روزگار غریبی است؛ باید برای بیان مفاهیم اولیه، شهادتین کلمات جاری کنیم تا متهم به چیزی نشویم. با پوزش از مخاطبان فرهیخته، با یک ضربالمثل دمدستی و نخنما منظورمان را توضیح بدهیم و برویم سر اصل بحث «هر گردی گردو نیست» و مراد ما از «تغییر» در این سرمقاله، تغییر به مفهوم تغییر سیاسی و یا تغییر سبک زندگی ایرانی اسلامی به غربی نیست و بیانمان از تغییر به معنای عام و مثبت است؛ مثل تغییر آب و هوا، تغییر شیفت کاری، تغییر ساعت، تغییر نسلها و …
گویا تقدیر ما این است که همیشه از وسط ماجرا پرت شویم به درون یک تغییر بزرگ. تاریخ تقابل سنت و مدرنیته در ایران، تاریخ طولودرازی نیست. جامعه سنتی ایران در قرن نوزدهم از قرون وسطا به دنیای مدرن پرتاب شد. جامعهای که در تماس خود با جوامع مدرن به طور آشکاری متوجه عقبماندگی تاریخی خود در عرصههای نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شد و تلاش کرد از طریق کسانی که با این عقبماندگی و دلایل آن آشنا بودند و یا تصور میکردند که آشنا هستند به راهحلِ مدرن دست پیدا کند.
اما عدهای هم به دلیل «غایبناپذیری مدرنیته» و «عدم امکان بازگشت به شرایط پیشامدرن» زندگیای توام با اضطراب و نگرانی را پیش روی خود میدیدند آنها هم برای ماندن در دوره سنتی دست به دامن کسانی شدند که با هرگونه تغییردر وضعیت موجود مخالف بودند. این داستان از قرن نوزدهم تا امروز در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… در جریان است. پس اگر امروزعدهای به اسنپ، دیوار، دیجی کالا، باما، بامیلو و… حمله میکنند و سخن از خرابکردن این لوازم و اسباب زیستبوم جدید میزنند، اتفاق تازهای نیست، اما داستان جدیدی است؛ داستانی به نام تقابل بازار سنتی و بازار مدرن استارتاپی.
یک طرف داستان جوانانی ایستادهاند که از پنجره مدیا جهان پیرامون خودشان را مانیتور میکنند و میبینند که چطور مردم دنیا با به خدمت گرفتن فناوریهای نوین و تکنولوژی زندگی را سهل و در وقت و هزینه صرفهجویی میکنند و از بیماریها، آلایندهها و رنج بشریت میکاهند.
در طرف دیگر داستان، کسبه، مدیران و شهروندانی قرار دارند که به هر دلیلی (عدم دانش، عدم اطلاع و عدم تمایل و…) در مقابل این تغییر مقاومت نشان میدهند و میخواهند در وضعیت موجود باقی بمانند. وقتی گفته میشود اگر شما از تاکسییاب آنلاین استفاده کنید هم در وقت شما و هم در هزینه شما صرفهجویی خواهد شد و نیاز نیست دنبال شماره آژانس بگردید، بعد هم بشنوید که نیمساعت طول میکشد یا ماشین نداریم،
بعد هم که آمد باید چانه بزنید که قیمت چند است و در مقصد هم دعوا و مرافعه باشد که برای این مسیر باید پول بیشتر بپردازی و… میتوانی با نصب یک اپ بهراحتی و بدون دعوا و مرافعه و به سرعت تاکسی پیدا کنی. چون هیچ دلیل قانعکنندهای برای مخالفت وجود ندارد، شروع به آسمان ریسمان بافتن میکنند که «این شرکتها دسترسی به اطلاعات زندگی ما دارند که کجا میرویم و میآییم پس بد هستند»، «اینها برای زنان امنیت ندارند»، «اینها برای تغییر نظام سیاسی کشور ترافیک درست کردند» (اینها که مثال میزنیم جوک نیست، همین هفته گذشته خبر مهم بخشی از سایتهای خاص کشورمان بود).
با همه آنچه گفته شد، نه مخالفان استارتاپها میتوانند جلوی این تغییرات بدیهی را در زندگی ایرانی که بخشی از جامعه جهانی است، بگیرند و نه استارتاپیها میتوانند بخشی از مردم و مدیران و کسبه قدرتمند سنتی را نادیده بگیرند.
مقاومت در برابر تغییر طبیعی و غیرقابل اجتناب است، غلبه بر آن نیز دشوار به نظر میرسد. مقاومت در برابر تغییر شاید هرگز به صفر نرسد ولی میتوانیم از مقدار آن کم کنیم. کاتر و شسینگر (Kotter & Schelsinger)، شش استراتژی «ارتباطات، مشارکت، تسهیل، مذاکره، دستکاری و اجبار»، را برای کاهش مقاومت در برابر تغییر در یک سازمان پیشنهاد میدهند که در این بحث ۴ تای آن به کار ما میآید.
۱٫ ارتباطات و آگاهسازی: یکی از راههای معمول غلبه بر مقاومت، آگاهسازی افراد نسبت به تغییر مورد نظر است. تبادل نظرات به افراد کمک میکند تا نیاز به تغییر را درک کنند. این فرایند ممکن است به صورت فرد به فرد، برگزاری رویدادهای فرهنگی، سخنرانی گروهی، انتشار مقالات، ساخت برنامههای آموزشی و یا یادداشت از طریق ایمیل و… باشد.
۲٫ مشارکت و درگیرسازی: در این استراتژی عاملان تغییر افراد و گروههای ذینفع را در فرآیند طراحی و پیادهسازی تغییر مشارکت میدهند و از نظرات و توصیههای آنها استفاده میکنند.
۳٫ تسهیل و حمایت: یکی دیگر از استراتژیها، حمایت از افرادی است که تغییر بر آنها اثر قابل توجهی دارد.
۴٫ مذاکره و توافق: در نظر گرفتن مشوق برای مقاومتکنندگان بالقوه، استراتژی دیگری برای مقابله با مقاومت در برابر تغییر است.
حرف آخر:
اکوسیستم استارتاپی ایران و استارتاپهای ایرانی فاقد پیوست فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… هستند. به این معنا که مثلا اگر قرار است در شهرستانی کارخانهای ساخته شود، سرمایهگذاران ابتدا اقدام به تهیه پیوست فرهنگی و حتی اجتماعی و سیاسی میکنند. آیا به خاطر آلودگیهای زیست محیطی نیاز است که در کنار کارخانه مرکز بهداشتی رایگان تاسیس شود.
راهاندازی این کارخانه چه تاثیری بر زندگی و معیشت ساکنان نزدیک کارخانه خواهد داشت و برای تامین خسارتهای مستقیم وغیرمستقیم چه تدابیری باید اندیشیده شود و… آیا بازیگران اصلی اکوسیستم استارتاپی ایران به غیر از راهاندازی و توسعه کسبوکار اقدام به تهیه پیوست فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی… کردهاند؟
یقینا اگر این پیوست و فرهنگسازی وجود داشت، امروز شاهد این مقدار هجمه به استارتاپهای ایرانی که همه هموغمشان توسعه و پیشرفت کسبوکارشان در ذیل شکوفایی اقتصاد ملی و مقاومتی و خدمت به مردم ایران است، نبودیم.
به قول قدما «یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم». ما نمیتوانیم فقط به فکر سود و منافع خودمان باشیم و دغدغههای بخشی از جامعه که از رشد ما آسیب میبینند را نادیده بگیریم. باید دغدغههای کسانی را که نسبت به این تغییر مقاومت نشان میدهند، استخراج، تحلیل، درک و برطرف کنیم؛ چراکه واقعا یک راننده آژانس نسبت به پدیده تاکسییاب آنلاین نگران است و این اپ روی زندگی و کارش و سرنوشت زن و بچهاش تاثیر میگذارد. این یک واقعیت است.
مدیران این مجموعههای سنتی هم دوست دارند برای سود بیشتر به قافله فناوری بپیوندند اما دانش آن را ندارند، چون توانایی و دانش مدرنشدن را ندارند برای سرپوش گذاشتن بر روی این کمدانشی شروع به تحریک احساسات رانندگان، بنگاههای معاملات ملکی، فروشندگان وتوزیعکنندگان کالا و مردم می کنند. در مقابل این حرکتهای غلط باید اقدام به فرهنگسازی و دستگیری و آگاهیبخشی به خسارتدیدگان کنیم و از طرفی حتی به مدیرانی که از دانش و امکانات فنی و منابع انسانی لازم برای استفاده از فناوریهای نوین برخوردار نیستند، مشاوره بدهیم و به مرور آنها و دیگر ذینفعان را با این تغییر مثبت همراه کنیم.
باید بپذیریم که اینجا ایران است و برای موفقیت کسبوکارمان باید با اتکا به فرهنگ این ملت جلو برویم. ملتی که در فرهنگش پوریای ولی و لوطیگری دارد، به دنبال کاسب لوطیمنش است نه تک خورکه مرام دستگیری داشته باشد؛ حتی اگر صاحب آن کسبوکار استارتاپی مدرن باشد. فرهنگسازی، روابط عمومی و لحاظ عقاید و باورهای ملی و بومی و داشتن پیوست فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و… بخشی جداییناپذیر از بیزینس ماست.