پای منبر وعاظ استارتاپی!

0

می‌دانید برای یک روزنامه‌نگار که بخشی از زندگی حرفه‌ای‌اش در ۷ سال گذشته در میدانی گذشته که با مفهوم کارآفرینی پیوند خورده، تلخ‌ترین چیز چیست؟ اینکه از مفاهیم متعالی این میدان دلزده و خسته شود. اولین مفهوم هم همین کارآفرینی است

راستش اینقدر این مفهوم و واژه‌های مرتبط با آن مثل «ارزش‌آفرینی» و «مسئولیت اجتماعی» و «دنیای بهتر» و… چرک و دستمالی شده که آدم رویش نمی‌شود بخواهد در حرفه‌اش که سراسر با این مفاهیم پیوند خورده، از آنها استفاده کند. 

ارزش‌آفرینان قلابی !

اصلا یکی از استعدادهای عجیب ما ایرانی‌ها در سال‌های اخیر همین دستمالی‌کردن و از معنا تهی‌کردن مفاهیم، به‌ویژه مفاهیم متعالی و واجد ارزش است. این روزها هرکسی از مادر گرامی‌اش قهر می‌کند «بیو»‌اش در اینستاگرام و توییتر را عوض می‌کند و خودش را ارزش‌آفرین و توسعه‌دهنده اکوسیستم استارتاپی و کارآفرین و خلاصه یک پا استیو جابز معرفی می‌کند.

برای من که همیشه یکی از مسئولیت‌های خودم را مبارزه با فضاهای فیک و قلابی تعریف کرده‌ام، شاید این پدیده چندان آشنا و تازه و غریب نباشد اما آنچه مرا از این حجم توخالی واژه‌ها و لفاظی‌ها خسته و دلزده کرده، آسیبی است که این فضای پر از خالی به وجود خواهد آورد.

اینکه وقتی مفاهیم استحاله می‌شوند و معنای حقیقی خود را از دست می‌دهند، به بیراهه کشاندن افراد و گروه‌ها کار ساده‌ای می‌شود؛ به عبارتی کشتن ایده‌ها و استعدادها و انگیزه‌ها، بزرگ‌ترین خطر سیطره مفاهیم دستمالی‌شده در یک فضاست. 

مدت‌ها در ایران کنفرانس‌های موفقیت و گزین‌گویه‌های صدمن‌یک‌غاز مبتنی بر شکوفایی استعداد و قورت‌دادن قورباغه و تمساح و … بخشی از یک فضای قلابی برای خالی‌کردن جیب یک تعداد آدم معصوم جویای کار بود. آدم‌هایی که محتاج نان شب‌شان بودند به جای اینکه به یادگیری یک مهارت راهنمایی شوند، پای ساعت‌ها موعظه و منبر آدم‌های کراوات زده آلامد می‌نشستند بی‌آنکه از خود بپرسند حضرت آقای مرشد چرا این توصیه‌های یک‌شبه پولدار‌شدنش را خودش به کار نمی‌گیرد. به قول قدیمی‌ها اگر پیر معجزه‌گری است، چرا خودش را شفا نمی‌دهد؟

حالا این وضعیت در شکلی شکیل‌تر و تروتمیزتر در ساحت مفاهیم زیباتری مثل کارآفرینی و ارزش‌آفرینی هم در حال رخ دادن است. اینکه وعاظ کارآفرینی و خلق ارزش از یک منبر به منبر دیگر، از یک رسانه به رسانه دیگر می‌روند و در حال دستمالی‌کردن مفاهیمی هستند که قرار بود جهان را جای بهتری کنند نه جای فیک‌تری!

شاید بتوانم خودم را قانع کنم که  دولتِ آدم‌های قلابی، دولت پاینده نیست و دیر یا زود دست ظاهرسازها رو می‌شود و در نهایت این آدم‌های پای کار و واقعی هستند که می‌مانند اما راستش این کشور و مردم آن در شرایطی نیستند که بخواهند زمان را بیش از این از دست بدهند؛ آن‌هم وقتی واقعیت‌ها روز به روز تلخ‌تر می‌شوند. 

واقعیت‌های تلخ جامعه

یکی از نقدهایی که این روزها کارشناس‌های خبره سیاسی به رئیس‌جمهوری وارد می‌دانند، این است که چرا منتخب مردم، با مردم از واقعیت‌های تلخ جامعه نمی‌گوید، چرا نمی‌گوید که اوضاع بر‌خلاف آن چیزی که خیلی‌ها سعی در نشان‌دادنش دارند، خوب نیست، چرا نمی‌گوید که کشور در چه شرایط سختی قرار دارد و ممکن است‌ سال‌ها در این شرایط باقی بماند، چرا نمی‌گوید اگر تغییری اساسی در اقتصاد کشور رخ ندهد، ممکن است راه پرخطری را برویم که بسیاری کشورهای دیگر چند دهه است در آن افتاده‌اند و نمی‌توانند از آن خارج شوند… 

من می‌خواهم همین نقد را به منتورها و شبه‌منتورها و مرشدهایی وارد کنم که به جای تلاش برای تحویل‌دادن لبخندهای جذاب، به استارتاپی‌ها و شیفتگان راه‌اندازی استارتاپ نمی‌گویند آنها در کشوری که مردمش در چند ماه گذشته حداقل ۵۰ درصد فقیرتر شده‌اند، در کشوری که امکان تجارت بین‌المللی برای آن تقریبا غیرممکن شده، در کشوری که اینترنت و زیرساخت‌های فناوری در انحصار معدودی شرکت عزیزکرده و غیرپاسخگو است، در کشوری که سکه و دلار می‌تواند هر سرمایه‌گذاری را وسوسه کند، در کشوری که شراکت و تعهد تجاری همیشه با خون‌دل خوردن همراه بوده، در کشوری که ژن خوب بودن از نخبه‌بودن میانبر ساده‌تری به موفقیت است، در کشوری که نفت آدم‌ها را تنبل و متوقع بار آورده، باید بیش از هر زمان دیگری از فضاهای قلابی دوری کرد و واقعیت‌ها را دید و بر مبنای واقعیت‌ها برای ساختن ویرانی‌ها و خرابی‌ها و کجی‌ها تلاش کرد و عرق ریخت و پوست کلفت بود.

آینده سختی در انتظار اقتصاد کشور است. اگر این واقعیت تلخ را به‌جای قورباغه‌های انتزاعی و رویاهای استیوجابزی قورت ندهیم و نپذیریم و به جای ذوق‌زده شدن پای ارائه‌های بی‌حاصل، کار و کار و کار نکنیم، کارمان زار است!

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.