تاج یا لشکر؛کدام؟ لطفا انتخاب کنید

سرمقاله 142 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

0

در صحنه‌ای از سریال تاج‌وتخت رابِ شکست‌ناپذیر، پادشاه شمالی‌ها، از ارتشش جدا شده، پای به میهمانی عروسی می‌گذارد و در یک غافلگیری به همراه فرماندهان، مادر و همسر و کودک به دنیانیامده‌اش به قتل می‌رسد. مدتی بعد از این حادثه تراژیک، تایوین لنستر از پسر کوتوله‌اش می‌پرسد که آیا تاج برای پادشاه قدرت می‌آورد؟

تیریون با قاطعیت می‌گوید: «نه!» این پاسخ محکم برای تایوین لنستر که دست پادشاه بود و اختیار امور هفت‌اقلیم را برعهده داشت کمی عجیب بود. تیریون می‌گوید قدرت پادشاه به تاجی که بر سر دارد نیست. قدرت او لشکر اوست.

اشاره می‌کند به قتل راب و خانواده‌اش در عروسی و اینکه اگر همراه لشکرش بود هرگز موفق نمی‌شدند او را از پای در آورند. به این جمله خوب فکر کنید و آن را به خودتان ، شرکت‌ یا مجموعه تحت مدیریتتان تعمیم دهید. آیا صاحب لشکرید یا فقط به عناوین‌تان دلخوشید؟

آیا تیمی قوی دارید تا رقبا شکست‌تان ندهند یا بر این باورید که نام برند و لوگویی که چون تاج شاه بر سرگذاشته‌اید، آنقدر شناخته شده است که شما و کسب‌وکارتان را نجات خواهد داد؟ در این سال‌ها به نام‌های پرآوازه‌ای برخورده‌ام که حالا به خاطره بدل شده‌اند یا شرکت‌هایی را دیده‌ام که هر سال لاغر و لاغرتر شده‌اند ـ مثل آدم بیماری که به‌مرور وزن کم می‌کند.

اما وقتی با بنیانگذارش نشست‌وبرخاست می‌کنم، می‌بینم که [همچون] حکایت نخورده مست است باد در غبغبه انداخته، می‌گویند: «ما قبل از همه اینها در بازار بودیم» یا «آمارهای اینها دروغ است.»پیشتر در مورد تیم، تفاوت میان کارمند و هم‌تیمی نوشته‌ بودم.

کارمند به تعداد ساعت‌های قانونی معین کار روتین معینی انجام می‌دهد. اگرچه هم‌تیمی هم برمبنای توافق یا قراردادی به شما می‌پیوندد؛ با این حال، برای او شرکت و آینده‌اش دغدغه‌ای جدی است. وقتی همه فکروذکرش کارهای شرکت می شود، ساعت‌ و کارمعین دیگر برایش معنا و مفهومی ندارد. هم‌تیمی کار نمی‌کند، می‌جنگد.

چند سال پیش، سرمایه‌گذار خوش‌نیتی که در یکی از کشورهای منطقه کسب‌وکار موفقی دارد به سراغم آمد. دلش می‌خواست کسب‌وکاری مثل «اسنپ» یا «دیجی‌کالا» داشته باشد. برای همین، گفت که من هر چه پول بخواهید می‌دهم تا ظرف یک ماه که از سفر برمی‌گردم به‌سرعت نیرو استخدام کنید و آن را برایم بسازید.

پاسخم منفی بود. به تجربه آموخته بودم، تیم استخدام‌کردنی نیست. تیم را باید ساخت و کسب‌وکار را با آنها زندگی کرد. طی این سال‌ها، شاهد افتتاح مراکز متعدد استارتاپی بوده‌ام، از شتابدهنده و وی‌سی گرفته تا استارتاپ که با سرمایه بسیار و به سرعت افتتاح شده‌اند و بعد هم…

هر وقت بخواهید، می‌توانید کسب‌وکاری بزرگ با ساختمان‌های عظیمِ گوگولی و گوگلی و مجهز به امکانات روز افتتاح کنید. اما برای ساختن یک شرکت، استارتاپ، شتابدهنده یا… به ارتش نیاز دارید. ما به این ارتش می‌گوییم تیم و کار تیمی.

منظورم از ارتش و تیم معنای عددی و کمی آن نیست؛ گاه ۱۰۰ مرد جنگی توان مقابله با هزار سیاهی لشکر را دارند. هر کسب‌وکار بزرگی ابتدا کارش را با تیم کوچکی شروع کرده و همواره یک تیم شرکت را رهبری می‌کند.

وقتی واژه‌های تیم و تیم‌ورک با ارتش و جنگ درآمیزد، نشان از جنگ بر سر ساختن، تصاحب بازار و ماندن در شرایط فعلی دارد. به زندگی فیل نایت، بنیانگذار نایکی، یا استیو جابز نگاه کنید. این مردان موفقیتشان را مدیون هم‌تیمی‌هایشان هستند.

«نایکی» و «اپل» آرزوها و رؤیاهای شخصی آنها بودند؛ اما این هم‌تیمی‌هایشان بودند که کمک کردند آرزوهای آنها که امروز دستاورد بزرگ اقتصادی بشری است محقق شود.تا من و شماهای بسیاری در دستمان گوشی ایفون بگیریم ‌ و کتانی نایکی بپوشیم.

فیل نایت دونده جوانی بود که چیزی از کفش نمی‌دانست؛ اما سال ۲۰۰۶ که خودش را بازنشسته کرد ۱۰هزار کارمند، در ۵هزار فروشگاه در نقاط مختلف جهان، کفش‌هایش را می‌فروختند. استیو جابز برنامه‌نویسی بلد نبود؛ اما یکی از بهترین تیم‌های برنامه‌نویسی جهان را ساخت تا فاتح بازارها و قلب‌های میلیون‌ها مشتری باشد.

جابز، مثل راب شکست‌ناپذیر، تاج اپل بر سر داشت. تاجی که اعتبارش را از جابز و رؤیاهای او می گرفت. اما جابز هم می‌دانست ،ماهم می‌دانیم که اگر تیم اپل نبود پادشاهی با کفش‌ کتانی هرگز موفق نمی‌شد.

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.