پابلو نرودا، شاعر شیلیایی که در سال ۱۹۷۱ جایزه نوبل ادبی را دریافت کرد، شعر زیبایی دارد که حتما شنیدهاید.
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خندهات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم
این شعر حکایت همه جوانهای تنها و بیپناه استارتاپی ایران است. تنهاییشان از جنس تن نیست.
دوروبرشان پر است از آدمهای جورواجور و بیپناهیشان هم درد بیخانمانی یا مفلسی نیست. تنها هستند چرا که کسی نیست به آنها بگوید چگونه شروع کنند یا چگونه ادامه راه را بپیمایند یا … بیپناهند چون در تاریکی ندانستن بهدنبال ناجی میگردند که دستشان را بفشارد و از شرایط سختی که در آن گرفتار شدهاند، بیرون بکشد، نجات دهد در حالی که «نجاتدهنده در گور خفته است».
در دوران غریبی به سر میبریم؛ دورانی که من به آن «دبل ونچر» میگویم. ذات کار استارتاپها خطرپذیر است اما در ایران مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی واجتماعی و …همه و همه دست به دست هم دادهاند تا میتوانند کار استارتاپها را مخاطرهآمیزتر کنند.
از همه اینها خطرناکتر «بحران ندانستن» است. بحران ندانستن یعنی فقر اطلاعات، دانش و کمبود سواد مدیریتی و آنچه این ندانستن را تبدیل به بحران میکند، مخفیکردن و لاپوشانی «ندانستن» است.
در اکوسیستمی زیست میکنیم که از من رسانهدار تا بخش قابلتوجهی از فعالان استارتاپی برای هر سوال نامکشوف و مجهولی پاسخی در چنته دارند. آنچه در آستین نداریم و بر زبانمان جاری نمیشود کلمه «نمیدانم» و «اطلاعی ندارم» است. از آنسو در هر ایونتی کارت ویزیت پشت کارت ویزیت و پسوند پشت پسوند «منتور»، «منتورشیپ».
تصور کنید هر کس در کارت ویزیت خودش بنویسد فاتح قله اورست. در حالی که پل ورسک را هم فتح نکرده است! با علم به اینکه فهرست فاتحان اورست مشخص و ثبت شده است. باید شرایطی را پیش بیاوریم کسانی که مدعی منتوری هستند، نام قلهای را که فتح کردهاند، با دلایل و مستندات در رزومهشان بیاورند.
کدام استارتاپ را مدیریت کرده و موفق شدهاند. اینکه فردی با سیاههای از شکستهای متعدد ادعای منتوری کند، سرمنزل مقصود ما را به ته درهای که آدرسش را خوب بلد است، هدایت خواهد کرد. تجربه شکست زمانی معنا دارد که بعدش موفقیتی به دست آمده باشد.
عدهای منتوری را با پیامبری و موعظه اشتباه گرفتهاند و با قاطعیت نسخه میپیچند و جوانان استارتاپی را به دره شکست هدایت میکنند. هرگاه کسی ادعای منتوری کرد، از او بخواهید اسم استارتاپ موفقش را که بازار را ترکانده، بگوید. درغیراینصورت به داشتههای تخیلیاش دل نبدید، حتی اگر آن آدم خارج رفته باشد و لهجه انگلیسی هم به خودش گرفته باشد و قهوه بنوشد. یا در سیلیکونولی بوده باشد یا از کنارش رد شده باشد.
برای موفقیت در دوران «دبل ونچر» باید نهضت نمیدانم راه بیندازیم. بیآنکه خجالت بکشیم، هر آنچه را که نمیدانیم، بگوییم نمیدانیم تا هم دیگران را به خطا نیندازیم و هم اینکه بر ندانستن خودمان نیز مشرف و پی دانستن باشیم. آنهایی که تجربه دارند، میدانند یا دست به قلم دارند و آنهایی که مسلط به زبان هستند، بخوانند و بنویسند آنچه را که آموختهاند و آموختههایشان و تجربیاتشان را با یکدیگر شِیر کنند.
ما چارهای جز این کار نداریم. کسی به شما نخواهد گفت چگونه موفق شوید الا خود شما. در بهترین شرایط منتور خوب و باسواد هم چند گزینه و چند سوال پیش روی شما خواهد گذاشت.
در این شرایط سخت تنها چیزی که در کنار شرایطی مثل ایده خوب، تیم قوی و پشتکار، تمرکز و سرمایه مناسب میتواند شما را نجات دهد، صداقت و روراست بودن با خودتان است. بیایید صادقانه حرف بزنیم. اینجا سیلیکونولی نیست.
در جایی که همه چیز سرجای خودش است و مشکلات اقتصادی و سیاسی ما را هم ندارند، شانس موفقیت ۱۰ درصد است و نگارنده معتقد است در خوشبینانهترین حالت این شانس موفقیت در ایران که هنوز اکوسیستم کاملی ندارند، ۱درصد است. آنهایی شانس بودن در این یک درصد را دارند که با خودشان روراست و صادق باشند و به دنبال ندانستنها بروند و در این راه نگذارند کسی با آنها تحت عنوان منتورشیب شوخی تلخ کند.
نکته آخر:
همه اینها را ننوشتم که ناامید شوید؛ چراکه همواره معتقدم اکوسیستم استارتاپی ایران با شما جوانان سختکوش و نجیب آینده درخشانی دارد. هرگز و هرگز ناامید نشوید.
شاید اگر نرودا ایرانی بود و در دوران ما زیست میکرد، به جای کلمه «خنده»، «امید» را جایگزین میکرد. «تا چشم از دنیا نبندم» با همه سختیهای دوران «دبل ونچر» بیایید امیدوارانه این راه را بپیماییم و داشتههایمان را با مهربانی با هم تقسیم کنیم.