جاستین آنیانوو، کارآفرینی است که وبسایت Eventloot را ایجاد کرد. این وبسایت برای مدیریت حرفهای برنامههای جشنها طراحی شده بود.
او تعدادی برنامهنویس و طراح را برای اجرای این طرح استخدام کرد اما پس از چند ماه و انتشار آگهی در فیسبوک و ارسال ایمیل به افراد مختلف آنها تصمیم گرفتند که کار را تعطیل کنند. بیتوجهی به بازخوردهای مشتریان به معنای تعطیلی و از دست دادن ۲۰هزار دلار سرمایه بود.
عدم تجربه کافی
جاستین یک دانشآموخته ۳۴ ساله علوم رایانه و مهندسی برق است. او که در دانشگاه تجاربی در زمینه برنامهنویسی به دست آورده بود، تا زمان شروع به کار در طرح کسبوکار خودش روی یک برنامه جدی نرمافزاری کار نکرده بود.
آنچه که او به عنوان Eventloot ایجاد کرد، یک بستر کاری برای افراد حرفهای مدیریت جشنهاست که به صورت برخط خدماتی را عرضه میکند. طرح این خدمات از آنجا الهام گرفته شد که بیشتر طراحان برنامههای جشنها از نرمافزاهایی چون Google Doc و صفحات گسترده استفاده میکنند و او تصمیم داشت که یک امکان برنامهریزی به آنها عرضه کند که منجر به سادگی در انجام کارها شده و در یک بستر رایانش ابری کار کند.
او درباره این طرح میگوید: من شریک بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی در طرح بودم. به عنوان یک برنامهنویس به شریکم که طراحی معماری نرمافزار را انجام میداد، کمک کردم. اما نقش دیگر من یافتن مشتری، بازاریابی و توسعه کسبوکار بود. مدل تجاری کار ما ساده بود. قرار بود که بابت استفاده از نرمافزار هزینه اشتراک ماهیانه دریافت کنیم و طراحان جشنها برای استفاده از این نرمافزار به صورت ماهیانه هزینه پرداخت کنند.
جاستین میافزاید: من همیشه علاقهمند بودم که کسبوکار خودم را داشته باشم. یکبار نیز کسبوکاری در حوزه پویانمایی داشتم و طرحهای گرافیکی و پوستر میفروختیم. اما بهزودی متوجه شدم که آن کار قابلیت توسعه ندارد، محدوده سود جذابی وجود نداشت و نیاز به نگهداری و انبارداری اقلام موجب ناپایداری کار و میزان سود قابل انتظار میشد. من پس از ملاقات با افرادی که از کار در حوزه نرمافزار قادر به دریافت دستمزد لازم برای زندگی میشدند، به این حوزه علاقهمند شدم. به ویژه اینکه سود عملکرد آنها از آنچه که من انجام میدادم، بسیار بالاتر و هزینههایشان قابل کنترل بود، جذابیتی ایجاد کرد که غیرقابل مقاومت بود. از طرفی وقتی که روی طرح نرمافزار خودم کار میکردم، این نکته را در نظر داشتم که اگر کار به شکل خوبی انجام شود، ما سامانهای داریم که درآمد مستمر تولید میکند بدون اینکه نیازمند صرف وقت زیادی باشد.
طرح این نرمافزار پس از مکالمهای که با یکی از برنامهریزان جشنها و مراسم داشتم و پس از اینکه از او پرسیدم کارهایش را چگونه مدیریت میکند، به ذهنم رسید و فکر کردم که این یک فرصت است. وقتیکه طرح تمام شد، بابت طراحی آن بازخوردهای خوبی دریافت کردیم، اما بیشتر افراد معتقد بودند که ایکاش نرمافزار در قیاس با رقبا امروزیتر میبود. ما در جریان اجرا همواره نگران این بودیم که در بازاری پر از رقیب وارد میشویم و فروش خدماتمان به مشتریان دشوار خواهد بود. سراغ فیسبوک رفتیم و ۶۰۰ دلار برای آگهی هزینه کردیم و مقدار زیادی ایمیل برای افراد شاغل در این حوزه فرستادیم.
بی توجهی به نیاز مشتریان
مشکل اصلی که منجر به شکست طرح شد، اینکه ما با مشتریان بالقوه خود درباره اینکه به چه چیزی نیاز دارند، صحبت نکردیم و فرضیاتی درباره نیازهای آنان داشتیم. ما به نیازهای آنان توجهی نکردیم و برنامه را بر مبنای فرضیات خودمان از آنچه که آنها لازم دارند، بنا کردیم. وقتی که نرمافزار را اجرا و افتتاح کردیم، کسانی برای خدمات ثبتنام کردند، اما هرگز برای دریافت آن برنگشتند!