وقتی به کسی میگویی «چطوری؟» منظورتان چیست؟ با این کلمه درواقع به او «سلام» میکنید یا اینکه دقیقا جویای وضعیت سلامتش هستید؟ اغلب ما ترجیح میدهیم در مورد حال حقیقیمان با دیگران صحبت نکنیم. حتی وقتی به پزشک مراجعه میکنیم، بیماری خود را سانسور میکنیم یا لااقل عواملی که تصور میکنیم در بیمار شدنمان نقش داشتهاند را با متخصصمان هم به درستی به اشتراک نمیگذاریم. چرا؟ میترسیم کسی به ما کمک کند؟ دوست نداریم که به مشکلاتمان اعتراف کنیم؟ تصور میکنیم حال حقیقی ما برای کسی مهم نیست؟ وضعیتمان را ناامیدکننده میدانیم و نمیخواهیم این تصور را به دیگران اعلام کنیم؟
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که کسی از شما بپرسد «چطوری؟» و بگویید؛ «اصلا خوب نیستم!»، «در انگشتان دستم احساس بیقراری میکنم!» یا جزئیاتی در مورد خوب نبودنتان را با او در میان بگذارید؟ فرد مقابل در این شرایط به شما چه گفته؟ مثلا گفته «چای سبز را امتحان کردی؟» یا «هر روز پیادهروی میروی؟» شاید این پاسخهای نسنجیده و بیربط شما را کلافه و از بیان دوباره احوالتان در گفتوگوهای بعدی منصرف کرده باشد اما واقعیت این است که شاید نبود زمان کافی برای گوش دادن به طرف مقابل، شلوغی محیط و تردید فرد مقابل برای کسب اطلاعات بیشتر از احوال گوینده، سرنوشت این احوالپرسی را آزاردهنده کرده باشد.
وقتی میخواهیم سفره دلمان را پیش دیگران باز کنیم، اغلب با نگرانی به این موارد فکر میکنیم:
ممکن است برداشت دیگران را در مورد من تغییر دهد. ممکن است باعث شود به من ترحم کنند. ممکن است با حرفهای ناپخته اندوهم را بیشتر کنند. ممکن است وقت کافی برای بازکردن موضوع نباشد و مجبور شوم درد بزرگم را در چند جمله خلاصهکرده و برداشتی اشتباه نسبت به آن را در ذهن فرد ایجاد کنم.
با این اوصاف چه باید کرد؟ باید به دادن پاسخ «ممنونم» اکتفا کرد و هیچوقت، سوال «حالت چطوره» را یک سوال جدی و نیازمند بیان کردن پاسخی دقیق ندانست؟ از نظر ما خیر. شاید بهجای اینکه پاسخهایمان را پشت همه این تردیدها و هراسها پنهان کنیم، بهتر باشد به فکر ترویج فرهنگ درست شنیدن و شنونده خوب بودن باشیم. اگر خود شما، مهارتهای درست و همدلانه شنیدن را در خود تقویت کنید و آنها را به چرخه روابطتان وارد کنید، میتوانید امیدوار باشید که پاسخ «حالت چطوره؟» همیشه «ممنونم!» نباشد و در مواردی به یک درددل دوستانه و هرچند کوتاه منجر شود. پس به این نکات توجه کنید:
- همیشه قرار نیست پاسخ بدهید
وقتی فردی از حالش برای شما صحبت میکند، همیشه بهدنبال شنیدن راهحلی برای بیرون آمدن از بحران نیست. او گاهی تنها قصد بیان کردن موضوع را دارد، نه قصد حل کردنش را. پس در سکوت به حرفهاش گوش کنید. کمترین کمکی که به او میتوانید بکنید، شنیدن است. این کمک را دریغ نکنید.
- مثال نزنید
اگر درک دقیقی از مشکلی که بیان کرده، ندارید با ادعا کردن اینکه شما هم دقیقا در چنین وضعیتی هستید یا یکی از آشنایانتان چنین شرایطی داشته، آزارش ندهید. اگر هیچوقت با یک بیمار سرطانی زندگی نکردهاید یا به واسطه شغلتان با چنین فردی روبهرو نبودهاید به فردی که آزمایشها از سرطانیبودنش حکایت کرده، نگویید «نگران نباش، دختر خاله من هم سرطان داشت اما سهماهه خوب شد.»
- انکار نکنید
حتی اگر تصور میکنید ناراحتی فرد مقابلتان چندان منطقی نیست و او واکنشی اغراقآمیز به موقعیت نشان داده این موضوع را در ابتدای گفتوگو به رخش نکشید. اگر او افسرده یا مضطرب باشد، ممکن است نتواند واقعیت را همانطور که هست درک کند و شما نباید ناتوانی او در درک واقعیت را به رخش بکشید.
- قضاوت نکنید
فردی در آرامش و امنیت روانی حالش را با شما در میان میگذارد که مطمئن باشد بهخاطر حرفهایش قضاوت نمیشود. اگر در جریان گفتوگو مدام به او توضیح دهید که در اشتباه است! مقصر خود اوست! ضعیف است یا … مطمئنا گفتوگوی شما به دور دوم نخواهد کشید. پس چهره دانای کل برای او نگیرید و گوینده را بهخاطر ابراز احساساتی که ممکن است تنها در همان لحظه درگیرش شده است قضاوت نکنید.
- بگویید روی حضورتان حساب کنند
گفتیم که دلداری دادن، کوچک نشان دادن مشکل فرد مقابل، آوردن مثالهای بیربط و کارهایی از این دست، نه تنها حال فرد مقابلتان را بهتر نمیکند، بلکه او را آزردهتر میکند. اما بهجای همه این کارها، میتوانید به او این امید را بدهید که هر زمان به کمک شما نیاز داشت، میتواند آن را طلب کند. گفتن جملاتی مثل «نمیدانم چطور میتوانم کمک کنم؛ اما اگر احساس میکنی کاری از کسی ساخته است، سپاسگزار میشوم آن را به من واگذار کنی!»