وقتی که در سال ۱۹۷۹ سانجیتا تالوار وارد بازار کار شد، یکی از نخستین زنان حاضر در صنعت مواد غذایی بود.
او بهسرعت دست به کار شد تا جایگاهی در این صنعت برای خودش درست کند و از آن زمان بود که به عنوان مدیر بازاریابی و معاون اجرایی به مدت ۲۱ سال برای شرکت نستله هند کار کرد.
سانجیتا که پس از نستله وارد شرکت باربی شده بود، پس از چند سال درگیر جریان ایجاد شرکت چای Tata شد که یکی از بزرگترین شرکتهای چای هندوستان است.
او نویسنده کتابی به نام «انقلاب دودقیقهای» است که از خودش و زندگی شغلیاش در آن میگوید. او در مصاحبهای به چند پرسش درباره زندگی حرفهایاش پاسخ داده است.
-
چگونه شما موفق به جلب توجه مشتریان در هندوستان به سمت نودل دودقیقهای شدید؟
ما بهشدت روی این موضوع فکر و کار کردیم. فرهنگ مردم هندوستان با استفاده از نودل تناسب چندانی نداشته. ما فکر کردیم که آیا میتوانیم مردم را از طریق تشویق به رژیم غذایی به سمت این غذا بکشانیم؟
ما فهرستی از غذاهایی که مردم در هندوستان مصرف میکنند، تهیه کردیم و دریافتیم که غذای سرپایی گرم که بتوان آن را سریع آماده کرد، در این فهرست وجود ندارد. گرچه غذاهایی همچون سمبوسه یا پاکورا در فهرست غذایی مردم هند هست اما عموما آنها را در خانه تهیه نمیکنند.
این نکته باعث شد که فکری در اذهان برانگیخته شود. ما تصمیم گرفتیم که نودلهای خودمان را به صورت یک غذای سرپایی عرضه کنیم و قصد داشتیم که نودل را تبدیل به یک غذای سرپایی خانوادگی کنیم.
در واقع در آن سالها کودکان در این زمینهها چندان جدی گرفته نمیشدند و ما روی تبدیل محصولمان به یک محصول خانوادگی تاکید کردیم. از طرفی متوجه شده بودیم که کودکان آمادگی حضور در برنامههای تجربی را دارند چرا که آنها نظریه از قبل شکل گرفتهای ندارند و علاوه بر این، استفاده از محصولمان هم تا حد زیادی شادیآور بود.
ما فهرستی از غذاهایی که مردم در هندوستان مصرف میکنند، تهیه کردیم و دریافتیم که غذای سرپایی گرم که بتوان آن را سریع آماده کرد، در این فهرست وجود ندارد
رشتههای نودل دور یک چنگال پیچیده میشوند، لیز میخورند، دوباره پیچیده میشوند. ما در بسیاری از جلسات سنجش خود متوجه شدیم که کودکان با غذا بازی میکنند و همه این یافتهها را کنار هم گذاشتیم و به آرامی وارد بازار شدیم.
-
شما چطور به عنوان نخستین زن وارد کار اجرایی صنعت مواد غذایی شدید؟
من هرگز به آن از این زاویه نگاه نکردم. در واقع مدتی بعد متوجه شدم که من نخستین زن در این موقعیت هستم و بیشتر درگیر روشنکردن مسئولیتهای شغلی و کارهای ضروری بودم که باید انجام میشد. من هرگز در آن زمان اینگونه فکر نمیکردم و کاری را که در مقابلمان بود، انجام میدادم.
شاید امروز گفتن این نکته غیرعادی باشد اما نکته این است که ما آنجا بودیم که کاری انجام دهیم. وقتی که من برای نخستینمرتبه وارد کار شدم، یک کارآموز مدیریت بودم. شرکت ما یک شرکت بزرگ چندملیتی معتبر بود. زمانی که فردی در چنین شرکتی شروع به کار میکند، انتظار دارد که روی محصولات شناختهشده کار کند، اما من را در بخشی قرار دادند که باید روی یک محصول جدید کار کند.
محصول جدیدی که من روی آن کار کردم، در ابتدا محصول کوچکی بود که به نام حبه (قطعه) Maggi نامگذاری شده بود. حالا که شرکت چنین وظیفهای را به من داده، باید آن را به بهترین شکل انجام دهم. به شهر رفتم و تلاش کردم که این محصول را به مردم معرفی کنم. کار زیادی روی آن انجام دادم و احتمالا اینگونه بود که من نخستین پله نردبان را طی کردم.
باید یادآوری کنم که اگر خودتان را باور نکنید، نمیتوانید دیگران را متقاعد کنید که شما را باور کنند. من زنان بسیاری را دیده و با آنها صحبت کردهام و مشاهده کردهام که وقتی در کارها مشارکت میکنند، نگاه به آنها تغییر میکند.