میدانم که این جمله نخنما و کلیشهای را زیاد شنیدهاید: “برای رسیدن به موفقیت باید از شکست شروع کنیم”. سوال من این است که چه کسی گفته برای موفقیت باید شکست بخوریم؟! گاهی بعضی کلمات به شکلی بیان میشود که گویی آدمی باید مازوخیستوار، شکست را تقدیس کند. یقین بدانید تقدیس شکست، شکست بزرگتری در پی دارد. دیر یا زود شکست در انتظارمان است، بهخصوص کارآفرینان استارتاپی که عمر کسبوکارشان کوتاه است و کمتجربهتر…
پس بیایید در کنار موفقیتها، کمی هم در مورد شکست حرف بزنیم، این غول ترسناک چیست؟ وقتی کسبوکارتان راشروع میکنید، در ابتدای کار انرژی و انگیزه زیادی دارید همه چیز در حد انفجاری است و کسی هم جلودارتان نیست، فریاد هم بزند، بازهم نمیشنوید.
میگویند آدم عاشق، مثل ماشینی است که چراغش خاموش است و موتورش روشن و هر لحظه امکان دارد که با سر برود توی دیوار یا دره. کسی هم که کسبوکاری راه میاندازد، روزهای اول حالات یک عاشق را دارد و ماههای اول هم ماه، ماه عسل است. دفتر ۶۰ متری مناسب است؛ولی «۱۵۰ متری بهتر است؛ تفاوت هزینهاش میشود یک میلیون ناقابل!»
قیمت کامپیوتر؛ ۳ میلیون. “ما که داریم میخریم، بهترینش را بخریم”. منشی نیاز نیست؛” باشد بهتر است”. چای را خودمان میریزیم؛” چه کاری است آقا؟! مهمان میآید، زشت است!”و… جذب نیروها و هزینهکردها همینطور روند رو به رشد است.
به یک کار هم بسنده نمیکنیم؛ به هیچ پیشنهاد جذابی، نه نمیگوییم! حتی اگر به یک کار بسنده کردیم، شروع میکنیم همان یک کار را مطلق و ۱۰۰ درصدی میبندیم که همزمان باید همهاش باهم لانچ شود! وقتی به افق پیش رو نگاه میکنیم، موفقیت ۱۰۰ درصدی را نزدیک خودمان میبینیم و باشکوه و در جشنی باشکوهتر سطل آبی را روی خودمان خالی میکنیم و میگوییم «آقا تمومه! ما رفتیم بالا موفق شدیم؛ بچهها کار بعدی رو لانچ کنید، هزینه هم مشکلی نیست.» وبعد هم می گوییم از این بعد آقایان هم می توانند از مرخصی زایمان استفاده کنند!
ماه عسل تمام میشود و کمکم حس میکنیم روزهایمان شیرین نیست و کار یکجایی به مشکل برخورده و آنطور که ما فکر میکردیم، موفقیتآمیز نیست. آمارها و روندها نشان میدهد به آن چشمانداز زیبا،نمی رسیم. روند هاکه نزولی میشود، تازه متوجه میشویم که سبد حقوق و هزینه چاق است و شروع میکنیم به سبک کردن، آنقدری که علی میماند و حوضش.
در این روزهای غمبار و ناامیدکننده، حال خاصی داریم؛ من به این حال میگویم احساس شکست. چرا؟! چون میخواستی به چیزی برسی، وقتی حس میکنی آنطور که تو فکر میکنی نخواهد شد، پس حس شکست را مزمزه میکنی؛ مزهای که به تلخی میزند و زهرمار است، شکست یعنی محقق نشدن یا کمرنگ شدن رویاهای ۱۰۰ درصدی. در این وضعیت چند راه داریم: یکی اینکه روحیهمان را ببازیم و بهعنوان تقدیسکننده شکست، زانوی غم در بغل بگیریم و با «رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟» در هپروت خودساختهمان زار بزنیم و زمین و زمان را مقصر قلمداد کنیم.
یا اینکه با روشهای مثبتاندیشی و همین جملات نخ نما که برای رسیدن به موفقیت… جلو آیینه بایستیم و به خودمان سه وعده در روز، گل رز هدیه کنیم تا حالمان خوب شود و کاروبارمان دوباره سکه شود. یا اینکه بیاییم بنشینیم همه چیز را از اول مرور کنیم؛ که چه اتفاقاتی افتاد و از کجا و با چه روشهایی شروع کردیم، من چرا این همه و چطور هزینه کردم؟!
در مورد منابع انسانی، برنامههای کاری، بیزینسپلن و… همه ابعاد را بسنجیم و بعد روشها را اصلاح کنیم و سازوکار جدید را بچینیم؛ آنموقع این جمله «برای رسیدن به موفقیت باید از شکست شروع کنیم.» مفهوم پیدا میکند؛ نه گل دادن به خودمان کمک میکند، نه رفیقم کجایی و نه فرافکنی که به منتقدانمان مدام بگوییم که آدم باید شکست بخورد تا موفق شود!
حرف آخر:
اگر حس شکست دارید، بدانید رویاهای ۱۰۰ درصدی شما، فقط شده ۵۰ درصد و شما شکست نخوردهاید. بنشینید و راه آمده را مرور کنید؛ اگر کلا اشتباه کردهاید و فکر میکنید کمکم با این روند به صفر میرسید، جلو ضرر را بگیرید اما کار کردن را تعطیل نکنید و دوباره همان کسبوکار تان را شروع کنید. اگر حس میکنید کمی دچار مشکل شدهاید، بازهم با مشورت افراد متخصص، بهخصوص کسانی که بیزینسپلن را میدانند، در روشها تجدید نظر کنید.
اگر هنوزحسمیکنید در ماه عسل هستید، بهجای جشن گرفتن، در خلوتی باشکوه سطل آب را روی سرتان بریزید و به خودتان بیایید و چراغ ماشین را روشن کنید تا به دیوار نخورید. برای آنکه فکر نکنید این نوشته یک موعظه است، برای شروع من چراغها را روشن میکنم.