این را تنها من نمیگویم اگر کتاب «ساختن اکوسیستم کارآفرینانه» یا همان «جامعه استارتاپی» نوشته «بردفلد» را بخوانید. شما هم تصدیق خواهید کرد که همین جوانان بینام و نشان که هر هفته رویداد همفکر را یا رویدادهایی مثل همفکر را در شهرهای مختلف ایران برگزار میکنند.
رهبران امروز اکوسیستم کارآفرینی استارتاپی ایران هستند. چرا میگویم آنها رهبر هستند. کدام یک از شهرهای ایران که صاحب شتابدهنده، صندوق سرمایهگذاری خطرپذیر یا سرمایهگذاران نیکاندیش (فرشتگان کسبوکار) و حتی استارتاپ هستند را میشناسید که پیش از رویدادها شکل گرفته باشند.
در حقیقت آنچه امروز تحت عنوان اکوسیستم از آن یاد میکنیم در بستر رویدادهایی مثل استارتاپ ویکند، استارتاپ گرایند (بانی) و… همفکر شکل گرفتهاند. آنهم رویدادی که مالیکت در آن مفهومی ندارد.
وقتی یک مجموعه و سازمانی شکل میگیرد و افراد زیادی به آن اقبال نشان میدهند. نفی مالکیت وسوسهکننده، نشاندهنده ناب بودن، خلوص، صمیمت و تبلور حس نوعدوستی و انسانیت در آن مجموعه است. آنهم در جامعهای که هرکس میکوشد هر اتفاقی را به نام خودش سند بزند. از طرفی همفکر توسط جوانانی برگزار میشود که نه تنها در برگزاری این رویداد کاملا ایرانی و کارآفرینانه نفع مالی ندارند بلکه برای برگزاری آن، چه از نظر مالی،زمانی،اعتباری، سلامت روان و جسمشان هزینه می کنند.
اگرچه چندان به عشق به مفهوم کلاسیک آن اعتقادی ندارم اما این حرکت یا عین دیوانگی است یا عاشقی.
مشاهداتم از نزدیک و نشست و برخاست و گفتگو با بچههای فرهیخته همفکر خبر از عاشقی میدهد. افرادی که فقط دل در گرو موفقیت جوانان هموطنشان دارند. هر هفته تلاششان را میکنند تا روزهای چهارشنبه موعود جلسه همفکر به خوبی و آبرومند برگزار شود و همه استرسشان این است که تعدادشان کم نباشد.
میکوشند جوانان دورهم جمع شوند. از آرزوها و ایدههایشان بگویند و تیم آینده شان را بیابند و کسبوکار استارتاپیشان را راه بیندازند. سوال من از شرکتهای بزرگ، پارکهای علم و فنآوری، دانشگاهها، سرمایهگذران خطرپذیر و نیکاندیش، دولت، مسئولان استان ها و نهادهای خصوصی مرتبط با کارآفرینان مثل اتاقهای بازرگانی و…این است.
ما برای این جوانان که هدفی جز توسعه اکوسیستم کارآفرینی استارتاپی ندارند چه کردهایم. آنها نه لوح تقدیر می خواهند و نه حقوق و مواجب. امروز مهمترین مشکل بچههای همفکر و دیگر رویدادها نداشتن مکانی مناسب برای برگزاری و امکانات آموزشی برای ارائههاست. در حالی بچههای استارتاپی بیجا و مکان دلنگران هفته بعدشان هستند، بسیاری از مکانهای فرهنگی یا بخشی از دفاتر شرکتهای بزرگ در حال خاک خوردن است.
قبلا نیز گفتهام سرمایهگذاری که به استارتاپها به دیده خرید میوه سرباغ نگاه میکند و مینشیند گوشهای تا فصل برداشت از راه برسد و میوههای سر باغ را روی درخت بخرد باید بداند، از باغ و درخت خبری نیست.
نه اینکه اکوسیستم استارتاپی ایران وجود ندارد. این باغ هنوز درخت آنچنانی ندارد و اگر به همین منوال بگذرد تا سالهای سال از استارتاپی که بخواهند سرمایهگذاری کنند خبری نیست. حالا هر روز هم اعلام کنند تعداد ویسیها یا شتابدهندهها رسید به ۳۰ یا ۴۰ عدد.
با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. وقتی اکوسیستم توسعه پیدا خواهد کرد و سرمایهگذاران موفق به سرمایهگذاری در استارتاپهای متعدد خواهند شد که در شکلگیری اکوسیستم مشارکت کنند و نقش داشته باشند و به فعالان و رهبران امروز اکوسیستم استارتاپی کمک کنند تا این باغ شخم زده، دانهها خوب کاشته ، آبیاری و از آن نگهداری شود و وقتی محصول داد، آنگاه محصول آن را بچینند و لذت ببرند. این امر محقق نخواهد شد مگر انکه سرمایهگذاران و دولت از حرکتهای فرهنگی مثل همفکر حمایت همهجانبه کنند.
حرف آخر:
سیدمرتضی که به تازگی همفکر گناباد را راه انداخته قبل از نگارش سرمقاله عکسی ۴ نفره برایم فرستاد و نوشت «از سر شب با خودم میگفتم عکسو براتون بفرستم یا نه … چون تعدادمون خیلی کم بود ۴+۳ تا خانم …» بقیهاش را ننوشته بود. فریبرز قمبری از ایلام هم مثل سید مرتضی یک عکس ششنفره فرستاده و با آیکون خجالت نوشته بود «خلوتترین همفکر» اما نوید موذن از اصفهان در پاسخ دوستانش گفته بود: «به به به به سلامتی ما اولین بار ۲ نفر بودیم سال ۹۳ اما الان به لطف خدا ۱۰۰ نفر شدیم.» تنها راه دوری از نامیدی رجوع به فلسفه استارتاپی ست و نباید بچههای همفکر یا برگزارکنندگان رویدادها و استارتاپها از آن غافل شوند «از کم شروع کن، قانع باش و سریع حرکت کن.»
پ.ن: سومین سالگرد تولد همفکر را به همه بچههای همفکر و حمیدرضا احمدی و هادی فرنود که متواضعانه مالکیت همفکر را به اکوسیستم استارتاپی ایران بخشیدند تبریک میگوییم و برای همه خوبان همفکر آرزوی موفقیت داریم.