این یادداشت در پی این است تا به یک سوال کلیدی، در شرایط کنونی اکوسیستم استارتاپی ایران پاسخ دهد:
در روزهایی که صحبت از شرایط و وضعیت نامساعد و حتی خطرناک سرمایهگذاری در استارتاپهاست، ریسک این وضعیت را چه کسی باید عهدهدار شود؟
شفافتر اینکه، مسئولیت وضعیت فعلی را چه کسی باید برعهده بگیرد؟
استرس، اضطراب، ابهام و بار وضعیتی که در آن به سر میبریم، باید روی دوش چه کسانی بیفتد؟
بسیاری از استارتاپهای کوچک، متوسط و حتی استارتاپهای بالغ و بزرگ زیستبوم استارتاپی کشور، این روزها در وضعیتی به سر میبرند که میتوان آن را «وضعیت احتضار استارتاپی» نامید.
یعنی با اینکه مجموعه تیمهای آنها با تمام تلاش و توان در حال کار و ایدهپردازی و فعالیت هستند، اما بههم خوردن حسابوکتابها و پیشبینیهای آنها در جذب سرمایه و به تبع آن به تاخیر افتادن برنامههای توسعهای، مارکتینگ و فروش و در نهایت به تاخیر افتادن رشد موردانتظارشان، قدرت و امکان «ادامه دادن» آنها را تحلیل برده و توان آنها برای بقا در حال تمام شدن است.
یعنی حداکثر ۲ یا ۳ ماه دیگر میتوانند طاقت بیاورند و بعد از آن ناچارا باید تعطیل کنند!
در مواجهه با این وضعیت چه باید کرد؟
استارتاپها و سرمایهگذارهای خطرپذیر در این وضعیت چه آرایش و گاردی باید داشته باشند؟
آیا باید در یک کلوسئوم کسبوکاری، استارتاپها همچون گلادیاتورها تا آخرین نفس بجنگند و برای به دستآوردن فروش بیشتر و سرپا ماندن مبارزه کنند و به غیر از تکوتوکی از آنها که در دسته باهوشها یا خوششانسها هستند، باید نظارهگر یک مرگ دستجمعی باشیم؟
سرمایهگذارها هم باید بنشینند در جایگاه امپراطورها و ببینند کدام استارتاپها جان سالم از مهلکه شرایط اقتصادی کشور به در میبرند و بعد واکسینهشدهها را با قیمت خوب از آن خود کنند؟
این یک سناریوست که احتمالا هر عقل و منطق سالم سرمایهای آن را تایید میکند، اما انداختن تمام ریسک تقریبا سنگین این روزها، به گرده نحیف استارتاپها، بزرگترین اشتباهی است که اکوسیستم استارتاپی از جمله بازیگران جبهه سرمایهگذاری میتوانند مرتکب شوند.
شکستهای دستجمعی، درست مثل مرگهای گروهی هستند.
مثل مرگ دستجمعی نهنگها؛ غمبار، امیدکُش و حساسیتبرانگیزند.
دومینوی مردن استارتاپهای بدون سرمایه، میتواند موجی از ناامیدی و حتی بیاعتمادی را نسبت به کل اکوسیستمی رقم بزند که مهمترین مشخصه آن در ۳ سال گذشته، امید و انگیزه بوده است.
بهعبارتی ضرر و خسران شکستهای استارتاپهایی که به دلیل «تشنگی سرمایهای» تا پایان امسال ممکن است جان دهند، خیلی بیشتر از ازهمپاشیدن یک تیم مستعد استارتاپی و یا هدر رفتن پنجاه، صدمیلیون تومان سرمایه شخصی و یا انجلی است.
خسارت تعدد شکستهای استارتاپی، آنهم در یک بازه کوتاه، مترادف با مخدوششدن اعتبار یک کل واحد است که همه ما عضوی از آن هستیم و همهمان در برابرش مسئولیت داریم؛ بهویژه سرمایهگذارهایی که خطرپذیری را مهمترین ویژگی هویتی خود میدانند.
از اینروست که تنها گذاشتن استارتاپها در این شرایط و تبدیلشدن به ناظران بیکنش، بیش از اینکه ناشی از رویکردی محتاطانه و استراتژیک در یک زمانه پرتنش برای حفظ داراییها تفسیر شود، بعدها میتواند به عنوان انفعال در برابر یک فروپاشی جمعی قضاوت شود.
به همین دلیل است که نباید ریسک این روزها را تنها و تنها بر گرده استارتاپها انداخت و عافیتطلبانه منتظر باشیم تا آبها از آسیاب بیفتد و بعد ماهی درشت و ارزان صید کنیم، چراکه ممکن است آبها که از آسیاب افتاد، دیگر نه از تاک، نشان باشد و نه از تاکنشان!
سرمایهگذارهای اکوسیستم استارتاپی باید به میدان بیایند و دست زیر بغل پیکرهای نیمهجان استارتاپها بزنند و آنها را از زمین تفتیده احتضار بلند کنند.
سرمایهگذاری خطرپذیر واقعی، در این روزها معنا میدهد و فرصت خودنمایی دارد.
ویسیهای داخلی اگر امسال در کنار استارتاپها بخشی از «ریسک» شرایط و فضای موجود را برعهده نگیرند، سال دیگر کمکم باید شاهد شکست و تعطیلی خود آنها باشیم.
چراکه شکستهای استارتاپی سال ۱۳۹۷ اگر فراتر از قاعده و طبیعت و ذات این اکوسیستم رقم بخورد، در سال آینده با تعداد نسبتا قابلتوجهی ویسی مواجه خواهیم بود که حتی هنوز یک استارتاپ هم در پرتفوی آنها نیست!
و این معنایی جز احتمال تعطیلی تعداد قابلتوجهی از خود ویسیها ندارد.
از اینروست که باید گفت، در این میدان سخت اقتصادی، گلادیاتور و تماشاگری وجود ندارد؛ این روزها همه باید گلادیاتور باشند، نترس و مبارز و ریسکپذیر؛ آنهم وسط یک میدان که از زمین و آسمانش تیر بلا میبارد.
ریسک و سختی این روزها را باید به شکل متعادل و حسابشده روی تمام اکوسیستم توزیع کرد وگرنه این سازه، به یک سو لنگر میاندازد و فرو میپاشد.