مدیریت تیم

افراد با رزومه عالی را استخدام نکنید!

رجینا هارتلی، متخصص منابع انسانی و با‌سابقه استراتژیک و تاکتیکی ‌در زمینه مدیریت منابع انسانی در چندین و چند تجارت است.

 او هم‌اکنون در بخش خدمات اطلاعات کمپانی UPS)United Parcel Service) مشغول به فعالیت است. رجینا در یکی از سخنرانی‌های خود، پیرامون استخدام و شرایط افراد استخدامی، حاضران در جلسه را با موضوعی تازه و کمی عجیب آشنا کرد. چکیده‌ای از سخنرانی وی در این گزارش آورده شده است.

«فرض کنید شرکت شما در جست‌وجوی متخصصی برای یک فرصت شغلی تازه است. فرم‌های درخواست یکی پس از دیگری بررسی و در انتها 2 نفر شناسایی می‎شوند. حال زمان انتخاب رسیده است.

شخص الف: از بهترین دانشگاه، با معدل بالا، رزومه بی‎نقص، توصیه‎نامه‎های درخشان. همه چیز درست به نظر می‎رسد.

شخص ب: دانشگاه دولتی، با سابقه کاری از این شاخه به آن شاخه پریده و شغل‌های نامربوطی مثل صندوقدار، پیشخدمت و آوازه‎خوان‌.

(به‌خاطر داشته باشید هر دو واجد شرایط هستند‌. بنابراین این سوال را می‎پرسم‌: کدام‌یک را انتخاب می‎کنید.)

من و همکارانم اصطلاحاتی بسیار رسمی را برای توضیح بهتر این دو نمونه از اشخاص آماده کرده‌ایم.‌ مورد الف را «قاشق نقره» می‎نامیم؛ کسی که آشکارا امتیازاتی داشته و سرنوشتش پیش به سوی موفقیت بوده ‌و مورد «ب» را «خروس جنگی» می‌نامیم؛ کسی که علیه اتفاقات جورواجور نبرد کرده تا به این نقطه رسیده است.‌

بگذارید توضیح دهم؛ هر رزومه کاری، بازگو‌کننده قصه‎ای بخصوص است‌. من در طی سال‌ها تجربه خود، درباره آدم‌ها و گذشته‌شان که مثل یک لحاف چهل‌تکه می‌ماند، چیزهایی را آموخته‎ام. شخص «ب»، مجموعه‎ای از کارهای عجیب و غریب است که شاید نشانگر عدم انسجام، فقدان تمرکز و غیرقابل پیش‎بینی بودن وی و یا شاید هم نشانه تقلای متعهدانه او علیه موانع باشد به همین دلیل است که او را خروس جنگی و لایق یک مصاحبه می‌دانیم.

به صراحت می‎گویم که هیچ غرضی نسبت به قاشق نقره ندارم. رفتن به دانشگاه نخبگان و فارغ‎التحصیلی از آن مستلزم سختکوشی و از‌خودگذشتگی است‌ اما اگر کل زندگی‌تان به سوی موفقیت مهندسی شده است، پس چطور شرایط دشوار را اداره خواهید کرد؟ درگذشته یکی از کسانی را که استخدام کردم، احساس می‎کرد که چون از یک دانشگاه طراز اول می‌آید، انجام بعضی وظایف برایش کسر شأن است(آخرش استعفا‌ داد).

مایلم که به شما اصرار کنم تا با خروس جنگی مصاحبه کنید‌. خیلی راجع به او می‎دانم، چون خود یکی از آنها هستم‌. قبل از به‌دنیا آمدنم، پدرم مبتلا به شیزوفرنی پارانوئید تشخیص داده شد و علی‎رغم هوش بالایش قادر به حفظ شغل‌هایش نبود. من چهارمین فرزند از پنج کودکی هستم که از سوی یک مادر مجرد در محله‎ای خشن در بروکلین نیویورک پرورش یافته است. ما هیچ وقت خانه، ماشین یا ماشین لباسشویی نداشتیم‌ و در بیشتر دوران کودکی‌ام حتی تلفن هم نداشتم‌. برای همین شدیدا انگیزه‎ام برای فهم رابطه بین موفقیت تجاری و خروس جنگی‌ها بالا بود، چرا که  زندگی‎ام می‎توانست خیلی متفاوت باشد. هنگامی که با افراد موفق در کسب‌و‌کار ملاقات کردم و شرح‎حال رهبران بسیار قدرتمند را خواندم، متوجه برخی شباهت‌ها شدم.

برخی از آنها، دشواری‌های زود‌هنگامی را تجربه کرده بودند. در قالب تنگدستی، ترک‌شدن، مرگ یکی از والدین در کودکی، تا معلولیت‌های یادگیری و خشونت‌‌. خط فکر سنتی بر این استوار است که ضربه روحی، منتهی به ناراحتی روحی می‎شود‌ اما طی مطالعات داده‎ها نگرش غیرمنتظره‎ای را نشان دادند‌ که حتی بدترین شرایط هم می‎تواند منجر به رشد و دگرگونی شود‌. یک پدیده خلاف عقل و قابل توجه کشف شده است که دانشمندان آن را رﺷﺪ ﭘﺲ از ﺳﺎﻧﺤﻪ می‌نامند.

در یک مطالعه اختصاصی برای اندازه‎گیری تاثیرات بدبختی بر کودکان، از میان یک زیرمجموعه ۶۹۸ نفری از کودکانی که جدی‎ترین و شدیدترین شرایط را تجربه کرده‎اند، درست یک سوم، در بزرگسالی به زندگی موفق، سالم و موثری دست یافته‌اند‌.

یا به طور مثال، این رزومه را در نظر بگیرید: والدین کودکی، او را برای فرزندخواندگی به پرورشگاه سپرده‌اند. وی هیچ‌گاه کالج را تمام نکرد‌. تغییرات شغلی او کمی ‌زیاد است. یک‌سال را موقتا در هند می‎گذراند‌. آیا او را استخدام می‎کردید؟ نام او استیو جابز است.

در مطالعه‎ای‌ روی موفق‌ترین کارآفرینان دنیا، معلوم شده است که شمار نامتناسبی اختلال خوانش‌پریشی دارند‌. در ایالات متحده، ۳۵درصد از کارآفرینان تحت مطالعه، با مشکل خوانش‌پریشی مواجهند. حال موضوع قابل توجه این است که در میان کارآفرین‌ها، کسانی که رﺷﺪ ﭘﺲ از ﺳﺎﻧﺤﻪ را تجربه می‎کنند، اکنون دیدگاه خود را از معلولیت در خواندنشان به‌عنوان یک دشواری مطلوب می‎بینند که برای آنها مزیتی را فراهم کرده است، چرا‌که  شنوندگان بهتری شده‎اند و توجه بیشتری به جزییات كرده‎اند. آنها می‎دانند آنچه هستند به‌خاطر ضعفشان بوده است.‌ آنها آن ضربه و دشواری را به‌عنوان عناصر کلیدی در آن کسی که شده‎اند به آغوش می‎کشند و آگاهند که بدون آن تجارب، شاید آن زور و بازو و دل و جرأت لازم برای موفق شدن را کسب نمی‎کردند.

يكى از همكارانم كل زندگی‌اش در نتیجه انقلاب فرهنگی چین در سال۱۹۶۶ تماما زیر و زبر شده بود. در ۱۳ سالگی، والدینش در حومه شهر اسکان داده شدند، مدارس تعطیل بودند و در پکن به‌تنهایی گلیمش را از آب می‌کشید تا اینکه در ۱۶سالگی برای خودش شغلی در کارخانه پوشاک پیدا کرد. او به‌جای پذیرفتن سرنوشتش، تصمیم به ادامه تحصیلات رسمی خود گرفت. حتی سال‌ها بعد، وقتی چشم‌انداز سیاسی تغییر کرد، او از آزمون سخت پذیرش گزینشی دانشگاه مطلع شد. تنها 3ماه فرصت داشت تا کل درس‌های دوره متوسطه و دبیرستان را بخواند. پس هر روز پس  از بازگشت از کارخانه و بعد از چرت کوتاهی تا ۴ صبح درس می‎خواند و باز سر کار می‎رفت و این روند را به مدت 3 ماه ادامه داد و ‌موفق شد. تعهدش به تحصیلات خلل‎ناپذیر بود و هرگز امیدش را از دست نداد. در حال حاضر مدرک فوق‎لیسانس دارد‌ و دخترانش هر کدام از هاروارد و کورنل مدرک دارند. خروس جنگی‎ها ‌این عقیده را دارند که تنها شخصی که بر شما کنترل کامل دارد، خود شما هستید. وقتی اوضاع آنطور که مایلید پیش نمی‎رود، خروس جنگی‌ها می‎پرسند، «چه کار متفاوتی می‎توانم انجام دهم که نتیجه بهتری خلق کنم؟» خروس جنگی‌ها مفهومی از هدف دارند که مانع می‎شود از خودشان ناامید شوند؛ به‌طوری که اگر از فقر و یک پدر دیوانه و چندین زورگیری جان سالم به‌در برده باشید، از پس این «چالش کسب‌و‌کار» هم برمی‌آیید! خروس‌جنگی‌ها می‎دانند که شوخ‌طبعی باعث گذر شما از دوران‌های دشوار می‎شود‌ و خنده به شما کمک می‎کند تا دیدگاه‎تان را تغییر دهید.

و سرانجام، روابط! کسانی که بر فلاکت غلبه می‎کنند، به‌تنهایی از آن گذر نکرده‌اند. جایی در طول مسیر افرادی را می‌يابند که بهترین وجوه آنها را کشف و روی موفقیتشان سرمایه‎گذاری می‎کند‌. داشتن کسی که بتوانید فارغ از همه چیز روی او حساب کنید، در غلبه بر مصیبت بدبختی ضروری است. من بسیار خوش‌شانس بودم که در نخستین شغلم بعد از کالج، ماشین نداشتم، پس مسیر بین دو پل را با کسی که دستیار رئیس بود، رفت‌و‌آمد می‎کردم. کارم را زیر نظر داشت و مرا تشویق می‎کرد تا روی آینده‎ام تمرکز کنم و در گذشته زندگی نکنم. در طول مسیر آدم‌های زیادی را ملاقات کرده‎ام که من را از بازخوردهای بی‎رحمانه اما صادقانه، پند دادند. آن آدم‌ها اهمیتی نمی‎دهند که من زمانی به‌عنوان یک پیشخدمت آوازه‌خوان برای کمک خرج کالجم کار کرده باشم.

پس برگردیم به پرسش اولیه من. روی چه کسی شرط خواهید بست:‌ قاشق نقره یا خروس جنگی؟ من می‎گویم حریف دست‌کم گرفته شده را برگزینید؛ کسی که سلاح مخفی‌‌اش شورواشتیاق و هدف است. خروس جنگی را استخدام کنید!

امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *