پیش از ساختن یک محصول کامل، نسخه اولیه محصول سادهتری از آن را تهیه کنید و ببینید آیا مشتریان بالقوه به آن علاقهمند میشوند؟
تام، یک برنامهنویس رایانه است که در تورنتو زندگی میکند. سال ۲۰۱۷ تام و یکی از دوستانش یک کسبوکار نوپا به نام Gymlisted را ایجاد کردند که به طور کامل ناکام بود. گرچه تام هنوز به کار برنامهنویسی ادامه میدهد و روی طرح دیگری کار میکند، اما از شکست در طرح قبلی خود درسهای زیادی آموخته.
آنگونه که تام میگوید: قرار بود Gymlisted ابزاری برای یافتن محل ورزش اختصاصی مناسب برای افراد باشد. آنها همچنین میخواستند که آن را به وسیلهای برای فروش برخط حق عضویت و مدیریت امور مربوط به آن تبدیل کنند.
تام این طرح را از زمانی در ذهن خود داشت که یکی از پسرعموهایش که یک محل اختصاصی برای ورزش داشت، نیازمند کمک برای جلب مشتریان بیشتر بود و در عین حال میخواست که امور عضویت آنها را هم اداره کند.
بنابراین طرح تام را پسندید و خواست که پس از اتمام طرح از آن استفاده کند و تام فکر کرد که سایر صاحبان محلهای ورزشی هم به این طرح علاقهمند خواهند شد. این نخستین اشتباه او بود!
تام پس از صحبت با یکی از دوستانش کار روی طرح را شروع کرد و مقرر شد که تام کارهای برنامهنویسی را انجام دهد و دوستش هم کارهای دیگر را دنبال کند.
او برخی ابزارهای آماده را در دسترس داشت اما خودش را درگیر چالش بزرگی کرد و شروع به ساخت چیز جدیدی کرد. کار ساخت یک وبسایت به طور معمول حدود یکماه زمان نیاز دارد و البته این شامل تعطیلات آخر هفته نیز میشود و تام امکانات مختلفی را برای وبسایت در نظر گرفت که شامل جستجو بر اساس محل زندگی، صفحه مشخصات محل ورزش با فهرست امکانات و تصویر و ویژگیهای آن، بخش عضویت، خرید امور مالی و … بود.
اما تام به جای تمرکز روی یک نسخه اولیه محصول که کارهای اصلی را انجام دهد و پیش از ارزیابی، سراغ انجام طرح بزرگ رفت.
الگوی کسب درآمد آنها این بود که درصدی از هر خرید و حق عضویت را به خود اختصاص دهند. اما در عمل هیچ مشتری سراغ آنها نیامد.
بسیاری از محلهای ورزشی وبسایت خودشان را دارند، تام سراغ این وبسایتها رفت و نشانی ایمیل مشتریان را برای ارتباط مستقیم با آنها دریافت کرد و با آنها تماس گرفت.
همچنین فرمهای ثبتنام و درخواست خدمات را برای وبسایتها آماده کرد. از طرفی به شبکههای اجتماعی مراجعه کرده و از این طریق هم تلاش کرد تا مشتریانی را جلب کند. آنها به کمک توییتر با تعدادی از مشتریان مرتبط شدند، در نتیجه برخی تقاضاها به سمتشان آمد اما وقتی به آنها پاسخ دادند، جوابی در مقابل دریافت نکردند.
آنها حتی تعدادی امکانات رایگان هم عرضه کردند اما همچنان مورد اقبال مشتریان قرار نگرفتند.
تام میگوید: بزرگترین مشکل این بود که تقاضایی برای این خدمات وجود نداشت. محلهای ورزش اختصاصی مجاری ارتباطی متنوعی برای ارتباط با مشتریان دارند، آنها از شبکههای اجتماعی برای کارشان استفاده میکنند و علاقهای به روش عضویت برخط برای مشتریان خود نداشتند. آنها در فضای مجازی امکانات خوبی را برای مشتریان و صاحبان این کسبوکارها فراهم کرده بودند اما کسی علاقهمند به استفاده از آن نبود.
تلاش بعدیشان تبدیل نرمافزارشان به ابزاری برای مربیان شخصی بود که به دنبال محلی برای تمرینات مشتریانشان هستند. اما در آن زمان تام و همکارش دیگر علاقه و اشتیاق به ادامه کار را از دست داده بودند و کسبوکار نوپایشان را به دست خودشان از بین بردند.
بزرگترین چالش طرح تام بازاریابی بود که در انجام آن موفق نشدند. تام معتقد است نداشتن ارزیابی از تقاضا برای محصول یکی از بزرگترین اشتباهات آنها بود.
آنها هرگز خودشان را به جای یکی از صاحبان محلهای ورزش نگذاشته بودند تا بفهمند این افراد و مشتریانشان چه نیازهایی دارند تا محصولی ارائه کنند که این نیازها را رفع کند.