرد. او با کارخانههایی که تعطیل شدهاند یا فعلا کمکار شدهاند، تماس میگیرد و از آنها میپرسد که چه مواد اولیهای در کارخانهشان دارند؟ این مواد را آنها گاه به دو برابر قیمت خریداری میکند و در آندره استفاده میکند ولی نمی گذارد چرخ تولید از کار بیفتد.
-
الان در شرکت ستی چند نفر نیروی کار دارید؟
بیش از ۲۰۰ نفر. در واقع ما از جلفا تا جنوب کشور نمایندگی داریم.
-
چه تعداد وسایل حملونقل دارید؟
حدود ۹۰ دستگاه ماشین داریم که همگی در مالکیت خود ماست. جایگاه و دفتر اصلی ما در رباط کریم است و مساحتی ۴۰ هزار متری دارد. ضمن اینکه تعمیرکاران ویژه ستی را هم داریم و مثلا اگر ماشینی در یکی از مسیرها دچار حادثه یا خرابی شود، آن را به تهران نمیآوریم بلکه یا مکانیکهای ماهر ارسال میکنیم یا در نمایندگیهای ما به مشکلاتش رسیدگی میشود.
-
تا حالا فکر کردهاید که شرکت ستی چه ارزش ریالی دارد؟
فکر نمیکنم بتوان در لحظه یک ارزش ریالی برای آن قائل شوم. من وقتی به ستی آمدم، یک دفتر کوچک در خیابان روزولت سابق داشتیم. البته کارمان زنجیره ارزش ایجاد کرده بود، اما الان فقط محوطه کاری ما در رباط کریم، ۴۰هزار متر مساحت دارد.
بعضی از وسایل ویژه حملونقل را فقط شرکت ستی در ایران دارد و برندی که طی این سالها ساخته است. همین دیروز من تلفنی از ایتالیا داشتم که برای حمل بار از ستی کمک میخواستند.
بنابراین حتی اگر هزاران میلیارد تومان هم روی آن قیمت بگذارند، حاضر به از دست دادنش نیستم چون ستی هویت من است. کار من و موجودی است که من آن را ساختهام و بخشی از وجود من است.
-
الان به بازار کار شما، شرکتهای حملونقل هوشمند هم وارد شدهاند که میخواهند به نفع رانندهها کار کنند و با آگاهیرسانی در زمینه بارهای مختلفی که در مسیرشان وجود دارد، زمینه درآمدزایی هر چه بیشتر را برای رانندگان فراهم کنند. اما ظاهرا هم سازمان راهسازی و هم شرکتهای سنتی مانند شرکت شما خیلی با آنها و حضورشان موافق نیستید. چقدر این شرکتهای هوشمند را میشناسید؟
این شرکتهای جدید هم به نظر من واسطهگر و فورواردر هستند. ببینید، حوزه حملونقل حوزه آسانی نیست و نیاز به تجربه دارد. مثلا الان ایران در حال ساخت یک نیروگاه بزرگ برق در عراق است. همه تجهیزات این نیروگاه را شرکت ما از ایتالیا حمل کرده و به عراق رسانده. این کار هر کسی نیست.
-
ولی جوانان نمیخواهند بار حمل کنند، آنها میخواهند حوزه حملونقل بهرهورتر عمل کند و پرتی زمان و استهلاک سرمایه و ماشین نداشته باشد. به نظرم شما اعتقاد دارید که جوانان با شرکتهای هوشمندشان به اصطلاح اینکاره نیستند.
نه! من نمیگویم اینکاره نیستند. اما باید بپذیریم که به این صورت نیست که مثلا ما با بیش از ۶۷سال سابقه در بازار حملونقل دیگر کاراییمان را از دست داده باشیم یا بلد نباشیم شرکتمان را بهرهور کنیم. اینکه میگویند میخواهیم به نفع رانندهها کار کنیم هم خیلی شدنی نیست.
اگر یک راننده در مسیر برگشت از یزد، متوجه شود در اصفهان هم باری ۲میلیون تومانی وجود دارد، آیا برایش بهصرفه است که آن را حمل کند در حالی که هر جفت لاستیک را ۲ میلیون تومان میخرد؟ قطعا نیست.
در همین رباط کریم که به آن اشاره کردید، شرکتهای سنتی حملونقلی وجود دارد که تنها در حد یک میز هستند و همان را هم اجاره دادهاند و خودشان در خارج از کشور زندگی میکنند. این شیوه کار به نظر نمیرسد که بتواند مشکلات صنعت حملونقل را حل کند.
داشتن یک میز کار در ایران و زندگیکردن در خارج از ایران از نظر من مشکلی محسوب نمیشود. اما قطعا در این حوزه هم مانند بسیاری از حوزههای دیگر مشکلات زیادی وجود دارد. من هم باور دارم که مسائل مختلفی وجود دارد. اگر میخواهیم به نفع رانندهها کار کنیم، باید هزینههایشان را کاهش دهیم، چون هرچه درآمد بیشتر شود، اما هزینهها هم همین مقدار افزایش داشته باشد، نتیجه مثبتی ایجاد نمیشود.
-
اتاق بازرگانی مشترک ایران و ارمنستان را هم شما راهاندازی کردید؛ وجود چنین نهادی اقتصادی بین ۲ کشور از چه درجه اهمیتی برخوردار است؟
ما نیاز داریم که با جهان در ارتباط باشیم. من وقتی اتاق بازرگانی مشترک ایران و ارمنستان را راهاندازی کردم، بعد از آن ۱۷ نمایشگاه مشترک در آن برگزار کردیم. رئیس جمهور ارمنستان هم در این نمایشگاه حضور داشت.
کارهای تجاری زیادی بین ایران و ارمنستان انجام شده و میشود که سهم بیشتر را هم ایران دارد. بهطور کلی این ارتباطات تجاری بینالمللی به ایجاد وجهه مثبت برای کشورمان منجر میشود.
-
شما کارهای اجتماعی و خیریه زیادی هم در ارمنستان انجام دادهاید. فضای تفریحی و تجاری زیادی هم آنجا ساختهاید. انگار آنجا را هم به نوعی کشور خودتان میدانید؟
کشور من ایران است. هر چند تبار ارمنی دارم، اما خب بله، حرف شما درست است؛ من یک مرکز تجاری در آنجا ساختهام، یک مرکز بزرگ تفریحی و یک مجتمع ساختمانی. جالب است که نام آن مرکز تجاری، در ابتدا مرکز تجاری ایرانیان بود اما اینقدر برای نام ایران تبلیغ منفی صورت گرفته و ما کمکاری کردهایم که هیچ کس از آن استقبال نمیکرد اما وقتی نام آن را به مرکز تجاری قفقاز تغییر دادیم، رونق زیادی گرفت!
حالا که بحث به اینجا کشید، بگذارید این روایت را برایتان تعریف کنم که در زمان برگزاری نمایشگاه تجاری مشترک ایران و ارمنستان، یک مدرسه در آنجا آتش گرفته بود، من و همسرم برای پی بردن به ابعاد این حادثه به آنجا رفتیم.
من گفتم که هزینههای ساخت دوباره مدرسه و تجهیز آن را میپردازیم با این شرط که در این مدرسه زبان فارسی هم تدریس شود. الان دانشآموزان آن مدرسه میتوانند فارسی صحبت کنند. حتی سفیر ایران وقتی چنین اتفاقی را دیده بود که کودکان ارمنی در ارمنستان فارسی صحبت میکنند، گریهاش گرفته بود.
یک اصل در شیوه کسبوکاری من وجود دارد و آن نترسیدن است. من هیچگاه نمیترسم. همیشه ریسک کردهام. وقتی یک محموله ۱۲۵۰ تن است، یعنی باید یک ریسک ۱۲۵۰ تنی انجام بدهی وگرنه باید مانند بسیاری از شرکتهای دیگر کارهای متوسط بکنی و درآمد متوسط داشته باشی و همیشه در میانه و در حد وسط باشی
-
با توجه به رفتار اقتصادی و اجتماعی شما این نکته عیان میشود که یک کارآفرین تنها وجه تجاری و اقتصادی ندارد و باید از درک اجتماعی هم برخوردار باشد. شما در ایران هم مسئولیتهای اجتماعی زیادی برای خودتان در نظر گرفتهاید؛ در این مورد هم صحبت کنید.
یک کارآفرین هم باید ارزش اقتصادی خلق کرده و ثروتآفرینی کند و هم درک اجتماعی از جامعهاش داشته باشد. یک زمانی من متوجه شدم که دختران ارامنه برای رفت و آمد به مدرسه مشکل دارند و خواستم مدرسه بسازم که اجازه ندادند و من یک کودکستان ساختم برای کودکان ارمنی.
در انجمنهای مختلف و خانههای سالمندان هم فعالیت کردهام. شاید کارهای من بیشتر برای ارامنه بوده اما یک نکته اساسی وجود دارد و آن اینکه وقتی یک ارمنی میبیند که در یک جامعه برایش ارزش قائل هستند، خودش را متعلق به آن جامعه میبیند و به آن وفادار میماند.
ضمن اینکه من برای میهنم کار کردم. ما همه ایرانی هستیم و به نظر من یک کارآفرین با همه وجوه خلق ثروت و اشتغالزایی و… صددرصد یک میهنپرست درجه یک هم است. محال است کسی میهنپرست نباشد اما در همه تلاطمهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پای کشورش بایستد و برایش تلاش کند و در مسیر سخت کارآفرینی حرکت کند.
4 دیدگاه ها