از چند شماره قبل تغییراتی در صفحه فینتک ایجاد کردیم و گفتیم که قرار است این ستون جایی برای به اشتراک گذاشتن تجربههایمان درباره کسبوکار باشد. در بخش پیشین در این ستون درباره اهمیت دانستن درباره حقوق، قوانین و مجوزهای قانونی، اقتصاد و آمار گفتیم. این شماره از روانشناسی، مذاکره و بازاریابی، تصمیمگیری و تصمیمسازی و درنهایت نوشتن میگوییم.
- روانشناسی، مذاکره و بازاریابی
برنارد برنسن در انحطاط هنر میگوید نبوغ، اعتراضی خلاقانه است بر تعلیم و تربیت و آموختههای فرد. حتماً دیدهاید که در شرکتها پولدارترین افراد کسانی هستند که در بخشهای فروش کار میکنند. اینها لزوماً بااستعدادترین دانشآموزان و دانشجویان نبودهاند. آنها بهتر درس نخواندهاند و آیکیوی بالاتری از بقیه ندارند؛ اما معمولاً این افراد آیکیوی بالاتری دارند. آنها بهتر بلدند مذاکره کنند. آنها تسلط خوبی بر روانشناسی دارند و خوب میتوانند بازاریابی کنند. نبوغ واقعی اینجاست نه در کارنامه دانشگاهی و مدرک تحصیلی. ولادیمیر ناباکوف یک جمله نسبتاً معروفی دارد که نابغه یک آفریقایی است که رؤیای برف دارد. حتماً شنیدهاید که میگویند فروشنده خوب کسی است که به یک اسکیمو یخچال میفروشد. متأسفانه در این زمینه رئیسجمهور فعلی آمریکا شماره یک است و تا سالها کتابهای او در ایران ترجمهشده و بسیاری از فروشندهها آموزههای او را آموختهاند. در این زمینه هم کتاب بخوانید. حتی کتابهای آبدوغخیاری موفقیت را بخوانید. کتابی هست با عنوان چطور با هر جور آدمی ارتباط برقرار کنیم. کتاب خوب دیگری هست به نام بازانجام که بهرنگ نوروزینیا آن را ترجمه کرده. الی ماشاءالله هم کانال آموزشی وجود دارد در این زمینه. فرصت را از دست ندهید. ما در این سالها به دلیل ارتباطات سالم و خوبی که با بازار گرفتیم، هزینهای برای بازاریابی نکردیم. ما همیشه مسئلهمان این بوده که بین همه پیشنهادها کدام را انتخاب کنیم. برای بازاریابی هم ابتدا باید بازارسازی کرد. کتابی هست به نام استراتژی اقیانوس آبی. آن را بخوانید و ببینید که چقدر عالی از این میگوید که تلاش برای رقابت چه تلاش اشتباهی است. یا مثلاً کتاب از خوب به عالی را بخوانید و ببینید که خوب بودن در مقابل بد بودن نیست بلکه در مقابل عالیبودن است و شما برای موفقیت باید عالی باشید و خوببودن کافی نیست. کار کردن با آدمها سختترین کار دنیاست و همیشه مدیرانی که توانستهاند دهها و صدها کارمند را بهدرستی هدایت کنند، ستایش کردهام.
- تصمیمگیری و تصمیمسازی
کتابی هست به نام مدیران و چالشهای تصمیمگیری که علی سرزعیم ترجمه کرده است. امثال این کتابها را بخوانید. این را نمیخوانید، لااقل کتاب ترجمهشده عادل فردوسیپور و دوستان یعنی هنر شفاف اندیشیدن را بخوانید. سایمون میگوید مدیریت یعنی تصمیمگیری. تصمیمگیری سختترین کار دنیاست و بیشتر آدمهایی که من دیدهام، از تصمیمگیری فرار میکنند و این خودش یک تصمیم است. برای تصمیمگیری لازم است تصمیمسازی کنید. برای تصمیمسازی هم باید به ابزارها مسلط شوید. این روزها که با گسترش دادهکاوی و بیگدیتا ماجرا جدیتر هم شده است. در کتاب راهنمای نمایشگاه جهانی شیکاگو که در سال ۱۹۳۳ نوشتهشده است، علم پیدا میکند، صنعت به کار میگیرد و انسان برای بهرهبرداری هماهنگ میشود. شما میتوانید ابتدای این زنجیره باشید یا انتهایش. فرقی نمیکند کجا هستید، مهم این است که بدانید کجایید. یک ماشین میتواند کار پنجاه فرد معمولی را انجام دهد اما هیچ ماشینی نمیتواند کار یک انسان فوقالعاده را انجام دهد. انسان فوقالعاده باشید. تصمیمسازی کنید و تصمیم بگیرید.
- نوشتن
آخرین و البته نه کماهمیتترین مواردی که در این سری یادداشتها گفتم، نوشتن است. نوشتن را دستکم نگیرید. زبان خارجی یادگرفتن را دستکم نگیرید. ارتباطات اساس کسبوکار است و شما برای کسبوکار چارهای ندارید جز ارتباط گرفتن. برگردیم به همان جمله اول این یادداشتها. «نبوغ در مکانهای آرام پرورش مییابد و ثمر میدهد و شخصیت در جریان تند زندگی». شما برای اینکه شخصیت داشته باشید، باید بتوانید خوب حرف بزنید و خوب بنویسید. از من میپرسند که چطور میتوانم خوب بنویسم. پاسخ من این است: بخوانید، ببینید و گوش کنید. کتاب داستان و رمان بخوانید. فیلمهای سینمایی ایرانی و خارجی ببینید. موسیقی گوش کنید. وقتی هم صحبت از موسیقی میکنم طبیعی است که موتزارت و بتهوون تا خالتورهای رادیو جوانی همه را در نظر دارم. مهم نیست چه چیزی گوش میکنید، مهم این است که موسیقی گوش کنید. لازم نیست کافکا و بکت بخوانید. پیشنهاد میکنم هفتهنامه کرگدن و ماهنامه داستان را بخوانید. همین هفتهنامه شنبه را بخوانید. پیشنهاد میکنم راه پرداخت را بخوانید. برای اینکه بتوانید بنویسید چارهای ندارید جز اینکه زیاد بخوانید.