همیشه یک جمله مشترک را از زبان افراد مختلفی که خالق ایدههای بزرگ بودند، میشنویم: هیچکس فکر نمیکرد این ایده به جایی برسد! خالق نتفلیکس هم از این قاعده مستثنی نیست. او در همان صفحه ابتدایی کتاب، داستانش را اینگونه آغاز میکند:
برای لورین که فکر میکرد این ایده هرگز به جایی نمیرسد! اگرچه این ایده را باور نداشتی، مطمئنم همیشه من را باور داشتی.
انگار چرخه ناباوری دیگران و تلاش برای ساختن آنچه فکر میکنیم درست است، عضو جداییناپذیر چرخه راهاندازی کسبوکار از ایدههای نو به حساب میآید. البته حتی دانستن اینکه خالق نتفلیکس هم با این ناباوری عمومی روبهرو بوده، نمیتواند در لحظات سخت و دشوار انتخاب مسیر و تلاش برای به نتیجه رسیدن به ما کمک کند تا ایمان خود را نسبت به توانمندی خودمان و پتانسیلهای ایدهای که داریم، حفظ کند.
هرچند دانستن اینکه سازنده نتفلیکس هم با این ناباوریها روبهرو بوده به ما و تمام کسانی که ایدههایی نو برای راهاندازی کسبوکار دارند کمک زیادی نمیکند، اما دانستن اینکه او هم در این راه دچار تردید و از ناباوریها آزرده خاطر شده به ما احساس بهتری میدهد. البته این احساس خوب میتواند نتیجهبخشتر باشد. اگر بتوانیم با او در مسیرش همراه شویم و بدانیم چطور توانسته در یک راه پر فراز و نشیب دوام بیاورد و ایدهای متفاوت و جدید را تبدیل به کسبوکاری بزرگ کند.
بنا بر گفته نویسنده داستان، این کتاب بیشتر از آنکه روایتی مستندگونه داشته باشد، مانند خاطراتی از وقایعی است که 20 سال پیش رخ دادهاند.
او در این باره میگوید:
موضوعی که حین نوشتن برایم اهمیت داشت، نمایش دقیق و کاملا مشخص شخصیتهای تیم بنیانگذار نتفلیکس بود. قصد داشتم آنها را همانگونه که بودند، به تصویر بکشم و حال و هوای آن زمان را نشان دهم. از همه مهمتر، میخواستم نشان دهم. در نتفلیکس با چه چیزهایی مواجه بودیم و موفقیت با وجود تمام موانعی که در پیشرویمان بودند، چه احساسی داشت.
داستانها شروع ایدههای بزرگ به الهامات وابستهاند؛ داستانهایی که معمولا برای سرمایهگذاران و عموم مردم تعریف میشوند و نظر آنها را جلب میکنند. مثلا گفته میشود که تراویس کلنیک 800هزار دلار به رانندهاش در شب سال نو پرداخت میکند. فکر میکند باید بتواند راه ارزانتری برای این موضوع پیدا کند و همین قصه کوتاه به خلق اوبر منجر میشود. داستان مشهور مشابهی هم برای خلق نتفلیکس وجود دارد که میگوید: این ایده زمانی به ذهن رید رسید که برای برنامه «آپولو 13»، 40دلار هزینه دیرکرد به بلاکباستر داد. او فکر کرد اگر هزینه دیرکردی وجود نداشته باشد، چه خواهد شد؟ اینگونه بود که نتفلیکس شکل گرفت. اما در رابطه با این داستان در کتاب اینگونه میخوانیم: داستان زیبایی است، مفید هم است. همانطور که در بازاریابی هم میگوییم از نظر عاطفی درست است.
اما این کل ماجرا نیست. نسخه پرداخت نشدهای از آپولو 13 وجود داشت. اما ایده ایجاد نتفلیکس هیچ ربطی به هزینه دیرکرد نداشت. از همه مهمتر ایده نتفلیکس چیزی نبود که در یک لحظه به ما الهام شده باشد. بیشتر ما دوست داریم داستان ایدههای الهامگونه و سرشار از نبوغ را باور کنیم. و فرآیند سرشار از آزمون و خطا و سختی پشت هر یک از این موارد را نبینیم. اما اگر شما از همان دسته افرادی هستید که توقع ندارد پیچیدگی این فرآیند را با باور داستانهای رویاگونه تسهیل کنند، این کتاب برای شماست تا بتوانید بهخوبی از همه فراز و نشیبهای این مسیر آگاه شوید و نه از ایدهها ونبوغ بلکه از سختکوشی و پشتکار الهام بگیرید.