سئو و یوایکس چشمان خیس من است

سرمقاله 47 هفته نامه شنبه به قلم اکبر هاشمی

0

لطفا جمله روابط عمومی یا public relation را در گوگل سرچ کنید و در ویکی‌پدیا بخوانید. «روابط عمومی به‌مثابه پلی است میان یک سازمان و مخاطبان آن.» امروز می‌خواهم در این نوشته کاملا انتقادی به این موضوع بپردازم که درحادثه تلخ پلاسکو روابط عمومی یا همان واژه خوش‌نشینان P-R  استارتاپ‌ها‌ی ایران چه کردند.

ساعاتی پس از فرو‌ریختن یکباره و حیرت‌انگیز پلاسکو، تعدادی از استارتاپ‌ها و گروه‌های استارتاپی در تلگرام لوگوهایشان را سیاه‌پوش کردند و در چند خطی نوشته ابراز همدردی کردند و درنهایت هم کمپینی با عنوان مرهم سوختگی راه‌اندازی شد. اگر این تعداد واکنش مناسب به این فاجعه را با مقیاس کل اکو‌سیستم تطبیق دهیم، اقدامی ناچیز بود.

بسیاری از شرکت‌های بزرگ به‌عنوان الگوهای زیست‌بوم استارتاپی و خود استارتاپ‌ها واکنشی به مرگ فداکارانه هموطنانشان  نشان ندادند.(منظور از واکنش  تاثر و تالم  شخصی نیست،اقدامی سازمانی است) امکان دارد برخی مدیران روابط عمومی بگویند این واقعه ارتباطی با ما ندارد و افرادی مثل من را متهم به رمانتیک و احساسی‌بودن بکنند و هزار دلیل بیاورند که کمپانی‌شان مجموعه‌ای حرفه‌ای است و نباید درگیر اینگونه اتفاقات شود و اگر چنین کنند از فردا مجبورند برای هر اتفاقی پیام تسلیتی بفرستند‌ و بعد هم شاهد مثال بیاورند که مگر فیس‌بوک، علی‌بابا، آمازون، اوبر، اپل و… پیام تسلیت می‌فرستند.

بشخصه این موضوع را رصد نکرده‌ام اما معتقدم وقتی می‌توانیم برندمان را با نمونه‌های خارجی عین به عین تطبیق دهیم که در دیگر پارامترها هم به آن پایبند باشیم. مثل پشتیبانی و خدمات پس از فروش، کیفیت کالا و خدمات، قیمت رقابتی، زمان و نحوه رساندن کالا و… اما می‌دانم هر برندی تابع  و پایبند به قوانین، عرف و فرهنگ بومی آن کشور و حتی آن شهر است.

در کشوری زندگی می‌کنیم که همه صنایع خود را با فرهنگ بومی آن تطبیق داده‌اند. کافی است روزهای عزا سری به سالن‌های سینما بزنید. پارچه‌ای مشکی را می‌بینید که روی آن نوشته به علت عزاداری تعطیل است. اما اینکه وقتی فاجعه‌ای به این دردناکی اتفاق می‌افتد و در آنسوی جهان آتش‌نشانان پرتغالی هم برای جوانان زیر آوار مانده ایرانی اشک می‌ریزند و به سفارت ایران مراجعه  و چند خطی برای همدردی می‌نویسند، ما چند قدم کوچه و خیابان  بالاتر یا پایین‌تر بدون هیچ «واکنش سازمانی» مشغول کار خودمان هستیم و انگار نه انگار اتفاقی افتاده است‌ و همه عزم‌مان را گذاشته‌ایم برای کمپین‌های فروش نوروز و سال بعد شب یلدا و بعدش هم جمعه سیاه و… راه بیندازیم و بگوییم شهروندان عزیز از ما خرید کنید.

برای زدن رکوردهای جدید مدام به سئو و یو‌ایکس می‌اندیشیم، بهترین‌ها را استخدام می‌کنیم، در کلاس‌های مختلف شرکت می‌کنیم، کتاب‌ها و سایت‌ها را شخم می‌زنیم تا بیاموزیم چگونه با یوایکس و سئو مناسب و…مخاطبان بیشتری را به سمت شرکتمان بکشیم. بر این باورم سئو و یو‌ایکس مناسب فقط با نگاه کردن به جیب مشتری درست نمی‌شود  و باید به چشم‌هایشان هم نگاه کنیم. اگر در نوروز و یلدا خوشحالند و دعوت می‌کنیم حالا که حس خوبی دارید از ما خرید کنید، امروز هم که با چشمان خیس به صفحه شما زل زده‌اند باید بگویید ما هم مثل شما از این واقعه تلخ ناراحتیم، اما زندگی ادامه دارد. واقعیت این است که چشمان من مشتری یوایکس و سئو شماست.

نمی‌دانم این تصویر را دیده‌اید. وقتی کاسبی دار دنیا را وداع می‌گوید عده‌ای از کسبه محل راهی  منزلش می‌شوند، به خانواده‌اش دلداری می‌دهند و  سر‌سلامتی که  زندگی ادامه دارد و بعد او را تا محل کسب‌وکار پدر یا برادرش مشایعت می‌کنند و در مسیر گذر پیش از رسیدن، کسبه کر‌‌کره‌هایشان را به احترام هموطن و همکارشان پایین می‌کشند و بعد از عرض تسلیت و گذر او دوباره کرکره را بالا می‌دهند. ما در این واقعه تلخ و اندوهبار چه کردیم؟ تسلیت و سر‌سلامتی گفتیم‌؟ کر‌کره آنلاین‌مان را برای دقایقی به صورت نمادین پایین دادیم‌؟

با این همه هجمه ناجوانمردانه به کسب‌و‌کارهای استارتاپی که می‌شود، برای اثبات‌بودن با مردم کشورمان مگر چند رویداد مهم عمومی داریم. یا نوروز است یا یلدا یا روز مادر و  … یا مصیبتی اینچنینی. آیا می خواهیم با این عملکرد اشتباه به مخاطبان بگوییم ما فقط رفیق روزهای خوش شما هستیم!  شاید عده‌ای توجیه کنند که ما اهل تظاهر نیستیم!همدردی با چشمان ‌خیس و دل‌های داغدیده تظاهر نیست؛ تجلی عشق به همنوعان است.

سخن آخر:

پی‌-‌آر خوب و حرفه‌ای‌بودن نمادش فقط قهوه اسپرسو خوردن و انگلیسی لفظ قلم حرف زدن نیست. اگر پی‌-آر یعنی «روابط عمومی به‌مثابه پلی است میان یک سازمان و مخاطبان آن» وقتی می‌توانیم پلی بین مخاطبانمان بزنیم که آنقدر به آنها نزدیک شویم که دستانمان را به دستانشان گره بزنیم، نفس به نفس شویم، چشم در چشمانشان بدوزیم در اتوبوس، تاکسی، مترو، خیابان و… آنقدر نزدیکشان شویم که حتی بوی عرقشان را بشنویم و پچ‌پچ‌هایشان را گوش کنیم و رفتارشان را ببینیم و سبک زندگی‌شان را رصد کنیم و حسشان،رنج و شادیشان را بفهمیم و متناسب با آن برای شرکتمان پلن پی‌-آر بنویسیم.

همیشه گفته‌ام رویکرد شنبه به‌عنوان یک نشریه استارتاپی حمایت از کلیت اکو‌سیستم است. اما حمایت تنها به مفهوم تعریف و تمجید نیست‌ و ما در آغاز این صنعت، هم نیاز به حمایت داریم هم نقد سازنده و از مجموعه‌هایی که واکنش نشان دادند و یا در روزهای آتی خواهند داد، تقدیر می‌کنیم. ببخشید که کمی عصبانی و اندوهگینم. این مطلب را  بعد از بیرون آوردن  سیزدهمین پیکر ‌آتش‌نشان فداکار کشورمان می‌نویسم.

۱۳ برای من یادآورتلخ‌ترین صحنه زندگی‌ام است. در زلزله بم در نیمه‌های تاریکی شب مرد اجساد خانواده‌اش را که پشت وانت چادر‌دار روی هم تلنبارشده بود، ازنگاه به  پاهایشان شناسایی می‌کرد و بعد می‌شمرد. به ۱۲ که رسید، گفت «یکی کم است» امداد‌گران گفتند مطمئنی کس دیگری زیر آوار نبود. مرد گفت «مادرم نیست» و بعد جایی را نشان داد و گفت که احتمالا موقع نماز زلزله آمده و به این سمت فرار کرده و آوار ریخته رویش …

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.