از دختر جوان در مورد ایده وتوان مالی خانواده اش سوال کردم. پدر پزشک و مادر مالک کارخانه بود. با تعجب از مادر پرسیدم شما که کارخانه دارید خودتان چرا روی دخترتان و ایده اش سرمایه گذاری نمی کنید؟ خندید و گفت « آخه احتمال ریسک و شکست پروژه اش خیلی زیاده» از آنها جدا شدم فقط با این جمله که وقتی شما حاضر نیستید ریسک سرمایه گذاری بر روی فرزندتان را بپذیرید انتظار دارید دیگران ریسک کنند؟!
در این چند روزی که همکارانم در شنبه به دنبال جذب نیرو برای توسعه کارها بودند از مدیریت شنبه شنیدم که میزان درخواست دستمزدها خیلی بالا رفته توضیح دادم بخاطر شرایط اقتصادی وتورم طبیعی است.
اما سخن ایشان این بود که بین میزان حقوق درخواستی و رزومه ها تناسبی وجود ندارد به این معنا که رزومه ها نشان می دهد عمدتا نیروهای مراجعه کننده سوابق یا تجربه کافی ندارند و حتی برخی فاقد سابقه کار بوده اند « فردی که سابقه یک سال کار حسابداری دارد و نمی تواند گزارش مالی بدهد و کار با نرم افزار اکسل را هم بلد نیست می گوید اگر حقوق بالا ندهید من نمی آیم» بعد هم چند ده رزومه ارسالی را نشانم داد.
تصور کنید عده زیادی به دنبال شغل می گردند ومجموعه های متعدد نوپا یا شرکت های با سابقه ولی با سایز کوچک هم لنگ نیروی کار هستند! بخصوص مجموعه های کوچک استارتاپی که بضاعت مالی لازم را برای پرداخت حقوق های بالا ندارند.
به گذشته خودم و دیگرانی که می شناسم بازمی گردم به یاد دارم تا مدت ها برای کسب تجربه و آموختن کارها؛ بدون دستمزد یا با دستمزد حداقلی کار کرده ام. چرا که نگاهم این بود کارفرماها نمی توانند روی آدمی که بی تجربه یا کم تجربه هستند حساب باز کنند حتی در مقاطعی با تجربه و سابقه و تخصص کافی دستمزدهای کم را پذیرفته ام برای اینکه کارفرما توان پرداخت دستمزد واقعی ام را نداشت اما ماندن و کار کردن وکسب تجربه اینوست یا سرمایه گذاری روی خودم و آینده ام بود.
آن مادر را به بیاد بیاورید که حاضر نبود روی فرزندش سرمایه گذاری کند و به نیروهای بی شمار بیکاری فکر کنید که آنها هم حاضر نیستند خودشان روی خودشان سرمایه گذاری کنند و معتقدند «این مشکل من نیست که کارفرما نمی تواند حقوق بالا با بیمه و سنوات به من بدهد می خواست کسب وکار راه نیندازد تا زمانی که حقوق خوب یا بالا ندهد من برای کسی کار نمی کنم! »
نتیجه این تفکر صفر و صدی و عدم ریسک پذیری مساوی است با ماهها بیکاری و زیان انباشته مالی، و آسیب های روحی و روانی حاصل از بیکاری برای نیروی کار و زیان برای کارفرماهایی به خاطر بضاعت پایین مالی و کمبود نیروی کارقادر به توسعه کسب وکارشان نیستند.
در یک فرایند کلی نتیجه این تفکر عدم ریسک پذیری مساوی است با ازدیاد نیروی بیکار جوان ،عدم توسعه و ایجاد اشتغال و حتی تعطیلی شرکت ها. چه کسی اینجا مقصر است؟ وقتی به دنبال مقصریم همیشه مقصر اصلی دولت و تحریم هاست. اما واقعیت این است به جای مقصر یابی باید شروع به سرمایه گذاری کنیم.
منِ کارفرما با استخدام نیروی بدون سابقه یا کم سابقه وکم تجربه روی جوانان سرمایه گذاری می کنم.به آنان فرصت آموختن وتجربه اندوختن داده و از طرفی کسب وکارم را توسعه می دهم. توسعه مساوی است با ایجاد اشتغال بیشتر البته با این تعهد که با رشد کسب وکار حقوق ودستمزد مناسب پرداخت خواهم کرد.
از طرفی من بعنوان نیروی کار کم تجربه یا با تجربه با پذیرش دستمزدی که فعلا برای کارفرماهای شرکت های کوچک امکان پذیر است هم بر روی آینده خودم سرمایه گذاری می کنم هم به توسعه کسب وکار در کشورم کمک می کنم.
یقینا هیچ کار فرمایی نیروی با تجربه ، منظم، خلاق ومسئولیت پذیر را از دست نمی دهد حتی با فرض اینکه از این موضوع غافل و به تعهدش در قبال افزایش حقوق اقدام نکند. بعد از مدتی همین نیرو که حالا تجربه وتخصص کافی یا بالاتری دارد می تواند در شرکت های بزرگتر با حقوق ودستمزد بالاتری ادامه کار بدهد.
حرف آخر
اگر وضعیتی که در آن قرار داریم راضی کننده نیست و ما مقصر این شرایط بد نیستیم اما باید باور داشته باشیم خودمان مسئول زندگی خودمان هستیم. باید بیاموزیم خودمان روی خودمان سرمایه گذاری کنیم وقتی ما اینکار را بکنیم دیگران هم چنین خواهند کرد.
در غیر اینصورت پاشنه در به همین منوال می چرخد. اگر نگاه دراز مدت دارید و می خواهید رشد کنید رشدتان را به رشد یک شرکت یا یک تیم گره بزنید. به بیان استیو جابز اگر می خواهید سریع بروید تنها بروید اما اگر می خواهید خیلی دور شوید باهم بروید.
3 Comments