«وقتی به کل اکوسیستم، علیالخصوص استارتاپها نگاه کنیم، میبینیم که سال خیلی سختی بود و تأثیرات خود را در این سسیتم بهجا گذاشت، اما من فکر میکنم این سختیها، اتفاقاتی را هم رقم زدند:
اول اینکه به واقعیترشدن فضا کمک کردند، بههرحال هر چیزی که شکل میگیرد، ممکن است به ایجاد حبابهایی هم منجر بشود، به همین دلیل من فکر میکنم سختی و گرفتگی ایجاد شده، این مسائل را تعدیل کرده و لذا میشود گفت که یکی از اثرات مثبت این شرایط، کمک به واقعیترشدن فضا بوده است.»
این جملات بخشی از حرفهای مجید دهبیدیپور بود که در ادامه گفتوگوی مفصل «شنبه» با او را میخوانید.
-
نظرات مختلفی در مورد سالی که گذشت و سختیهایش وجود دارد. شما هم معتقد هستید که این سختیها به واقعیترشدن فضا کمک کرده است؛واقعیترشدن فضا به چه معناست؟ و چه کسبوکارهایی با چه ویژگیهایی کنار رفتند؟
اجازه دهید با یک مثال توضیح بدهم، مثلا من استارتاپی دارم که در سال۹۷ ادعا میکردم ارزش دارد، اما وقتی این جریان به سمت پایداری و کمترشدن برود، طبیعتا ممکن است که آن حباب داشته باشد و در فضایی که میزان سرمایه کمتر بوده و سرمایهها دقیقتر شدهاند.
ممکن است توهم و حبابی که در این وجود داشت، تعدیل شود. بنابراین در کنار اینکه ممکن است بعضی استارتاپها نابود بشوند، ولی این اثر مثبت را هم میتوانیم در نظر بگیریم که حبابها از بین میروند.
-
وقتی میگوییم شرایط سخت، چه چیزهایی سخت است؟ آیا عدم آمادگی استارتاپها برای این شرایط و خوابیدن در حباب، باعث آسیب آنها شد یا اینکه مسائل دیگری نیز دخیل بوده است؟
بههرحال وقتی شرایط اقتصادی تغییر کرده و سخت شود، روی کسبوکارهای واقعی هم تأثیر میگذارد. در حال حاضر ما استارتاپهای واقعی را میبینیم که کار میکنند، ولی سال سختی را از سر گذراندهاند.
مثلا تأمینی را باید انجام میدادند که هزینه دلاری داشته و به همین دلیل نیز یک هزینه خیلی زیاد را برای پیشبرد امور جاری متحمل شدند.
در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که استارتاپی داخل کشور کار میکند چه مشکلات بیرونی میتواند داشته باشد!
شما بهتر میدانید که استارتاپهایی که بخش فنی دارند، باید بعضی از نیازهای خود را از بیرون تأمین کنند و از طرفی هم نمیتوانند هزینه یک نیروی انسانی متخصص و توانمند را که پیشنهادهای کاری جذابی در خارج از کشور دارد، با عددهای محدودتر تقبل کنند.
بنابراین بسیاری از کسبوکارهای واقعی با مشکلات جدی روبهرو شدند.
از طرف دیگر، در زمینه سرمایه و آن خوشبینی که نسبت به آن وجود داشت نیز رکودهایی به وجود آمد، طبیعتا وقتی گرفتگی ایجاد شود، میزان سرمایه نیز کمتر شده و روی امیدواری استارتاپها و کسانی که میخواستند در این فضا حرکت کنند، تأثیر میگذارد.
بنابراین این نکته هم میتواند نمود دومی باشد از تأثیرات سختیهای سال ۹۷ بر روند استارتاپی. به هرحال مصادیق سختی زیاد هستند، اما یک دستهبندی کلی را میشود در دو عنوان ارائه داد؛
یکی تأثیری که بر کسبوکار عادی استارتاپها گذاشته و دیگر اینکه در روند حجم سرمایهگذاری بیشتر نیز تأثیر گذاشت.
- آقای دکتر، شما چندین بار بین صحبتهایتان به استارتاپ واقعی اشاره کردید، استارتاپ واقعی چیست؟ آیا در مقابل آن، استارتاپ غیرواقعی داریم؟
واژه استارتاپ واقعی شاید واژه درستی نباشد، چون استارتاپ اگر استارتاپ باشد، حتما واقعی است. بهعنوان مثال، ممکن است من تیم و ایده مشخصی داشته باشم، ولی یک چیز در ذهن من با ابعاد و ارزش و آینده خود وجود دارد و یک چیز هم در عالم واقع هست!
به نظر من این دو ممکن است گاهی از هم فاصله داشته باشند. وقتی شرایط سخت میشود، کسانی که مقاوم و امیدوار بوده، به کار خود ایمان داشته و یقین دارند که حتما به نتیجه میرسند، صبر و تحمل بیشتری داشته و میتوانند شرایط سخت را تحمل کنند؛
ولی اگر فردی روی هر کدام از اینها مسئله داشته باشد، یعنی به کارش ایمان و یقین لازم را نداشته، خودش را تجهیز نکرده و چشماندازش محدود باشد، همه این عوامل منفی در نهایت باعث برکناری او خواهد شد.
پس میتوانیم از این منظر به موضوع نگاه کنیم که کسانی که نسبت به کسبوکار و ایده خود اطمینان کامل دارند و خود را برای رسیدن به نتیجه، مجهز کردهاند و در مقابل سختیهای این مسیر، هیچگاه تسلیم نشده و همیشه به قله نگاه کرده و چندان به آن پستی و بلندیهای مسیر توجه نکردند، موفق خواهند بود.
به عقیده من، امسال، تیمها و افرادی را داشتیم که یا قله نداشتند یا قله را فراموش کرده بودند و در این فراز و نشیب، تسلیم شدند.
-
چه کنیم که سال ۹۸ را با یک امید واقعی شروع کنیم و واقعیتها را ببینیم؟
امید با خوشبینی متفاوت است! اگرچه هر دو کلمات مثبتی هستند. وقتی روندها و ترندها را بررسی کنیم متوجه میشویم که در هر شرایطی و همیشه باید امیدوار بود، امید من بشخصه، نسبت به ۶ماه پیش یا یک سال و دو سال پیش کمتر نشده است.
از طرفی نسبت به فضا امیدوارم و از طرف دیگر کاملا قبول دارم که باید واقعیتها را دید. اما چرا باید امیدوار بود؟ شاید بتوان سه پاسخ را برای این سؤال مهم ارائه داد:
نکته اول این است که ما در همین شرایط نیز الحمدلله استارتاپ موفق کم نداریم، تیمهایی که علیرغم همه سختیها چرخشان میچرخد و کسبوکارشان وجود دارد و نیروی انسانی خود را دارند.
به طوری که وقتی به این مجموعهها میرویم، به طور کاملا واقعی انرژی و نشاط میگیریم، لذا نمونههای بسیار زیادی را میتوانیم ذکر کنیم که در همین شرایط کارشان را پیش میبرند.
از این نظر، یک دلیل برای امیدواربودن، پایداری استارتاپهایی است که شدیدا کار میکنند و با امیدواری و خوشبینی به جلو میروند.
نکته دوم مربوط به تاریخ چنین تجربیاتی است، وقتی تجربیات دنیا را نگاه میکنیم، میبینیم در زمانهای خاصی مشکلات و گرفتاریهایی ایجاد شده و بعد با گذر زمان حل شدهاند.
یعنی اینطور نیست که مشکلی بیاید و بخواهد بیستسال، پنجسال یا دهسال پایدار بماند، بلکه با گذشت زمان، گشایش اتفاق میافتد. اگر تجربیات اکثر شرکتهای دنیا و روندهای توسعه فناروی را نگاه کنیم، متوجه میشویم که بعد از هر عسری، یک یسر ایجاد شده است.
همیشه مشکلات پیش آمدند و از آنها عبور کردیم. برداشت من این است که بعد از این گرفتگیها و عسرها، گشایش و یسر بوده و این روند تاریخی در آینده هم تفاوتی نخواهد داشت و حتما به سمت گشایش خواهد رفت
-
در حقیقت همیشه باید این یادآوری تاریخی را داشته باشیم.
بله! همیشه مشکلات پیش آمدند و از آنها عبور کردیم. برداشت من این است که بعد از این گرفتگیها و عسرها، گشایش و یسر بوده و این روند تاریخی در آینده هم تفاوتی نخواهد داشت و حتما به سمت گشایش خواهد رفت.
نکته سومی هم که وجود دارد و ما حتما باید به آن توجه کنیم، این است که حوزههای جدیدی به روی ما گشوده شدهاند. اگر به چهار یا پنج سال اخیر در حوزه استارتاپهای موفقهای نگاه کنیم، شاید بیشتر در حوزه فناوری اطلاعات و خدمات بوده باشند.
اما تصور من این است که وقتی شرایط سخت میشود، افراد، فکرهای واقعیتری داشته، بیشتر تلاش میکنند تا خود را مقاومتر کرده و به دنبال نوآوری هستند؛ لذا به عقیده بنده احتمالا طی دو سال آینده حوزههای جدیدی به روی این اکوسیستم باز میشود؛ حوزههایی که دغدغهها و نیازهای جدی مردم هستند.
-
به نظر شما چه حوزههایی این شانس را دارند؟
فکر میکنم حوزه سلامت با همه بزرگی که دارد، از آن مسائلی باشد که راه به سمت آن باز میشود، همینطور مواردی که در حیطه محیطزیست قرار میگیرند مثل آب، انرژی، آلودگی هوا و … نیز در این دسته قرار خواهند گرفت. بنابراین به این سه دلیلی که عرض کردم، یعنی گشایش حوزههای جدید، تجربه روند تاریخی که همیشه بوده و ما نظارهگر بودیم.
همچنین شواهدی که میتوانیم به آنها نگاه کنیم، جای امیدواری وجود دارد؛ امیدواریهایی که دلخوشکنک هم نیستند و به صورت واقعی وجود دارند.
-
شما در رأس یک مرکز خیلی مهم قرار دارید، به نظر شما از چه کسی باید انتظار داشته باشیم که بچههای نخبه ایرانی را از حوزه فروش خدمات که اشباع شده است، به سمت حوزههایی که خالی مانده و به آنها توجهی نشده، بکشاند؟
برای این پاسخ میتوانیم سه لایه را در نظر بگیریم؛ یک لایه مربوط به امثال ما میشود، یعنی کسانی که در پارکها و دانشگاهها فعالیت میکنند، لایه دیگر نهادهای حامی و توسعهدهنده مثل شتابدهندهها، ویسیها و سرمایهگذارها را شامل شده و لایه سوم نیز به سیاستگذارها و نهادهای حاکمیتی مربوط است.
تصور من این است که خط مقدم این سه لایه ما هستیم، یعنی اگر به برخی حوزهها توجه جدی نمیشود، به دلیل کمکاری من و امثال من است و ما باید در دانشگاهها و نهادهایی که تجمیع نیروهای دانشی و فناوری است، این نکته را گوشزد کرده و با نشاندادن نمونههای موفق ثابت کنیم که در همه حوزهها میتوان استارتاپ راهاندازی کرد نه فقط در یک زمینه خاص!
در لایه دوم که شتابدهندهها هستند، این اتفاق احتمالا رخ خواهد داد، زیرا شتابدهندهها، شرکتهای خصوصی هستند که دنبال انتفاع بوده و باید سود کسب کنند و بنابراین در صورت اشباع حوزههای قبلی، طبیعی است که به این سمت خواهند رفت.
برداشت من این است که این اتفاق به صورت طبیعی رخ خواهد داد، زیرا شتابدهندهها نهادهای اسمارت ما بوده و در این زمینه رو به جلو حرکت خواهند کرد.
نهادهای حاکمیتی نیز به عنوان لایه سوم، باید انگیزهها و جذابیتها را ایجاد کرده و تا حدودی ریسک ابتدایی این حوزههای جدید را پوشش دهند.
این اتفاق نیز در حال شکلگیری است و نهادهای مختلفی از جمله معاونت علمی وزارت علوم، جذابیتهایی را برای سال آینده در نظر گرفته است که همه افراد، چه شتابدهندهها و چه استارتاپها، بخواهند در این فضا حضور پیدا کنند.
خلاصه کلام اینکه این رسالت، باری نیست که یک نفر بهتنهایی به دوش بکشد، بلکه باید مشارکتی بوده و من نیز بیشترین سهم را برای دانشگاهها و کسانی که با نیروهای دانشجو ارتباط دارند، در نظر میگیرم.
از طرفی، شتابدهندهها این روند را جزو وظایف خود دانسته و آن را طی خواهند کرد؛ نهادهای حاکمیتی نیز باید انگیزه ورود شتابدهندهها و سرمایهگذارها را شکل دهند تا افرادی که وارد این فضا میشوند، حداقل در گامهای ابتدایی متضرر نشوند.
در نهایت نیز باید توجه کنیم که متوسط امید این فضا، از متوسط امید جامعه بیشتر است! و این مهمترین امتیازی است که ما داریم و باید آن را به عنوان مهمترین دارایی ارزشمندمان حفظ کنیم. متوسط امید در اکوسیستم کارآفرینی و استارتاپی بالاست و این دارایی ماست که باید به آن تکیه کرده و انشاءالله پیش برویم.