ورود به گذرگاه سرسبز پارادایس پرتشدن به جغرافیای تمیزی بود، بی هیچ نشان و اثری از خبرهای تاریک. جوانان خوشحال و خندان کلمات بامزه و فان ردوبدل میکردند، آنهایی که پشت میزهایشان بست نشسته بودند چنان خیره به صفحه مانیتور نگاه میکردند که گویی در میانه جنگ مردگان در سیزن آخر بازی تاجوتخت ایستادهاند.
فقط صدای یک بمب میتوانست آنها را از بزرگترین نگرانیشان، تاریکبودن صحنه نبرد جنگ مردگان و جغرافیای ذهنیشان، دور کند. در این جغرافیا خبری از گوجه سبز، ماکارونی، برجام و آمریکا نبود.
من به این ذهنها می گویم ذهن زیبا.
هرگز فکر نکنید جوانی که همیشه توی گوشش هندزفری است و کم حرف میزند چیزی از اوضاع و احوال کشور و سیاست نمیفهمد. او تشخیص داده که الان بهترین کار تمرکز روی کارش است و اینکه برای ساختن و کار خوب کردن، حال خوب لازم است. به وقت حادثه هم کنار مردمش خواهد بود. تا آن موقع اولویت او کدزدن، تکمیل محصول و اداره شرکتش است و ساختن و ساختن.
در این شرایط سخت کشور که همه چیز از دست همه کس در رفته (از قیمت دلار بگیرید تا خودرو، پیاز و …) باید مراقب این ذهنهای زیبا باشیم و نگذاریم که آنها هم از دست بروند. هفته پیش، باز هم بحث صیانت از دادهها مطرح شد. نمیگویم دادههای شرکتهای استارتاپی کماهمیتاند.
اما امروز بزرگترین مسئولیت و اولویت همه ما، از جمله مسئولان، صیانت از امید جوانان و ذهنهای زیباست: همین شتابدهندهها و فضاهای اشتراکیای که میشناسیم و حتی به فعالیت، خروجی و منتورهایشان انتقاد داریم.
یا پارکهای علم و فناوری، پارک پردیسی که مایه غرور و مباهات است،شاید با سیلیکونولی آمریکا فاصله داشته باشد که دارد؛ اما حضورش نمادتوانستن، نوآوری و امید به آینده است. دیموند،تیوان، زاویه، فینوا، پارادایس هاب، باکس شریف، کنترل تک، های وی، آبی سفید، کارخانههای نوآوری و… باید قدر هر آنچه را که تا امروز ساختهایم را بدانیم.
هر سرمایهگذاری و هر مدیر صاحب صندوقی به این می اندیشد که سرمایهاش را جایی سودآور ببرد، حتی سرمایهگذار ونچر کپیتال. اما امروز ضرورت حکم میکند که هر کدام از ویسیها در پرتفولیوشان روی یک یا دوتیم استارتاپی امیدوار سرمایهگذاری کنند، با فرض اینکه آنها حتماً شکست خواهند خورد.
اگر امروز این امید را زنده نگه نداریم، فردا روز که سایههای تهدید و جنگ دور شود و آبادانی بازگردد مزرعه ما رمقی برای رشد استارتاپها نخواهد داشت. چون این زمین بدون آدمهایش هیچ است. هیچ یک از ما نمیتوانیم خدمات رایگان ارائه دهیم، ولی تخفیف که می توانیم بدهیم. امروز روز دستگیری است.
روزی که عازم خدمت سربازی شدم، دوستی نصحیت کرد که روزهای اول آموزشی دل به کسی خوش نکنم. نوید داد که از هفته دوم دوست واقعیام را خواهم شناخت و چنین شد. وقتی نیمهشب، در خواب عمیق، سوله با صدای انفجارهای مهیب به آسمان رفت و موقع دویدن پایم لغزید و زمین خوردم، دوستانم از روی من گذشتند و به سرعت از منطقه خطر گریختند.
دستی که مرا بلند کرد شد رفیق چند ساله. شب یلدا عدهای توئیت کردند که پنلیستها تکراریاند. بعدش جشنواره وب را دیدیم و بعد هم جاده ابریشم را و… باز هم همان آدم ها بودند. نمیخواهم وارد نقد شوم و بگویم که زایش در اکوسیستم کند شده.
اما واقعیت این است که جغرافیا و خانواده اکوسیستم استارتاپی ایران کوچک است. هر همایشی که برویم همه همدیگر را می شناسند. ۹۵درصد آدمهای مهم همه ایونتها و دورهمیهایمان مشترکند. طی ۲۷ سال عمر کاری چند زیستبوم کاری را دیدهام: ادبیات، سینما، فرهنگ، روزنامهنگاری و… نمیگویم بیاشکالترین، اما شهادت میدهم که سالمترین اکوسیستمی که در آن زیستهام اکوسیستم استارتاپی ایران است. انتقاد شنیدهام.
اما هرگز دشمنی نکردهاند و دربارهی زندگی شخصی افراد حرفهای خالیزنکی نزدهاند. همین آدمهای بهاصلاح تکراری و جمع کوچک فعالان استارتاپی بهترینهای روزگار و نعمت هستند. حتی مدیران دولتی متولی حوزه استارتاپ ها یا آیتی یک سروگردن از دیگر مدیران دولتی بالاترند.
شاید من و شما به افرادی مثل دکتر ستاری و تیمش انتقاد کنیم. اما در آینده خواهیم دیدکه بهتر و روشنتر از دیگر مدیران دولتی هستند. یا جهرمی وزیر ارتباطات و تیمش، امیر ناظمی و محمد فرجود، مدیران سازمان فناوری اطلاعات وزارت ارتباطات و شهرداری تهران. صفارینیا و تیم پارک پردیس که سالها در حوزههای مختلف دانشبنیان و استارتاپها برای شکل گیری این اکوسیستم خون دل خوردهاند.
طی این چند سال حالا دیگر میدانیم چه کسانی دست ما را گرفتهاند و ما دست چه کسانی را فشردهایم. معتقدم در عصر یخبندان آنچه ما را نجات خواهد داد، بعد از امید، همدلی و مهربانی است. باید قدر داشتههایمان، مدیران ویسیهایی را که داریم بدانیم. این اکوسیستم با سرمایه و همت آنها جان گرفت.
قدر مدیران استارتاپهای بزرگمان، منتورها و مدیران شتابدهندهها و فضاهای اشتراکی، برگزارکنندگان ایونتها، رسانههای اکوسیستم، اتحادیه، انجمن، سازمان نصر و همه فعالان اکوسیستم استارتاپی ایران را بدانیم. اگر مهربانی باشد، میتوانیم به سرمایهگذاریهای مشترک فکر کنیم، به ادغامها و … .
جوانانی را میشناسم که برای رفتن به محل کارشان ساعت ها پیادهروی میکنند، نه برای حفظ سلامتی وتناسب اندام. کرایه ماشین ندارند و غذا کم میخورند تا پسانداز کنند. این سختیها آنها را نمیکشد و قویتر خواهند شد. اما اگر میتوانیم باید دستگیری کنیم، چرا رنجشان را کم نکنیم! خودم و شما را به مهربانی و همدلی بیشتر و به ضیافت امیدواری، جنگیدن و ساختن و ساختن و ساختن دعوت میکنم.